همینجا نشستهام
پشت این در
از پنجره که نمیآیی؟
از همینجا وارد میشوی
نمیدانم کی
اما روزی از همینجا میآیی
و من تا همان روز اینجا مینشینم
همینجا.
چه فرقی میکند کجا باشم؟
من که جز تو چیزی نمیبینم
ادامه مطلب... من یاد گرفتهام “دوست داشتن دلیل نمیخواهد…” تقدیم به خانم دکتر سارا که این روزا خیلی کم پیدا شده... چگونه صدای اذان در کل جهان قطع نمیشود؟ یک ریاضیدان اماراتی طی تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که صدای اذان در طول 24 ساعت شبانه روز در هیچ یک از نقاط کره زمین قطع نمیشود. "عبدالحمید الفاضل" پژوهشگر اماراتی بر اساس یک معادله ریاضی گفت: اذان که نشانه دعوت دین اسلام به نماز است، در هیچ یک از ساعات شبانه روز از روی کره زمین قطع نمیشود و هرگاه در یک منطقه اذان به پایان برسد در منطقه دیگر آغاز میشود. وی در مورد پژوهش خود توضیح داد: کره زمین به 360 خط طولی تقسیم میشود که زمان هر منطقه را مشخص میکند، و هر خط طولی با خط بعدی دقیقاً 4 دقیقه فاصله دارد. این پژوهشگر تصریح کرد: با توجه به اینکه اذان نیز در زمان مشخصی در هر منطقه آغاز میشود، بنابراین به فرض اینکه مؤذن، اذان را با رعایت قواعد و به نیکویی ادا کند، در طول 4 دقیقه میتواند اذان را به پایان رساند. بدین ترتیب با پایان اذان در یک منطقه، اذان در منطقه بعدی آغاز میشود آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !! چه خوب شد عرفه دلبرم صدایــم کرد خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد چه فرصتی که به همراه کروان حسین مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد به طوف حج حقیقی دل آشنایـم کرد چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد به افتخار علی ره به بام هــــــم داد که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد همه به حال دعای حسین می گـریند نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد به دیده اشک مناجات کئکان زیباست زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد همان حسین که با جلوه کرامت خــود کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد بگو چکار کنم؟ با فلفلی که طعم فراق می دهد با دردی که فصل را نمی شناسد با خونی که بند نمی آید بگو چه کار کنم؟ وقتی شادی به دم بادکنکی بند است و غم چون سنگی مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند دلم شاخه ی شاتوتی که باد خونش را به در و دیوار پاشیده است. غلامرضا بروسان پند استاد به دانشجوهای قدیمی.... گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جورواجور، از پلاستیکى و بلور و کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند. پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است. مطمئن باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید ما پنهان کند. چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت اجتماعى و …. در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه آن را تغییر می دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چایى که خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم. خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال بودن البته به معنى این که همه چیز عالى و کامل است نیست. بلکه بدین معنى است که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید. در آرامش زندگى کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد... ما آدمها همیشه یه عادتی تو ذاتمون هست که تا وقتی به چیزی محتاج نشیم سراغ اون نمیریم بذارید یه جور دیگه بگم هیچ وقت دوست نداریم برای پیشگیری از یه بیماری دارو مصرف کنیم میذاریم اول مریض بشیم بعد بریم سراغ دارو تو بقیه چیزهامونم همین طوره تا وقتی نیاز به مهر مادر نداریم سراغش نمیریم و اعتنایی به بودنش نداریم ولی وقتی نیازمند مهرش میشیم میریم سراغش تا وقتی محتاج حمایت پدر نباشیم به سراغ پدر نمیریم و حالی ازش نمیپرسیم تا وقتی کارمون پیش دوست یا رفیقی گیر نکنه پیشش نمیریم یا بهش زنگ نمیزنیم هر وقت سراغی از فامیل یا آشنایی میگیریم حتما حتما بهونه ای واسه این کار داریم که واسه ضایع نشدن اول یه حال و احوالی میگیریم بعد یه جوری سر حرفو میکشونیم به کاری که باهاش داریم یه مثل قدیمی هست میگن که سلام گرگ بی طمع نیست این دقیقا مصداق حرفای منه این قضیه تو همه جهات زندگی ما آدمها صدق میکنه اگه یه نگاهی به دور و اطرافتون بکنید منظورمو متوجه میشید اما یه سئوال شده تا واقعا بی طمع بی طمع به کسی سلام کنیم اصلا فقط و فقط بی دلیل سراغی از دوستی بگیریم مادرمونو بغل کنیم یا دست پدر مونو ببوسیم و یا خیلی چیزای دیگه من یکی که خیلی کم سراغ دارم این آدم دو پا از این کارا انجام بده مخصوصا در یک مورد که اطمینان دارم اونم سراغ خدا رفتنه تا وقتی محتاج نشیم یادش نمی افتیم تا وقتی تو دردسر و گرفتاری گیر نکنیم یادش نمیافتیم تا وقتی به آخر خط نرسیم یادمون نمیافته یه خدایی هست که بالاتر و والاتر از تمام چیزهای موجود تو دنیا بوده و هست خدایی که هیچ وقت توقعی از بندش نداره همیشه آغوشش برا بندش بازه و همیشه شونه های گرمش واسه گریه کردن بنده هاش آمادس ما عادت کردیم هر وقت گیر می افتیم یادش می افتیم هر وقت میبینیم مثلا تو جایی مثل مسجد همه صداش میکنن ما هم به تقلید صداش میکنیم همیشه و همیشه به دیگران نگاه میکنیم و وقتی خودمون گرفتار شدیم یادش می افتیم تازه آخر از همه هم یادش می افتیم چون تا وقتی امید داریم فکر میکنیم مشکل توسط بنده هاش حل میشه ولی وقتی از همه جا نا امید شدیم تازه یاد خدا می افتیم ولی آیا شده تا حالا بدون احتاج در خونش بری و بدون اینکه چیزی واقعا بخوای فقط صداش کنی نه به خاطر دین نه بخاطر عقیدت نه به خاطر اعتقادت نه به خاطر نیازت نه به خاطر آرزوهات و نه به خاطر هیچ چیزی همین طور ناخودآگاه سراغش بری شده یا نه ؟ همیچی کاری کردی یا نه ؟ من که کمتر آدمایی سراغ دارم شایدم خیلی باشه ولی من سراغ ندارم بگذریم میخواستم یه جور تجربه شخصی رو براتون بگم تجربه ای که مدتی خودم دارم با خدا تجربش میکنم خیلی حال عجیب و آرامش بخشی به آدم میده وقتی خودت با پای خودت بدون اینکه چیزی ازش بخوای به در خونش بری چون آدم وقتی میخواد چیزی از کسی درخواست کنه یه ذره خجالت و شرم تو دلش هست و همین باعث میشه خیلی راحت نتونه حرف بزنه ولی وقتی واقعا چیزی لازم نداری خیلی راحت و آسون حرف میزنی و وقتی حرف میزنی واقعا سبک سبک میشی مخصوصا دم صبح که به در خونش میری هم سر خدا خلوت تره و هم سکوتی قشنگ دنیا رو گرفته که صدات خیلی بهتر و واضح تر بهش میرسه و همین باعث میشه فکر کنی داری با خدا درگوشی حرف میزنی دیگرانو نمیدونم ولی من که خودم از این وضعیت و این حس و حال دارم لذت میبرم خوشحال میشم نظرتونو بدمنم شرمنده که یه کمی زیاد نوشتم موفق باشید
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/11/30 :: ساعت 4:30 عصر )
دل میخواهد…!
ولی نمیدانم چرا خیلیها…
و حتی خیلیهای دیگر…!
میگویند:
این روزها…
دوست داشتن دلیل میخواهد…!!
و پشت یک سلام و لبخندی ساده…
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده،
دنبال گودالی از تعفن میگردند!
اما
من سلام میگویم
و لبخند میزنم
و قسم میخورم
و میدانم
“عشق” همین است… به همین سادگی…
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( یکشنبه 91/11/1 :: ساعت 4:40 عصر )
مردمانش با مرام از هر جهت ...
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد ...
مردمش را با جهان بیگانه کرد ...
هرچه در آن کوی بود از معرفت ...
شست و با خود برد سیل بی صفت ...
از تمام کوچه تنها یک نفر ...
خانه اش ماند و خودش جست از خطر ...
رسم و راه نیک هرجا بود و هست ...
از نهاد مردم آن کوچه است ...
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای ...
حتم دارم از بچه های آن کوچه ای ...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/10/18 :: ساعت 9:36 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/10/4 :: ساعت 9:3 صبح )
ولی آیا تابحال شمرده ای ؟
برای شروع بگذار از جایی دیگر شروع کنیم،
اول از همه بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
و بعد بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشاندی
و سپس بشمار ، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی از سر شوق و غم ریختی ،
و سر آخر بشمار تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتی و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتی ،
و همه اینها را که بشماری ، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید.
و تمام.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( چهارشنبه 91/9/29 :: ساعت 8:54 صبح )
دزده حین فرار پول پخش میکنه و ملت میریزن به برداشتن پول و دزده هم در میره - ملت هم صاحاب پول باد آورده میشن
این اتفاق پریروز تو رشت افتاد اما بعدش یه صحنه ای اتفاق افتاد که واقعا دیگه حسودی کارهای فرهنگ مدارانه کره ای ها و ژاپنی ها رو نکردم و کلی سرم به سقف خورد از این که ایرانی هستم
سه شنبه مورخ 27/7/91 حدودای ساعت 12 ظهر یه خانم و آقا به بانک مهر شعبه خیابان سعدی رشت مراجعه میکنن تا مبلغ حدود 14 میلیون تومن پول دستمزد کارگری در شالیزار خود و دیگر همکارانشونو از بانک بگیرند
بانک محترم هم تمام این پول رو به شکل اسکناس های 2000 و 5000 تومنی به این بخت برگشته ها میده و اینها هم میگیرین و میرند بیرون
آقا هه میره اون طرف خیابون تا ماشینو روشن کنه و بیاد که میبینه لاستیک جلوش پاره شده و پنچره -- تو همین حین که داشته خانمه هم از خیابون رد میشده تا سوار ماشین بشه یهو
خانمه و شوهرش که از فرط بهت و فشار عصبی هر دو وسط خیابان از حال میرند اما............ 100 متر بالاتر یه جوانمرد بی خیال رنگ و بدنه ماشین نوی خودش میشه و میکوبه به دزدها .
دزدها می خورند زمین و یکی سریع بلند میشه و میپره رو موتور و درمیره - اما اون یکی که با کیسه پول وسط خیابون بود بلند میشه و کیسه به دست فرار میکنه
- دزده واسه این که بتونه راحت فرار کنه بسته های اسکناس 5000 تومنی و 2000 تومنی رو باز میکرده و حین فرار به هوا میریخته تا مردم به هوای جمع کردن پول بیان جلو و این تو شلوغی بتونه در بره
خلاصه این پهلوان قصه ما هم شروع میکنه به دویدن دنبال دزده و از برق چاقو دزده هم نمیترسه و میرسه بهشو باهاش درگیر میشه و عین هندوانه میکوبدش زمین -
دزده رو به زمین میکوبه و ناکارش میکنه - مردم هم تو این حین تمام پولهای پخش شده رو زمین رو جمع میکنن اما کسی تو جیب خودش نمیذاره پولهای جمع شده رو میارن و میریزن تو پنجره باز ماشین این جوانمرد که وسط خیابون مونده بود - ------ جالبه اینجاست که حتی وضع اقتصادی بد و غیره نتونست مانع وجدان و شرف مردمی بشه که پولها رو از رو زمین جمع کرده بودند و بعد از شمارش پولها دیده شد که فقط مبلغ 10 هزار تومن یعنی فقط دو تا اسکناس 5000 تومنی کمه که اونها هم پیدا شدن - ی چند تا 2000 تومنی تو جوی اب بد بو و راکد افتاده بود - چند اسکناس هم زیر لاستیک ماشین های عبوری پاره شده بود ن
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/9/20 :: ساعت 5:13 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( پنج شنبه 91/8/4 :: ساعت 9:8 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/8/1 :: ساعت 9:6 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( دوشنبه 91/7/24 :: ساعت 9:14 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » mohsen_f ( جمعه 91/7/21 :: ساعت 5:3 عصر )
سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]