دستگیری مدعی امام زمانی در جنوب تهران |
![]() |
مردی که مدعی ارتباط با ائمه بود و به گزارش مرکز اطلاع رسانی نیروی با مشخص شدن هویت متهم به نام مرتضی اطوکشی مرد رمال برای معالجه گزارش دیگری حاکی است ، فردی که از در ادامه ، متهم اعتراف کرد تاکنون |
مردی شاهرگ زن و دخترش را برید |
![]() - جام جم |
شامگاه سرد زمستان ارومیه، راز این قتل دلخراش، با مراجعه متهم عقربهها، ساعت 22 را نشان میداد. با صدای بم و گرفتهای از سرباز « یک ساعت پیش همسر و دخترم را من قاتل همسر و دخترم سرگرد شهنام رضایی، مسؤول «از اقدام خودم بسیار پشیمانم، در اظهارات تکاندهنده این مرد با هماهنگیهای انجام شده با بازپرس بدین ترتیب، جسد دختر 17 ساله و متهم به قتل، زمانی که در مقابل با اعتراف به ارتکاب دو قتل از سوی |
«السّلامعلیکیاعلىاصغر(ع)»
** هــنـوز دیــده مـادر بـه گـــاهـــواره توست **
** بـه خـیــمـه مـنـتـظــر دیـدن دوبـاره توست **
** بـخـنـده دل بـربـودی ز مـادر ای
اصـغـر(ع)
**
** بـیـا کـه شادی مـادر به یک اشاره توست **
** نـهــاده ســر بـه ســر زانــوان غــم مــادر **
** که پاره پاره دلش چون گـلوی پاره توست **
** غـروب
عـمـر تـو را مـن نـمـی کـنـم بـاور **
** کـه آسـمـان وجـودم پـر از سـتـاره توست **
** روان زقـتل
تو جاری کنم ز دیـده سـرشک **
** نگـر کـه
دامـن دل سـیـل بی کـنـاره توست **
** چه پاسخ اهـل
حـرم را دهـم چو میپـرسند **
** که این قتیل
بخون خفته شیرخواره توست **
** بخـنـده بر من بی
جـان دوبـاره جان بخـشا **
** که جان
به پیکر بی جان من نظاره توست **
منبع شعر: کتاب زمزمه های حاج احمد
دلجو، ص119.
«شهادتحضرتعلىاصغر(علیهالسلام)»
قالَ الرّاوى :وَلَمّا رَاءَى الْحُسَیْنُ علیه السّلام
مَصارِعَ فِتْیانِهِ وَاءَحِبَّتِهِ، عَزَمَ عَلى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ،
وَنادى :
راوى گوید: چون امام مظلومان قتلگاه جوانان و دوستان خود
را مشاهده فرمود که همه بر روى خاک افتاده اند و جان به جان آفرین سپرده اند تصمیم
عزم فرمود که با نفس نفیس با گروه بد نهاد، جهاد نماید و نداى بى کسى در داد
که
((هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟
آیا کسى هست که از حرم رسول پروردگار عالمیان ،
دفع شرّ یاغیان و ظالمان نماید؟
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟
آیا خداپرستى هست که در یارى ما اهل بیت از خداى متعال بترسد
و ما را تنها نگذارد؟
هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُو اللّهَ بِإِغاثَتِنا؟
آیا فریادرسى هست که به فریادرسى ما امید لقاى
پروردگار را داشته باشد؟
هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُو ما عِنْدَ اللّهِ فى
إِعانَتِنا؟)).
آیا اعانت کننده اى هست که به واسطه یارى ما، به ما امیدوار
شود به ثوابها و اجرى که در نزد خداى تعالى موجود است؟
پس زنان حرم و دختران محترم رسول اکرم(صلی
الله علیه وآله وسلم) صداها به ناله و گریه بلند نمودند. حضرت امام حسین(علیه السلام) با دل پر از
حسرت، به سوى خیمه رجعت نمود و حضرت زینب(علیهاالسّلام) را فرمود که فرزند دلبند صغیر، حضرت علی اصغر(علیه السلام) مرا بیاور تا با او وداع نمایم و چون او را آورد،
امام مظلوم طفل معصوم را گرفت و همین که خواست از راه
رأفت و کمال مرحمت خم شده او را ببوسد، حرمله بن کاهل اسدى پلید- لَعَنَهُ اللّهُ -
از خدا حیا ننمود تیرى به جانب حضرت علی اصغر(علیه السلام) آن نوگل بوستان احمدى انداخت که تیر به گلوى نازک آن طفل معصوم اصابت نمود به طورى که گویا گلو را
ذبح نمایند، گوش تا گوش پاره نمود. پس حضرت امام حسین(علیه السلام) با کمال غم و حسرت، به حضرت زینب(علیهاالسّلام) فرمود:
این طفل را بگیر؛ پس حضرت
سیّدالشهداء(علیه السّلام) هر دو دست را در زیر گلوى طفل گرفت چون پر از خون شد به سوى آسمان پاشید، آنگاه
فرمود: آنچه که بر من این مصائب را آسان مى نماید آن است که این مصیبت بزرگ در حضور
پروردگار عادل نازل مى گردد. امام باقر(علیه السّلام) فرمود:
از آن خون حضرت علی اصغر(علیه السلام)
طفل معصوم که حضرت امام حسین(علیه
السلام) به آسمان پاشید، حتى یک قطره هم روى زمین نیفتاد! راوى گوید:
تشنگى بر امام شهید به غایت شدید گردید، آنحضرت خود را
به بلندى مُشْرف بر فرات رساند تا داخل فرات گردد، در آن حال برادر آن امام
ناس حضرت ابوالفضل العباس(علیه
السلام)، در پیش روى آنحضرت حرکت مى کرد. در این هنگام لشکر ابن سعد
تبهکار سر راه بر فرزند احمد مختار، گرفتند.
اءَللّهُمَّ إِنّى
اءَشْکُو إِلَیْکَ ما یَفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ
نَبِیِّکَ
مردى از قبیله(بنى دارم) تیرى به جانب جناب حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) انداخت
که آن تیر در زیر چانه شریف آن شهید راه دین حنیف محکم
بنشست. پس تیر را بیرون کشید و هر دو دست مبارک را در زیر چانه مجروح نگاه داشت و
چون پر از خون شد، به سوى آسمان انداخت و این مناجات را
به درگاه قاضى الحاجات، مَرْهَم دل مجروح ساخت که الها! به سوى تو شکایت مى آورم از
آنچه از ظلم و ستم نسبت به فرزند دختر پیغمبرت به جا مى آورند. (?)
«منعآب»
ابن زیاد پس از این نامه، نامه دیگرى نوشت براى عمر سعد که یابن
سعد حایل شو میان حضرت امام حسین(علیه
السلام) و اصحاب او و میان آب فرات و کار
را بر ایشان تنگ کن و مگذار که یک قطره آب بچشند چنانکه حائل شدند میان عثمان بن
عّفان تقىّ زکىّ و آب در روزى که او را محصور کردند.
پس چون این نامه به پسر سعد
رسید همان وقت عمر بن حجّاج را با پانصد سوار بر شریعه
موکّل گردانید و آن حضرت را از آب منع کردند، و این واقعه سه روز قبل از شهادت
حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام)
واقع شد. (2)
** تــشـنـه
جـان دادی کـنـار نـهـر آب **
** زاد? زهــرا(س) و شـبـل بـوتـراب(ع) **
** آب، مهر مادرت بود ای
حـسیـن(ع) **
** غرق ماتم زین مصیبت حوروعین **
(?) سوگنامه
کربلاء، ترجمه لهوف سیدبن طاووس؛ مسلک دوم:گزارش از حوادث عاشورا و شهادت امام
حسین(علیه السّلام) و یاران با وفایش.
(2) منتهی الآمال، ج1، ص243.
**اللهم العن
قتلةالحسین(ع)**
«روز هفتم محرم»
** بــا آنــکــه هــسـت آب تــو جان پـرو ای فرات
**
** دلــــهــــا بـــــود ز آب
تــــــو، در آذر ای فرات
**
**
ســـیــراب از تـــو عــالـــم و انــدر کــنــار تــو **
** جـان داده تـشـنـه خسـرو جـان
پرور ای فرات
**
** بی
مهـریت بس اینکه حسین(ع) تشنه بود و تو
**
** بـودی بـه مـهــر دخـتـر
پـیـغـمـبـر(ص) ای فرات
**
** از
آب، تــــو مــــضــایـــقــه کــــردی و آب داد **
** تـیـر جـفـا بـه حـلـق عـلـی اصـغـر(ع) ای فرات **
** بـا
نــو رَسـان ســاقـی کــوثــر از ایــن عـمــل **
** آتــــش فــکـــنــد? بــه دل
کــــوثـــــر ای فرات **
« شهادت حضرت علی اصغر (علیه
السلام) »
سید رضی الدین علی بن طاووس
طاب مضجعه در ملهوف گوید: « و لما رای الحسین(علیه السلام) مصارعفتیانه عزم لقاء
القوم بمهجته و نادی هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله هل من موحد یخاف الله فینا هل
من مغیث یرجوالله باغاثتنا هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا فارتفعت اصوات
النساء بالعویل » چون امام
حسین(علیه السلام) اصحاب و فتیان و
جوانان هاشمیه را کشته و به خون خویش آغشته دید خود
بنفس نفیس عازم میدان جهاد گشته و تصمیم به مبارزات آن قوم گرفت و آواز برداشت و
فرمود هیچ کس باشد که شر دشمنان از حرم رسول خدای دفع کند ، هیچ خدا پرستی باشد که
ما را به فریاد رسد و یاری دهد تا از خدای پاداش نیکو یابد،البته از آن سنگدلان کسی
جواب نداد.در این هنگام صدای حریم عصمت و طهارت به ناله و عویل بلند
شد.
« فتقدم الی باب الخیمة
و قال لزینب ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه فاخذه واومی ء الیه لیقبله فرماه حرملة
بن الکاهل لعنة الله بسهم فوقع فی نحره فذبحه فقال لزینب خذیه » پس
حضرت امام حسین(علیه
السلام) بسوی سرادق جلالت آمده به خواهرش حضرت زینب(سلام الله
علیها) فرمود: کودک صغیر مرا بیاور تا او را وداع بازپسین
کنم. پس آن طفل را گرفت خواست ببوسد، ناگاه حرملة بن کاهل اسدی تیری بینداخت و آن
ناوک بر حلقوم طفل آمده، تمام ببرید.حضرت
امام حسین(علیه السلام) به خواهرش
حضرت زینب(سلام الله
علیها) فرمود بگیر این طفل را« ثم تلقی الدم فلما
امتلاتا رمی بالدم نحو السمآء ثم قال » آنگاه هر دو کف به زیر آن خون گرفت و چون از خون پر شد، به
جانب آسمان فشاند و گفت « و هون علی مانزل بی انه بعین الله » آسان است بر من چند که هدف
سهام این دواهی باشم، چه خداوند این جمله را نگران است.
« قال الباقر(علیه السلام) فلم یسقط من ذلک الدم قطرة الی الارض » حضرت
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: از آن
خون قطره ای به سوی زمین باز
نیامد.
«ذکرحکمت بازنگشتن خون گلوی حضرت علی اصغر(علیه
السلام)بسوی زمین»
بعضی گمان کرده اند که علت
باز نگشتن خون حضرت علی اصغر(علیه السلام) این بوده که اگر قطره ای از آن بسوی
زمین باز می گشت، بلا نازل میشد، ولی اینچنین نیست،چرا که افضل و اشرف از
خون گلوی حضرت علی اصغر(علیه السلام) خون گلوی اطهر خود امام حسین(علیه
السلام) بود، بر روی زمین ریختند. خداوند
به جهت امتحان مهلت داد. « انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین » و از روی خذلان
قلیلا از کفر خود متمتع شده عاجلاً بسوط غضب ملک قهار منکوب شدند. « و کاین
من قریة املیت لها و هی ظالمة ثم اخذتها و الی المصیر » و گرنه نزدیک بود از
وقوع این داهیه دهیا و واقعه عظما صرصر قهر الهی یکسره اثر رحمت را محو
کند.
**نـزدیـک شـد بـهم خورد اوضاع
روزگار گردد عیان بـه خلق جهان روز واپسین**
**ذرات کـــائـنــات قـــریـــن فــنــا شــدنـــد چو شد
قرآن مهر،رخش به اسنان کین**
پس به اقتضای حکمت کامله رب
العالمین و از برکت وجود مقدس بقیة الله فی الارضین حضرت زین العابدین (علیه
السلام) آن روز بر آن قوم طاغی، عذاب الهی نازل نشد، بلکه
بدین جهت خون گلوی حضرت علی
اصغر(علیه السلام) و خون جراحات
حضرت علی اکبر(علیه
السلام) و خون قلب حضرت امام حسین(علیه
السلام) که حضرت به جانب آسمان افشاند، به سوی زمین بازنگشت
که ملائکه آسمان در شیشه های بهشتی تحفه و هدیه به سوی جنت بردند.چنانچه در زیارت
چهارم تحفة الزائر وارد است « السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره السلام علیک یا وتر
الموتور فی السموات و الارض اشهد ان دمک سکن فی الخلد و اقشعرت له اظلة العرش و بکی
له جمیع الخلایق و بکت له السموات السبع و الارضون السبع » الزیارة.
(?)
** لیتکم فی یوم
عاشوراء جمیعا تنظرونی **
** کیف استسقی لطفلی فابوا ان
یرحمونی **
« ممانعت ابن سعد از آب
فرات »
به روایت ناسخ التواریخ و
مخزن البکا و وسیلة النجاة و غیر اینها که در روز هفتم محرم، عمربن سعد، بعد از
ورود نامه ابن زیاد میان حضرت امام حسین(علیه السلام) و آب
فرات حایل گشت.
و مفید (علیه الرحمة)
در ارشاد گوید: « ورد کتاب ابن زیاد فی الاثر الی عمر بن سعد ان حل بین الحسین(علیه السلام) و اصحابه و بین الماء فلا یذوقوا منه قطرة کما صنع
بالتقی الزکی عثمان بن عفان » در عقب نامه نخستین که مذکور شد، کتاب دیگر به عمربن سعد رسید که
میان حضرت امام حسین(علیه السلام) و آب فرات
حایل و حاجز باش تا قطره ای از آب نچشد، به کیفر کرداری که با خلیفه تقی زکی عثمان
بن عفان کردند. پس در ساعت عمربن سعد عمرو بن حجاج را با پانصد سوار بر شریعه فرات بگماشت.
« و حالوا بین
الحسین(علیه السلام) و اصحابه و بین الماء ان یستقوا منه قطرة
و ذلک قبل قتل الحسین(علیه السلام) بثلثة ایام
» و فرمان داد
که حسین(علیه
السلام) و اصحاب حسین(علیه
السلام) را از برداشتن آب مانع و دافع باشند و راه به شریعه
نگذارند و این سه روز قبل از شهادت آنحضرت بود.
و ابو مخنف لوط بن یحیی الازدی که از قدماء مورخین امامیه
است و جمع کثیری از علماء رجال به تشیع وی تصریح نموده،چنانچه در نامه دانشوران
ناصری گفته ولی از علامه مجلسی(ره) بس شگفت
است که با کمال تبحر و نهایت فضل وی را در مقدمه بحار در سلک علمای عامه معدود
داشته اند گوید که ابن زیاد نوشت « فانی حللته علی الیهود و النصاری و حرمته علیه و علی اهل بیته »
من
آب فرات
رابر یهود و نصاری حلال کرده ام و بر امام
حسین(علیه السلام) و
اهل بیت او حرام نموده ام.
مؤلف گوید: ای مسلمانان ببینید که هوای ریاست و خودبینی
این خبیث را به چه اندازه مغرور کرده و این بی دین به چه حد از خدا بی خبر شده،
علاوه بر اینکه با امام حسین(علیه السلام) مقاتله میکند، با خدا هم معارضه
مینماید و در احکام دینیه و نوامیس شرعیه با خدا و رسول مقابله و محاربه میکند و
خود را صاحب حلال و حرام قرار میدهد و میگوید من آب
فرات را بر یهود و نصاری و دشمنان دین حلال و بر عترت رسول و ذریه
سیدالمرسلین حرام کرده ام. اف باد بر تو ای دنیا و اف باد بر چنین طاغی بی حیا.
(?)
(?) کتاب وقایع الایّام در
احوال محرّم الحرام، ص???-???.
(?) کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم الحرام، ص???-???
یکی از خصلتهای پسندیده، «غیرت» است. در لغت، غیرت به معنای آن است که سرشت و
طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقهاش نفرت داشته باشد. (1)
در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقهاش به حدی
اهتمام ورزد که به دیگری اجازه تعرض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمیتواند تحمل
کند که دیگران با نگاههای ناپاک یا انگیزههای فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک
شوند و قصد سوء داشته باشند. غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است.
«غیرت دینی» نیز سبب میشود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به
دین و ارزشهای مقدس و معتقدات دینی بر آشوبد و عکسالعمل نشان دهد و در دفع تعرض
بکوشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: غیرت از ایمان است؛ «اَلغیرَةُ
مِنَ الایمان.»(2)
غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب میشود. حضرت علی علیهالسلام فرموده
است: «ارزش انسان به قدر همت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به
اندازه پاکدامنی اوست و عفت او به قدر غیرت اوست: «... و عفته علی قدر غیرته.»
(3)
و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست میدارد: «انَّ اللهَ یُحبُّ مِن
عِبادِهِ الغَیُور.» (4)
بنیهاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت
پیامبر حرمتی فوقالعاده قائل بودند. جوانان بنیهاشم نیز پیوسته اهلبیت امام
حسین علیهمالسلام را در طول سفر به کربلا، محافظت میکردند. شبها نیز با حراست
این جوانان، به ویژه قمر بنیهاشم، زنان حرم آسوده و بیهراس
میخفتند. حسین بن علی علیهماالسلام در رجز حماسی خویش
در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذریه پیامبر و خانواده پدرش تاکید میفرمود:
«اَحمی عِیالاتِ اَبی، اَمضی عَلی دینِ النَّبی.» (5)
آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از
شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان
صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود،
وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمهها و تعرض به زنان و کودکان
دارند، بر سرشان فریاد کشید: «اِن لَم یَکُن لکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ
المَعادَ فَکُونُوا اَحراراً فی دُنیاکُم...» (6)، ای پیروان آل ابوسفیان،
اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به
اصل و تبار خویش برگردید... من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، به زنان که
نباید تعرض کرد، تا وقتی من زندهام، طغیان گرانتان را از تعرض نسبت به حرم من باز
دارید: «فَامنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ
حَیّاً.» (7)
از غیرت امام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و
اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک
شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینهساز آن حماسه بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر
ننگ ذلت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا
و در فرصتهای دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و
اهلبیت ایشان را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت
خویش روند. عباس، اماننامه دشمن را رد کرد، خودش تیغها و شمشیرهای دشمن را بر
خواری و مذلت ترجیح داد.
اما فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست
شدند و پس از کشتن عاشوراییان، خانواده آنان را به اسارت بردند.
برآشفتن عبدالله عفیف ازدی در کوفه بر ضد ابن زیاد و اعتراض به اسیر گرفتن
خانواده حسین علیهالسلام و عترت پیامبر، از غیرت او بود. اعتراض حضرت زینب به یزید
در شام، که اهلبیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده
(8)، ریشه در غیرت او داشت.
پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا
میآموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان «غیرت
دینی» از حماسه آفرینان کربلا الهام میگیرند.
پینوشتها:
1- مجمع البحرین، واژه «غیر».
2- من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444 .
3- نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت 47 .
4- میزان الحکمة، ج 7، ص 357 .
5- بحارالانوار، ج 45، ص 49 .
6- همان، ص 51 .
7- همان، در وقعة الطف، ص 252، با عبارتی دیگری بیان شده است. «امنعوا رحلی و
اهلی من طفاتکم و جهالکم».
8- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.
منبع:
پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
السّلامعلیکیاقاسمبنالحسن(ع)»
** ای عــمـو فـتـح
نـمایـان کردم **
** دشمنان را همه حـیران کردم **
** آمـدم در بـر تـو گــویــم فــاش
**
** آمـدم تـا کـه
بـگــیــرم پـاداش **
** تـن بـی تـاب تـو مـرا تـاب بده
**
** مــزد پــیــروزی مــن آب بــده **
** تـو کـه جـای پــدر مـن هستی
**
** تو که چون تاج سرمن هستی **
** بـشـتـاب و تــن مـن پـیــدا کن
**
** برگ سربازی من امضاء کن **
** باغـبانا سـوی مـیــدان رو کن
**
** گـل
پـرپـر شـده ات را بــو کن **
** تا بیـنی که چه قـربـان شده ام
**
** پـایــمال ســّم اسـبـان شـده ام **
** بعد اکبـر(ع)
دگر از جان سیرم **
** من از این عمر، عمو دلگیرم **
** می روم نـزد پــدر با دل خـون
**
** تا کنم شِکـوه ازاین امت دون **
** تـشنـه ام تـشنه این آب روان
**
** طـایر تـشنـه رود سـوی جنان **
منبع شعر: کتاب زمزمه های حاج
احمد دلجو، ص107
«روز ششم محرم»
** گــشـتـه
خــون آب وضــویــم **
** با لــب
عــطــشـــان بــگــویم **
** قــاســمــم مـسـت جـام ولایـم **
**
لالــه گــــلــشــن مـــجــتـبـایم **
** ای
عـمـوجـان کـُـن نـگـاهـی **
** بـــر
یــتـــیـــمِ بـــی پــنــاهــی **
** آرزوئـی بـه جــز ایـن نــدارم **
**
تـا در آغـوش تو جان سپارم **
** مــــن اگــــر، بـــابـــا
نـــدارم **
** ســــر بـــه
دامـــانــت گــذارم **
**
خـون شـده خـلعت شادی من **
** اشــک تـو
نـُقــل دامـادی من **
** بــســتــه بــر مــن راه
چــاره **
** پــیــکــرم شــد
پـــاره پــــاره **
**
در یَـم خـون مرا جستجو کن
**
** با سرشکت مرا شستشو کن
**
«شهادت حضرت
قاسم بن الحسن(علیهماالسلام) »
در بحار گوید « قال حمید کنت فی عسکر ابن سعد فکنت انظر الی هذا الغلام
علیه ازار و قمیص و نعلان قدانقطع شسع احدهما ما انسی انه کان الیسری » حمید
بن مسلم میگوید در سپاه ابن سعد بودم دیدم که این نوجوان می آید پیراهنی و ازاری در
برداشت و نعلین عربی در پای کرده.هیچ فراموش نکنم بند نعلی که در پای چپ داشت
گسیخته بود.عمربن سعد ازدی گفت « والله لاشدن علیه » بخدای به
او حمله کنم و خونش را بریزم.گفتم سبحان الله این چیست که میگوئی « والله لو ضربنی مابسطت
الیه یدی » سوگند به خدا اگر این جوان شمشیر بر من زند دست بسوی او نمی
گشایم.وانگهی اینان که بگرد او آمده اند کفایت امر او را خواهد کرد.گفت سوگند به
خدا که از این اندیشه بازنگردم و اسب برانگیخت و بازنگشت تا بضرب تیغ،فرق مبارکش را
بشکافت.حضرت قاسم(علیه السلام) را طاقت نماند و از اسب با روی بر زمین
افتاد.و در منتخب گوید « فضربه شیبة بن سعد الشامی بالرمح علی ظهره فاخرجه من صدره » شیبة
بن سعد شامی نیزه بر پشت شاهزاده چنان زد که از سینه مبارکش بیرون
آمد.حضرت قاسم(علیه
السلام) در خون خود افتاده و فریاد زد که « یا عماه ادرکنی
».
و در دمعة
گوید « و فی الروایات انه کان علیه خمسة و ثلثون سهماً و فی
روایة اخری ثم ان سعیدبن عمر و شق بطنه» و در بحار
گوید « قال فجاء الحسین(علیه السلام) کالصقر المنقض
فتخلل الصوقوف و شد شدة اللیث الحرب ».
حمید بن مسلم میگوید حضرت امام حسین(علیه
السلام) را دیدم ، همچون باز شکاری که از فراز آهنگ نشیب کند
اسب برجهاند و تاختن کرد و چون شیر خشمناک حمله کرد و صفوف لشکر از هم بدرید و عمر
را شمشیری فرود آورد ملعون دست سپر کد و تیغ دست او را از مرفق جدا ساخت.بانگ
اسثغاثه برآورد.سواران کوفه از هر طرف حمله ور شدند تا عمر را از دست حضرت امام حسین(علیه
السلام) برهانند. « فاستقبلته بصدورها و جرحته بحوافرها و وطئته حتی مات
الغلام » جنگ مغلوبه شد و بدن حضرت
قاسم(علیه السلام) در
زیر سم ستوران خورد گشت. « فانجلت الغبرة فاذا بالحسین(علیه السلام) قائم علی
رأس الغلام و هو یفحص برجله » چون گرد و غبار معرکه بنشست حضرت امام حسین(علیه
السلام) را دیدم که بالای سر حضرت قاسم(علیه
السلام) ایستاده و او پای بر زمین می
ساید.
« فقال الحسین(علیه السلام) یعز والله علی عملک ان
تدعوه فلایجیبک او بجیبک فلا یعینک او یعینک فلا یغنی عنک بعدالقوم قتلوک »
حضرت فرمود سوگند به خدا بر عموی تو بسی دشوار است که او را بنصرت
دعوت کنی و نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت نماید سودی
نرساند. از رحمت خدا دور باشند آن گروهی که تو را کشتند. و در ارشاد گوید
حضرت امام حسین(علیه
السلام) فرمود « صوت والله کثر واثره و قل ناصره » این صدا و ناله
ایست بخدای که خونخواران، بسیار و خونخواهان ، سخت اندک باشند.و در بحار « ثم احتمله علی صدره
فکانی انظر الی رجلی الغلام یخطان فی الارض و قد وضع صدره علی صدره
».آنگاه حضرت امام حسین(علیه
السلام) ، حضرت قاسم(علیه
السلام) را از خاک برگرفت و سینه او را به سینه مبارک خود
چسباند.چنانکه پاهای او به زمین کشیده میشد و می آورد تا در میان شهدای اهل
بیت(علیهم السلام) جای داد آنگاه عرض کرد.
« اللهم احصهم
عددا و اقتلهم بددا و لاتغادر منهم احدا و لاتغفرلهم ابدا صبرا یا بنی عمومتی صبرا
یا اهل بیتی لارایتم هوانا بعد هذا الیوم ابدا» ای خدای من یک تن از اینان
باقی مگذار و همگان را هلاک کن و هرگز آنان را میامرز.ای عمو زادگان و اهلبیت من
شکیبائی پیشه نمائید که پس از امروزتان خواری نباشد. (?)
« تحریص
ابن زیاد بر قتال آنحضرت»
در بحار
گوید « فما زال یرسل الیه بالعساکر حتی تکامل
عنده ثلثون الفا ما بین فارس و راجل » که عبید
الله لشکری فرستاد تا سی هزار سواره و پیاده نزد عمربن سعد فراهم شد.آنگاه به وی
نوشت « انی لم
اجعل لک علة فی کثرة الخیل و الرجال فانظر لااصبح و لا امسی الا و خبرک عندی عذوة و
عشیة» که تو را در کثرت سواره و پیاده بهانه ای نگذاشتم.باید که در این کار
بجد تمام اقدام نمائی و هر بامداد و شبانگاه خبر آنجا را نزد من فرستی. « وکان ابن زیاد یستحث
عمربن سعد لستة ایام مضین من المحرم » و در ششم محرم بود که عبیدالله، عمربن
سعد را بر قتال حضرت امام حسین(علیه السلام) تحریص می
نمود.
و در
قمقام گوید که ابن زیاد خود از کوفه بیرون رفته و در نخلیه فرود آمد و از روضة
الصفا نقل کرده که مردم کوفه حرب حضرت
اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را
مکروه می داشتند و هر کس را به جنگ حضرت
سیدالشهداء(علیه
السلام) روانه می نمودند بازمیگشت.سعد بن عبدالرحمن را گفت تا تفحص
کند و از متخلفان هر کس را دید نزد او برد.سعد یک نفر شامی را که به مهمی از
لشکرگاه به کوفه آمده بود گرفته و نزد عبیدالله برد.گفت تا او را گردن زدند. دیگر
کسی را جرأت تخلف نماند.
« استمداد حبیب بن مظاهر از قبیله بنی اسد
»
به روایت بحارالانوار و قمقام زخار و مظاهر الانوار و مصائب
الابرار و غیر اینها در همین روز حبیب بن مظاهر از حضرت امام حسین(علیه
السلام) استیذان نمود و رفت از قبیله بنی اسد استمداد نمود و
تفصیل در بحار بدین نهج است.
« و اقبل حبیب بن مظاهر الی الحسین(علیه
السلام) فقال یا بن رسول الله هیهنا حی من بنی اسد بالقرب منا تاذن لی فی
المصیر الیهم فادعوهم الی نصرتک فعسی اللع ان یدفع بهم عنک » که چون کار بر
حضرت امام حسین(علیه
السلام) سخت گردید،حبیب بن مظاهر اسدی بخدمت آنحضرت آمده گفت
یابن رسول الله طائفه از بنی اسد بدین نزدیکی فرود آمده اند اگر اجازت باشد تا رفته
و آنها را به نصرت حضرت تو دعوت کنم.باشد که خداوند شر دشمنان، از تو کفایت
کند.حضرت امام حسین(علیه السلام) رخصت فرموده حبیب از بیم مخالفان نیمه
شب متنکرا نزد اسدیان رفت.او را شناختند و حاجتش را پرسیدند.گفت « انی قد اتیتکم بخیر
مااتی به وافد الی قوم اتیتکم ادعوکم الی نصر ابن بنت نبیکم فانه فی عصابة من
المؤمنین الرجل منهم خیر من الف رجل » آمده ام شما را بدان نیکبختی دلالت
کنم که تاکنون هیچکس این چنین نیکوئی قبیله خویش را نخواسته.اینک دختر زاد? خاتم
النبیبن با معدودی از مؤمنین به این زمین فرود آمده اند که یک تن از ایشان از هزار
کس بهتر باشد و تا جان در بدن دارند از یاری او دست ندارند و به دشمنانش نسپارند.
اینک عمربن سعد با لشکر بسیار ،او را از هر طرف فراگرفته اند و من اکنون شرایط
نصیحت را بجا آورده و شما را به یاری آن امام مظلوم می خوانم. « فاطیعونی الیوم فی
نصرته تنالوا بها شرف الدنیا و الآخرة » یک امروز پند من بپذیرید و از این
پس،شرف دنیا وسعادت آخرت شما را ست.
« فانی اقسم بالله لایقتل احد منکم فی سبیل الله مع ابن بنت رسول الله صابرا
محتسبا الا کان رفیقا لمحمد(صلی الله علیه و آله وسلم) فی
علیین » به خدا آنکس که در رکاب دخترزاد? رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) شهید شود در اعلی علیین بهشت با
خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله
وسلم) رفیق باشد.چون این سخن بگفت فی الحال عبدالله بن بشرالاسدی از
جای برخاسته و گفت نخستین کسی که این دعوت را قبول بکند منم و این رجز را
خواند:
** قـد عـلم الـقوم اذا
تواکلوا واحجم الفرسان اذ تثاقلوا
**
** انی شـجـاع بـطـل مـقـاتـل کـانـنـی لیث عـرین
بـاسل **
پس دیگر مردمان متابعت کردند تا نود مرد مهیا و روانه
شدند.بوالفضولی ابن سعد را آگاه کرد. عمر ازرق نامی را با چهارصد سوار بفرستاد تا
سر راه آنها را گرفتند و نیمه شب بر کنار فرات تلاقی فریقین دست داده کار به مناوشت
کشید و حرب شدیدی پیوست.حبیب به ازرق گفت تو باری از ما دست بازدار و این شقاوت به
دیگری بگذار مخذول قبول نکرد و در محاربت و ممانعت سخت ایستاد.اسدیان که در خویشتن
تاب مقاومت ندیدند عزیمت کردند و همان شب از بیم عمربن سعد باحی بنی اسد از آن زمین
رحیل کردند.حبیب بن مظاهر بخدمت حضرت امام
حسین(علیه السلام) آمده
و واقعه را عرض کرد و حضرت فرمود « لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم ». (?)
(?) کتاب وقایع الایّام در
احوال محرّم الحرام، ص???.
(?)
کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم
الحرام، ص???-???.
«روز
پنجم محرم»
** ســتــاره بــهــر
دیــدار مــه آمــد **
** در آغـوش
عـمـو،عـبـدلله(ع)
آمــد **
** اگـر طـفـلم ولـی دل بـر تـو بستم **
**چـه
غـم بـاشـد اگـر افـتـاده دسـتم **
** مـرا با اصغر(ع) خود همسفر کن **
** به تیر و نیزه ها من
را سپر کن **
«آمدن
عبدالله بن الحسن(علیهما السلام)به نزد حضرت وشهادت آن
شاهزاده»
در بحار گوید« فخرج عبدالله بن الحسن بن علی (علیهم
السلام) و هو غلام لم یراق من عند النساء یشتدحتی وقف الی جنب عمه
الحسین(علیه السلام) »
پس
عبدالله بن حسن(علیهما السلام) که هنوز کودکی بود، از خیام حرم بیرون آمد و
تا نزدیک عمّ بزرگوار خود رسید.حضرت زینب(سلام الله
علیها) هر چند خواست که او را منع کند، قبول نکرد و گفت
« لا والله لا افارق عمّی »
سوگند به خدای که از عموی خویش مفارقت نخواهم جست و قوت کرد و خود
را از چنگ حضرت زینب(سلام الله علیها) رها
ساخت و خود را به حضرت امام
حسین(علیه السلام) رسانید. در این وقت
ابجربن کعب و در روایت دیگر حرملة بن کاهل شمشیری حواله آنحضرت کرد.عبدالله(علیه
السلام) گفت « ویلک یابن الخبیثة اتقتل عمی » وای برتو ای ولدالزنا، عموی مرا میکشی. و آن طفل دست
خود را وقایه عموی خویش ساخت و شمشیر دست او را قطع کرد.چنانکه با پوست زیرین
بیاویخت.پس فریاد برداشت، یا عماه (یا اماه) حضرت امام
حسین(علیه السلام) او
را بگرفت و بر سینه خود بچسبانید و فرمود « یا بن اخی اصبر علی مانزل بک و احتسب فی ذلک الخیر فان الله یلحقک بآبائک
الصالحین » ای فرزند برادر، شکیبایی کن بر
آنچه بر تو فرود آمد و آن را از در خیر و خوبی به شمار گیر، هم اکنون خداوند تو را
با پدران بزرگوارت ملحق
میدارد.
و در منتخب گوید « فبینما هو یخاطبه اذرماه اللعین حرملة بسهم فذبحه و هو فی هجر عمه
فصاحت زینب وا ابن اخاه لیت الموت اعدمنی الحیوة لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت
الجبال تدکدکت علی السهل » آن حضرت او را دلداری میداد که ناگاه حرملة بن کاهل تیری بر گلوی آن
طفل زد که در کنار عموی بزرگوارش ذبح نمود.حضرت زینب(سلام
الله علیها) که این را دید شروع به شیون کرد و می گفت کاش مرده
بودم و این روز را نمی دیدم و کاش آسمان بر زمین می افتاد و کاش کوهها پاره پاره می
شد.و در ارشاد گوید « ثم رفع الحسین(علیه السلام) یده فقال اللهم فان متعتهم الی حین ففرقهم فرقا
وجعلهم طرائق قددا و لاترض الولاة عنهم ابدا فانهم دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا
فقتلونا » و ترجمه این کلمات در سابق
مذکور شده است. (?)
«
تمارض شبث بن ربعی »
در وسیلة النجاة گوید که روز یکشنبه پنجم
محرم، ابن زیاد علیه اللعنه، کسی بطلب شبث بن ربعی فرستاد الخ و در بحار گوید که
عبیدالله کسی بطلب شبث بن ربعی فرستاد که حاضر دارالإماره شود و آن تمارض کرده
نرفت، باشد که ابن زیاد معاف دارد و عبیدالله کراهت او را بدانست و بر وی پیغام
فرستاد، زنهار از آنان مباش که خداوند فرموده. « اذالقوا الذین آمنوا
قالو آمنا و اذاخلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن » اگر بر منهج اطاعت مستقیم باشی، باید نزد ما آیی.شبث شبانگاه نزد
عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نیک نتواند تمیز داد، ابن زیاد او را مرحبا گفته،
نزد خود بنشاند و گفت:تا به کربلاء روی شبث قبول نمود.مؤلف گوید آیه شریفه که این
منافق خبیث خوانده در شأن منافقین نازل شده و خداوند در جواب ایشان می فرماید « الله یستهزیء بهم و
یمدهم فی طغیانهم یعمهون » خدای جزای استهزاء و سخریه ایشان را میدهد و
ایشان را در طغیان خود فرو میگذارد.یعنی نظر لطف و توفیق را از ایشان بر
میدارد.
شیخ ابوالفتوح رازی (قدس
سره) در روض الجنان از عبدالله بن عباس نقل کرده که روز قیامت چون
مؤمنان در بهشت بر سریرها بنشینند و کافران در دوزخ به جای خود برسند، حقتعالی
فرماید، تا دری از بهشت در دوزخ گشایند. در آنجا که منافقان باشند، ایشان بنگرند در
گشاده ببینند، تاختن کنند و بر روی در آیند و برمی خیزند و مزاحمت می کنند و به سر
یکدیگر در می آفتند تا به رنجی عظیم بدان در رسند و بهشتیان از سریرها مینگرند. چون
آنجا رسند « یغلق دونهم » آن در بر روی ایشان در بندند و ایشان نومید برگردند و مؤمنان
از آن بخندند.این ست معنی قول خدای تعالی. « ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون و اذا مروا بهم یتغامزون-الی
قوله - فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون علی الارائک ینظرون هل ثوب الکفار ما
کانوا یفعلون »
خدا لعنت کند این شبث ربعی را که به خدمت حضرت امام حسین(علیه
السلام) نوشته بود صحراها سبز شده و میوه های ما رسیده و منتظر قدوم
تو هستیم.اما در صحرای کربلاء ، سرکرد? پیادگان بود که با آنحضرت جنگ میکردند و او را
تیرباران و سنگ باران نموده و از آب فرات مانع می آمدند. (?)
(?) کتاب
وقایع الایّام در احوال محرّم الحرام، ص???.
(?) کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم
الحرام، ص???