سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سروش دل
 
 
دانش را بجویید هرچند در ژرفای دریا فرو روید و خونتان بریزد . [امام صادق علیه السلام] 




»» گفتار کتاب‏های تاریخی

گفتار
کتاب‏های تاریخی

کامل
بهائی

قدیمی‏ترین
کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین
) علیه‏السلام)
یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است
. این
کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است
که
به
امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است.
به
ظاهر،
نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده
است
.

این
کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از
ارزش
ویژه‏ای
برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ
به
نسبت
منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود
و
دستمایه
تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در
نفس
المهموم
و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب
نقل
می‏کند.
هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به
آن
استناد
کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله)
لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی
رویدادهای
پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که
اسیران
کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب
می‏باشد.
او جریانی را از عطیه (14) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که
به
اتفاق
هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر
شده،
اولین
زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از
ملاقات
جابر
با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته
شده،
هیچ
ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز
نقطه
عطف
دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد
.

اللهوف

یکی
دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف
از
سیدبن
طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و
شیعه،
ممتاز
و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء
(علیه‏السلام
) اشعاری
در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید
و
گریست.
امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و
تو
ای
زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته
باشید
] هنگامی
که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا
مگویید
[و خویشتن دار باشید].»

بنابر
نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین

(
علیه‏السلام)
جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت
علی
اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای
عاتکه
و
ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن
ابراهیم
قندوزی
حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل
می‏کند.

دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی
(ره)

از
آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) در مورد حضرت رقیه
(علیهاالسلام)
و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور
خود
ایشان، به وسیله رویای صادقه‏ای انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود
:

این
گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنی از نظر عقلی ندارد؛ لکن
از
اموری
که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.

 

--------------------------------------

پی
نوشت‏ها
:

1
ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی
اسلامیه،
بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام
الهدی،
بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251
.

2
ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،
چاپ
چهارم،
1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251
.

3
ـ  حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش،
ج2،
ص214.

4
ـ  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی،
چاپ
اول،
1416 ه . ق، ج5، ص293
.

5
ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی
ص518.

6
ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق،
ج44،
ص210.

7
ـ همان، ج15، ص39
.

8
ـ الارشاد، ج2، ص22
.

9
ـ همان، ص343
.

10ـ
محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران،
انتشارات
مطهر، 1380 ه . ش، ص 12
.

11ـ
جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم،
دارالمعروف،
چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511
.

12 ـ
ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف،
قم،
انتشارات
اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر
(.

13ـ
قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص
252؛
بحارالانوار،
ج 45، ص 115
.

14ـ
در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله
انصاری
بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و
از
اصحاب
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش
توسط
امام
علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان
امام
باقر
(علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم،
انتشارات
جامعه مدرسین، چاپ

(

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 6:19 صبح )

»» حضرت رقیه خاتون

حضرت
رقیه خاتون

میلاد
کوثر ثانی

نام گذاری
حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نام
رقیه در تاریخ

پژوهشی
در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام
)

گفتار
کتاب‏های تاریخی

دیدگاه
آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)

 

میلاد
کوثر ثانی

درباره
سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر
وجود
دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار
بهار
بیشتر
به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است
.

بر
اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)،
امّ
اسحاق
است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت
ایشان،
به
وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(1)
مادر
حضرت
رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا
به
گفته
شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)

نام
مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده
است،
ولی
دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر
حضرت
رقیه
(علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند
که
در
حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین
(علیه‏السلام)
درآمد
و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(3)

این
مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد
امام
سجاد
(علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه
کربلا،
یعنی
در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که
در
فاصله
سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در
یک
صورت
قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام
سجاد
(علیه‏السلام))
است
.

نام گذاری حضرت رقیه
(علیهاالسلام)

رقیه
از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(4) گویا این اسم لقب
حضرت
بوده
و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام
حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که
ایشان
همان
فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضی از
فرزندان
امام
حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان
ایشان
وجود
دارد
.

گذشته
از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در
کتاب
تاریخ
آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام
فاطمه
بود
و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند،
هر
فرزند
دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که
هرچه
پسر
داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(6)
گفتنی
است
سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است
.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 6:16 صبح )

»» مراتب عزاداری

مراتب عزاداری

مرتبه اول عزاداری
مرتبه دوم عزاداری
مرتبه سوم عزاداری
مرتبه چهارم عزاداری

مرتبه پنجم عزاداری (
آخرین مرتبه)

 

 مرتبه اول عزاداری

در این مرتبه عزادار فقط
در قلب خود از مصیبت وارده بر سیّدالشهدا(ع) غمگین و ناراضی است؛ بدون اینکه غم و
نارضایتی خود را معمولاً بروز دهد. این مرتبه کمترین درجه عزاداری است؛ و پایین تر
از آن، مرتبهء دشمنان حضرت است یعنی مرتبه ای که شخص به مصیبت های حسینی اگاه شود و
ناراحت نگردد و به آن راضی باشد. درباره این گروه در زیارت وارث چنین می
خوانیم:

لَعَنَ
اللهُ اَمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللهُ اُمّةً سَمِعَتْ بِذلکَ فَرَضِیَتْ بهِ

خداوند لعنت
کند امّتی را که تو را کشتند و به تو ظلم کردند؛ و خداوند لعنت کند امّتی را که خبر
چنین جنایتی را شنیدند و به آن راضی شدند

(مفاتیح الجنان)

کسانی که در مرتبه اول
عزاداری هستند، از هر دین و آیینی که باشند به خاطر اندوه قلبی شان برای مصیبت امام
حسین(ع) در نزد خداوند از ثواب و پاداشی به تناسب عقیده شان برخوردار می
شوند.

عظمت مقام اهل بیت (علیهم
السلام) به قدری است که کوچکترین کاری که برای آنها صورت گیرد، با پاداش های بزرگی
از ناحیه آنها جبران خواهد شد. حال اگر یک کافر هم خدمتی به آنها کند یا ادبی را
نسبت به آنها رعایت نماید، چون شخص کافر در آخرت اهل نجات نیست، پاداش او را در
دنیا به او می دهند و اگر شخص، کوچکترین سنخیت و آمادگی را داشته باشد، چه بسا
پاداش اهل بیت(علیهم السلام) موجب هدایت او نیز می شود.

 

مرتبه دوم عزاداری

در این مرتبه عزادار غم و
نارضایتی خود را به شکل هاى گوناگون از قبیل گرفتگی چهره،گرفتن حالت بغض و
گریه(تباکی)، گریه کردن، پوشیدن لباس عزا، به سینه و سر زدن و ... بروز می دهد و در
این کار گاهی تنها و گاهی به همراه دیگران عزاداری می کند.

عزادار در این مرتبه نوعی
انس و الفت و نیز نوعی کشش و نیاز به آن حضرت پیدا می کند و همین یافت درونی و نیز
انس غریب، او را وادار می کند که برای آن حضرت گریه کند و در عزاداری ایشان شرکت
کند.

گرایش عزاداران کلیمی،
مسیحی و پیروان سایر مذاهب ـ که برای امام حسین(ع) گریه می کنند ـ همچنین احساسی که
نسبت به آن حضرت دارند، نشان دهنده این حقیقت است که حضرت برای آنها یک "غریب آشنا"
است.

معمولاً نفوذ این "غریب
آشنا" به درون قلب عزادار و ایجاد محبت و شدت گرفتن آن، رفته رفته او را به سوی
مرتبه سوم عزاداری می کشاند.

 

مرتبه سوم عزاداری

در این  مرتبه
که شیعیان حضرت بیشترین اعضای آن را تشکیل می دهند، عزادار تنفّر و اعتراض خود را
به املین مصیبت و جنایتکاران در حق سیدالشهدا (ع) و یارانش و بطور کلی همه اهل
بیت(علیهم السلام) اظهار می کند و بر آنها لعن و نفرین نثار می کند؛ آنچه موجب شده
که عزادار از مرتبه دوم به مرتبه سوم ترقی کند، شناخت و معرفتی است که عزادار به
وجود مقدس سیدالشهدا (ع) پیدا کرده و اعتقاد بالاتری است که نسبت به مقام آن حضرت و
فهم محدود و نسبی درباره قیام ایشان در برابر یزید و یزیدیان یافته
است.

همچنین علاوه بر
موارد ذکر شده، شدت یافتن محبت به آن حضرت، عواطف عزادار را رقیق تر نموده است تا
جائی که عزادار در درون خود از یک سو به عنایت حضرت و از سوی دیگر به گریه و آه و
سوز برای ایشان و نیز اعلان برائت از قاتلان او احساس نیاز بیشتری می کند. در این
مرتبه عزاداری به نیّت کسب ثواب، برآورده شدن حاجات و عرض ادب صورت می
گیرد.

عزادار در مرتبه
سوم با تجلیات گوناگونی از عظمت امام حسین (ع) و خاندان و اصحابش آشنا می شود. در
این حال احساس می کند که ماندن در مرتبه سوم او را اشباع و راضی نمی کند و به همین
خاطر در این مزتبه عطش و ظرفیت بیشتری برای درک عظمت محمد و آل محمد (علیهم
السّلام) و به خصوص سیّدالاشهدا (ع) در خود احساس می کند، که دیگر توجیه ها و توضیح
های مداحان و بعضی گویندگان و نویسندگان که خود نیز در مرحله سوم قرار دارند، روح
تشنه او سیراب و قانع نمی کند، چرا که هرکس به اندازهء فهم خود از امام
حسین و سایر معصومین (علیهم السّلام) می گویند و می خوانند ولی عزادار به خوبی
احساس می کند که حقیقت، بالاتر از چیزی است که آنها می گویند.

 

مرتبه چهارم عزاداری

اساساً آنچه
عزادار را از مرتبه سوم که مرتبه "مشترک" بین مسلمین و
غیرمسلمین
است، بالاتر می برد و در گروه عزاداران و شیعیان حقیقی
معصومین (علیهم السلام) وارد می سازد، صفای باطن و بالا رفتن میزان محبت و معرفت او
نسبت به حقایق جهان است.

چگونه ممکن است
درباره وجود با عظمت این انوار طیّبه (علیهم السلام) آن طور که شایسته است بگویند و
بنویسند. هیچکس به جز خداوند عظیم و اعلی نمی تواند وجود معصومین (علیهم السلام) را
آن طور که شایسته است معرفی و توصیف نماید. بنابراین پس از مدتی که از سلوکش در
مرتبه سوم می گذرد و مجهولات و پرسشهایش به اوج می رسد، و او را تحت فشار قرار می
دهد، به سراغ خداوند تبارک و تعالی که خالق محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) است و
نیز به سراغ خود ایشان می رود تا او را به معرفت جدید برسانند و عطش او را برطرف
کنند. او پس از جستجو و پرهیز از کسالت و تلاش پیگیر و نیز مشورت با اهل علم و
دانش، به خصوص روحانیّت و علمای دین، که آشناترین مردم به خدا و دین خدا و معصومین
(علیهم السلام) هستند ـ و خود مراتب چهارم و پنجم را طی کرده اند ـ به منابع معرفتی
و اطلاعاتی مهمی دست می یابد.

 

مهمترین منابع شناخت
معصومین (علیهم السلام) :

قرآن کریم، زیارت
عاشورا، جامعه کبیره، زیارت ناحیه مقدسه

 

عزاداری در این مرتبه وسیله ای برای احیا و حفظ ازرش های مقدّس است که اهل بیت (علیهم السلام) به خاطر آنها به
شهادت رسیدند
. این مراسم از دروغ، حرام، تحریف و اختلافات به دور است و
مردم با شرکت در این مجالس بیش از پیش با دین و وظایف خود آشنا می شوند.

همچنین، مجالس عزاداری
در این مرتبه محل "شناخت و نیز پیدا کردن روح انتقام" است.مراسم عزاداری در این مرحله، رنگ و بوی سیدالشهدا (ع) دارد. روح و حقیقت
سیدالشهدا (ع) بر آن حاکم است. این نوع مجالس از طرفی مردم را با حقیقت و جایگاه
سیدالشهدا (ع) آشنا می کند و از طرفی همان کاری را می کند که ایشان در کربلا کردند؛
یعنی آثار وجودی حضرت (نجات مردم از جهالت و خروج از گمراهی و تاریکی، مهمترین
توصیه بزرگان دین به برپائی مجالس عزای حسینی) را منتقل می کند و بین مردم و حضرت
شباهت بوجود می آورد.

گریه برای عزادار در این
مرتبه صرفاً یک عمل احساسی نیست؛ بلکه وسیله ای برای زنده نگه داشتن پیام عاشورا
برای نسل امروز، بالا بردن سطح معرفت مردم و پیوندشان با اهل بیت
(علیهم السلام) ، تبعیت از گریه های حضرت زهرا(س) (گریه ای
سیاسی و جهت دار) و آزار و تهدید غاصبین خلافت و دشمنان امیرالمؤمنین
است.

به فرموده شهید مطهّری
که خود بسیار اهل گریه و عزاداری حقیقی بود؛ " گریه بر شهید شرکت در حماسه او است"
.

 

مرتبه پنجم عزاداری

عزادار
در این مرتبه که کامل شدهء مرتیه چهارم است از صفای باطن بالاتر و
معرفتی عمیق تر برخوردار است، به مودّت نسبت به اهل بیت (ع) و نیز به
برائت از دشمنان ایشان دست یافته است و بیشتر به " عمل " روی می آورد؛ در این مرحله
عزادار ، نه تنها بر آنچه در کربلا بر حسین بن علی (ع) و یارانش گذشته است متأثر
،گریان و .... می باشد بلکه در اعمالش آنچه را که دین مبین اسلام و اهل بیت(ع) برای
کمال انسانی بیان کرده اند در وجود خویش بالفعل می سازد، گویی همگام با امامش در
کربلا و روز عاشورا در برابر ظلم ، فساد و جهل زمانه به پا می خیزد و

مراحل
سه گانه احیای خون امام حسین (ع):

1 ) لعن و برائت زبانی ، از آنجا که قطع یا ضعیف کردن
رابطهء انسان ها با خداوند و معصومین علیهم السلام بزرگترین
جنایت و خیانت در زندگی آدمیان است ، تمامی کسانی که در طول تاریخ تاکنون در این
جنایت دست داشته اند ، مورد لعن خداوند و فشته های الهی و پیامبران قرار می
گیرند.

معانی
لعن : 1) دور بودن از رحمت و هدایت الهی و جدا بودن از راه
خوشبختی

                
2) طلب عذاب و نفرین برای عاملین چنین ظلمی

در
زیارت عاشورا سه گروه از دشمنان ، مورد لعن و برائت زبانی قرا گرفته اند که عبارتند
از :

1)      دشمنانی
که با تغییر مسیر خلافت و غصب آن، ظلم های بعدی از جمله جنایات در روز عاشورا را
پایه گذاری کردند.

2)      دشمنانی
که امام حسین (ع) و اصحابش را به شهادت رساندند و یا مقدّمه آن جنایت را با سکوت و
یا همکاری با لشکر دشمن فراهم کردند.

3)      دشمنانی
که بعد از عاشورا به وجود خواهند آمد تا روز قیامت.

2 ) لعن و
برائت عملی : دوری از فرهنگ تسلط و تسلطِ فرهنگی دشمنان اسلام و پرهیز از اخلاق و
عقاید آنان .

امام
صادق (ع) فرمودند : دروغ می گوید کسی که ادعای دوستی ما را می کند و از دشمنان ما
برائت نمی جوید.

بحار
الانوار،ج 27 ، ص 58

3 ) جهاد
با دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السّلام و حداقل، محدود کردن قدرت آنان
تا نابودی کاملشان ؛ دفاع از حق فطری انسانها ـ که همان توحید است ـ لازم و مبارزه
با عامل کفر و شرک ضروری است. در آیات قرآن نیز وجوب جهاد در برابر کسانی که درصدد
خاموش کردن نور الهی هستند مورد توجه قرار گرفته است ( سوره توبه، آیه 32 ـ سوره
انعام ، آیه 26 و ...).

در این
مرحله، عزادار با نگاه ابدی و صحیحی که به انسان از یک طرف، و به دین و رهبران
معصوم (ع) از سوی دیگر دارد و در سایه آگاهی دقیق نسبت به زمان خود ، دشمنان حیات
انسانی و ابدی انسان ها و موانع حقیقی رشد و سعادت آنها را می شناسد و جهادی مبتنی
بر محبت همیشگی به انسان ها را برای نابودی آفات و موانع حیات الهی و انسانی ، آغاز
می نماید.

پیوند
عزادار حقیقی با منتقم خون  امام حسین (ع)

دو
عامل عاطفی و معرفتی که در وجود عزادار در این مرحله ، شدت گرفته است، در او کششی
مستمر به سوی وجود مقدّس امام زمان (عج) ایجاد می کند؛ چرا که انتقام خون امام حسین
(ع) جز با ظهور منتقم اصلی ممکن نخواهد بود و عزادار به یکی از مهم ترین و بالاترین
مقاماتی که ممکن است یک انسان به آن برسد ، نایل می شود و آن مقام " انتظار"
است.

و
اینجاست که برای عزادار " کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا " معنا پیدا می کند؛ بدان
معنی که در هر مکان و زمانی از گناه، ظلم و ... دوری می جوید و با ظالم و مفسد
مبارزه می کند. از سپیده دم تا شامگاهان در اندیشهء احوال بشریت بوده و آزادگی را
سرلوحهء حیات خویش قرار می دهد.

 

 بر گرفته از کتاب عزادار حقیقی ،  اثر: محمد
شجاعی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 6:8 صبح )

»» فَلَمّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ


 فَلَمّا قُتِلَ جَرَّدُوهُ مِنْهُ
چون شهید شد آن
کهنه جامه را نیز از تن شریفش بیرون آوردند.

 

  لـبـاس کـهـنـه بـپـوشـید زیـر
پیرهنش 
                                     که تا برون نکند خصـم بد مـنش زتنش
 
  لباس کهنه چه حاجت که زیرسُمّ ستور
                                     تـنى
نـمـاند کـه پـوشـند جامه یا
کفنش

 

شیخ مفید(رحمه اللّه) فرموده که چون
باقى نماند با آن حضرت احدى مگر سه نفر از اهلش یعنى از غلامانش ، رو کرد بر آن قوم
و مشغول مدافعه گردید، و آن سه نفر حمایت او مى کردند تا آن سه نفر شهید شدند و حضرت امام حسین(علیه السلام) تنها
ماند و از کثرت جراحت که بر سر و بدنش رسیده بود سنگین شده بود و با این حال شمشیر
بر آن قوم کشیده وایشان را به یمین و شمال متفّرق مى نمود شمر که خمیر مایه هر شر
وبدى بود چون این بدید سواران را طلبید و امر کرد که در پشت پیادگان صف کشند و
کمانداران را امر کرد که حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام) 
را تیر باران کنند، پس کمانداران آن مظلوم بى کس را هدف
تیر نمودند و چندان تیر بر بدنش رسید که آن تیرها مانند خارِ خار پشت بر بدن مبارکش
نمایان گردید. این هنگام حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام)
از جنگ باز ایستاد و لشکر نیز در مقابلش توقف نمودند،
خواهرش حضرت زینب(علیهاالسّلام) که
چنین دید بر در خیمه آمد و عمر سعد را ندا کرد و فرمود:


وَیْحَکَ یا عُمَر اءَیُقْتَلُ اَبُو عَبْدِ اللّه وَ اَنْتَ تَنْظَرُ
اِلَیْهِ!


عمر سعد جوابش نداد. و به روایت طبرى اشکش به صورت و ریش نحسش
جارى گردید و صورت خود را از آن مخدره برگردانید (??) پس حضرت زینب کبری(علیهاالسّلام) رو به لشکر کرد و فرمود: واى بر شما آیا در
میان شما مسلمانى نیست ؟ احدى او را جواب نداد .


سیدبن طاوس(رحمه اللّه) روایت کرده که
چون از کثرت زخم و جراحت اندامش سست شد و قوت کارزار از او برفت و مثل خارپشت بدنش
پر از تیر شده بود، این وقت صالح بن وهب المُزَنى وقت را غنیمت شمرده از کنار حضرت امام حسین(علیه السلام) در آمد و با
قوت تمام نیزه بر پهلوى مبارکش زد چنانکه از اسب در افتاد وروى مبارکش از طرف راست
بر زمین آمد (??) در این حال فرمود:


بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ.


پس حضرت امام حسین(علیه
السلام)
 برخاست و ایستاد.حضرت زینب(علیهاالسّلام) که تمام توجّهش به سمت برادر بود چون این بدید
از در خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت که وااخاه و اسیّداهُ وا
اهلبیتاهُ
اى کاش آسمان خراب مى شد و برزمین مى افتاد و کاش کوهها از هم مى
پاشید و بر روى بیابانها پراکنده مى شد.


راوى گفت : که شمربن ذى الجوشن لشکر خود را ندا در داد براى
چه ایستاده اید وانتظار چه مى برید؟ چرا کار حسین(علیه السلام) را تمام نمى کنید؟ پس ‍ همگى بر آن حضرت از هر
سو حمله کردند، حصین بن تمیم تیرى بر دهان مبارکش زد، ابوایوب غَنَوى تیرى بر حلقوم
شریفش زد و زُرْعَه بن شریک بر کف چپش زد و قطعش کرد و ظالمى دیگر بردوش مبارکش ‍
زخمى زد که حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام)
به روى در افتاد و چنان ضعف بر آن حضرت غالب شده بود که گاهى
به مشقت زیاد برمى خاست ، طاقت نمى آورد و بر روى مى افتاد تا اینکه سِنان ملعون
نیز به برگلوى مبارکش فروبرد پس ‍ بیرون آورده و فرو برد در استخوانهاى سینه اش و
بر این هم اکتفا نکرد آنگاه کمان بگرفت وتیرى بر نحر شریف آن حضرت افکند که آن مظلوم در افتاد. (??)


در روایت ابن شهر آشوب است که آن تیر بر سینه مبارکش رسید پس حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) برزمین واقع شد، و خون مقدسّش را باکفهاى
خود مى گرفت و مى ریخت بر سر خود چند مرتبه . پس عمر سعد گفت به مردى که در طرف
راست او بود از اسب پیاده شو وبه سوى حسین(علیه
السلام)
رو و او را راحت کن . خَوْلى بن یزید چون این بشنید به سوى
قتل آن حضرت سبقت کرد و دوید چون پیاده شد و خواست که سر مبارک حضرت امام حسین(علیه السلام)را جدا کند
رعد و لرزشى او را گرفت و نتوانست ؛ شمر به وى گفت خدا بازویت را پاره پاره گرداند
چرا مى لرزى ؟ پس خود آن ملعون کافر،سر مقّدس آن مظلوم را جدا کرد. (??)


سیّد بن طاوس(رحمه اللّه) فرموده که سنان
بن اَنَس(لَعَنهُ اللّه) پیاده شد و نزدحضرت امام حسین(علیه السلام)آمد و شمشیرش
را برحلقوم شریفش زد و مى گفت: واللّه که من سر ترا جدا مى کنم و مى دانم که تو پسر
پیغمبرى و از همه مردم از جهت پدر و مادر بهترى ، پس سر مقدّسش را برید! (??)


در روایت طبرى است که هنگام شهادت حضرت
امام حسین(علیه السلام)
هر که نزدیک او مى آمد سِنان بر
او حمله مى کرد و او را دور مى نمود براى آنکه مبادا کس دیگر سر آن جناب را ببرد تا
آنکه خود او سر را از تن جدا کرد وبه خَوْلى سپرد.

 

 
پس در این هنگام غبار سختى که سیاه و تاریک بود در هوا پیدا
شد وبادى سرخ ورزیدن گرفت و چنان هوا تیره و تارشد که هیچ کس عین واثرى از دیگرى
نمى دید، مردمان منتظر عذاب و مترّصد عقاب بودند تا اینکه پس از ساعتى هواروشن شد
وظلمت مرتفع گردید.


ابن قولویه قمى(رحمه اللّه) روایت کرده
است که حضرت صادق(علیه السّلام) فرمود:در آن هنگامى که حضرت امام حسین(علیه السّلام) شهید گشت ،
لشکریان شخصى را نگریستند که صیحه و نعره مى زند گفتند:بس کن اى مرد!این همه ناله و
فریاد براى چیست ؟ گفت : چگونه صیحه نزنم و فریاد نکنم و حال آنکه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رامى بینم ایستاده گاهى نظر به سوى
آسمان مى کند و زمانى حربگاه شما را نظاره مى فرماید، از آن مى ترسم که خدا را
بخواند ونفرین کند و تمام اهل زمین را هلاک نماید و من هم در میان ایشان هلاک شوم .
بعضى از لشکر باهم گفتند که این مردى است دیوانه وسخن سفیهانه مى گوید، و گروهى
دیگر که توّابون آنها راگویند از این کلام متنبّه شدند و گفتند به خدا قسم که ستمى
بزرگ بر خویشتن کردیم و به جهت خشنودى پسر سُمیّه سیّد جوانان
اهل بهشت
را کشتیم و همان جا توبه کردند و بر ابن زیاد خروج کردند و واقع شد
از امر ایشان آنچه واقع شد.


راوى گفت : فدایت شوم آن صیحه زننده چه کس بود؟ فرمود:ما او
راجز جبرئیل ندانیم. (??)


شیخ مفید(رحمه اللّه) در (ارشاد) فرموده
که حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام)
از دنیا رفت در روز شنبه دهم محرّم سال شصت و یکم هجرى بعد از نماز ظهر آن روز در
حالى که شهید گشت و مظلوم و عطشان و صابر بر بلایا بود
به نحوى که به شرح رفت و سنّ شریف آن جناب در آن وقت پنجاه و هشت سال بود که هفت
سال از آن را با جد بزرگوارش ‍ رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و
سلّم)
بودو سى و هفت سال با پدرش ‍امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه
السّلام)
و با برادرش امام حسن مجتبی(علیه السّلام) چهل
و هفت سال و مدّت امامتش بعد از امام حسن مجتبی(علیه السّلام)
یازده سال بود، و خضاب مى فرمود با حنا و رنگ و در وقتى که کشته شد خضاب از عارضش
بیرون شده بود. (??)


 

 


 

 

(?) (المنتخب ) طُریحى ص 438.
(?) (الفیض القدسى ) محدث نورى . ص 287، تحقیق :
سید جعفر نبوى .
(?) (اثبات الوصیّة )
مسعودى ص 167، انتشارات انصاریان .
(?)
(دعوات راوندى ) ص 54.
(?) از کتاب
(حدائق الوردیه ) نقل است که چون روز عاشورا، انصار و اصحاب سید الشهداء علیه
السّلام به درجه رفیعه شهادت رسیدند حضرت شروع کرد به ندا کردن اَلا ناصِرٌ
فَیَنْصُرُنا! زنان و اطفال که صداى آن حضرت را شنیدند صرخه و صیحه کشیدند.
سعد
بن الحرث الانصارى العجلانى و برادرش ابوالحتوف که در لشکر عمر سعد بودند چون این
ندا شنیدند و صیحه عیالات آن جناب را استماع کردند میل به جانب آن جناب نمودند و
پیوسته مقاتله کردند و جمعى را مقتول و برخى را مجروح نمودند آخر الا مر هر دو شهید
شدند. (شیخ عباس ‍ قمى رحمه اللّه )
(?) (بحار الانوار) 45/49.
(?) همان
ماءخذ
(?) (تاریخ طبرى ) 6/245، (بحار
الانوار)45/50.
(?) (بحار الانوار)
45/52 - 53.
(??) در بعضى نسخه ها (بشر)
و در ارشاد مفید (نسر) ذکر شده .
(??)
(ارشاد) شیخ مفید 2/111.
(??) (تاریخ
طبرى )6/245
(??) (سوگنامه کربلا)
(ترجمه لهوف ) ص 229 .
(??) (ارشاد) شیخ
مفید 2/12.
(??) (مناقب ) ابن شهر آشوب
4/120.
(??) (سوگنامه کربلا) (ترجمه
لهوف ) ص 233.
(??) (کامل الزیارات ) ص
351.
(??) (ارشاد) شیخ مفید
2/133.


 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:59 صبح )

»» «دربیانمبارزتحضرتابىعبداللّ ...2

پس حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام)
حمله بر میسره کرد و فرمود:

اَنَا الْحُسَـیْنُ بَنْ عَــلِی 
آلَیْـتُ اَنْ لا
اَنْثَنی
 
اَحْمی عَیالاتِ اَبی 
امْضی عَلى دین
النّبی
(?)
 

بعضى از رُوات گفته : به خدا قسم ! هرگز مردى را که
لشکرهاى بسیار او را احاطه کرده باشند و یاران و فرزندان او را به جمله کشته باشند
و اهل بیت او را محصُور و مستاءصل ساخته باشند، شجاعتر و قوىّ القلب تر از حضرت امام حسین(علیه السلام) ندیدم ؛ چه
تمام این مصائب در او جمع بود به علاوه تشنگى و کثرت حرارت و بسیارى جراحت و با
وجود اینها، گرد اضطراب و اضطرار بر دامن وقارش ننشست و به هیچ گونه آلایش ‍ تزلزل
در ساخت وجودش راه نداشت و با این حال مى زد و مى کُشت ، و هنگامى که اَبطال رِجال
بر او حمله مى کردند چنان بر ایشان مى تاخت که ایشان چون گلّه گرگ دیده مى رمیدند و
از پیش روى آن فرزند شیر خدا مى گریختند، دیگر باره لشکر گرد هم در مى آمدند و آن
سى هزار نفر پشت با هم مى دادند و حاضر به جنگ او مى شدند، پس حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) بر آن
لشکر انبوه حمله مى افکند که مانند جَراد مُنْتَشر از پیش او متفرّق و پراکنده مى
شدند و لختى اطراف او از دشمن تهى مى گشت . پس، از قلب لشکر روى به مرکز خویش مى
نمود کلمه مبارکه لاحَوْلَ وَلا قوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ را تلاوت مى فرمود. (?)



ابن شهر آشوب و غیره نقل کرده اند که حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) یکهزار و
نُهصد و پنجاه تن از آن لشکر را به دَرَک فرستاده سواى آنچه را که زخمدار و مجروح
فرموده بود. این وقت ابن سعد لعین بدانست که در پهن دشت آفرینش هیچ کس را آن قوّت و
توانائى نیست که با حضرت امام حسین(علیه السلام) کوشش کند و اگر کار بدین گونه رود آن حضرت تمام لشکر را طعمه شمشیر
خود گرداند. لاجرم سپاهیان را بانگ بر زد و گفت: واى بر شما! آیا مى دانید که با که
جنگ مى کنید و با چه شجاعتى رزم مى دهید این فرزند اَنْزَع
البَطین غالب کلّ غالب على بن ابى طالب(علیه السّلام)

است، این پسر آن پدر است که شجاعان عرب و دلیران روز گار را به خاک هلاک افکنده .
همگى همدست شوید و از هر جانب براو حمله آرید:


اَعْیاهُمْ اَنْ یَنالوُهُ مُبارَزَةً 
فَصَوَّبُواالرَّاْىَ لَمّا
صَعَّدُوا الفِکَرا
اَنْ وَجَّهُـوا نَحْوَهُ فىِ الْحَـرْبِ
اَرْبَعَهً 
الـسَّـیْفَ وَ السَّـهـْمَ وَ الْخِـطِّىَّ وَ
الحَـجـَرا

 

پس آن لشکر فراوان از هر جانب بر آن بزرگوار حمله آوردند و
تیراندازان که عدد آنها چهار هزار به شمار مى رفت تیرها بر کمان نهادند و بسوى حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) رها کردند.


پس دور آن غریب مظلوم را احاطه کردند و مابین او و خِیام اهل
بیت حاجز و حائل شدند، و جماعتى جانب سرادق عصمت گرفته. حضرت
امام حسین(علیه السلام)
چون این بدانست بانگ بر آن قوم
زد و فرمود که اى شیعیان ابوسفیان ! اگر دست از دین برداشتید و از روز قیامت و معاد
نمى ترسید پس در دنیا آزاد مرد و با غیرت باشید رجوع به حسب و نسب خود کنید؛ زیرا
که شما عرب مى باشید. یعنى عرب غیرت و حمیّت دارد. شمر بى حیا روبه آن حضرت کرد و
گفت : چه مى گوئى اى پسر فاطمه(سلام الله علیها)؟ فرمود: مى
گویم من با شما جنگ دارم و مقاتلت مى کنم و شما با من نبرد مى کنید، زنان را چه
تقصیر و گناه است؟ پس منع کنید سرکشان خود را که متعرّض حرم من نشوند تا من زنده
ام. شمر صیحه در داد که اى لشکر از سراپرده این مرد دور شوید که کفوّى کریم است و
قتل او را مهیّا شوید که مقصود ما همین است .


پس سپاهیان بر حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) حمله کردند و آن جناب مانند شیر غضبناک در روى
ایشان در آمد و شمشیر در ایشان نهاد و آن گروه انبوه را چنان به خاک مى افکند که
باد خزان برگ درختان را، و به هر سو که روى مى کرد لشکریان پشت مى دادند. پس، از
کثرت تشنگى راه فرات در پیش گرفت، کوفیان دانسته بودند
که اگر آن جناب شربتى آب بنوشد ده چندان از این بکوشد و بکشد. لاجرم در طریق شریعه
صف بستند و راه آب را مسدود نمودند و هر گاه حضرت امام حسین(علیه السلام) قصد فرات مى نمود بر او حمله مى کردند و او را برمى گردانیدند،
اَعْور سلمى و عمروبن حجّاج که با چهار هزار مرد کماندار نگهبان شریعه بودند بانگ بر سپاه زدند که حسین(علیه السلام) را راه بر شریعه
مگذارید، آن حضرت مانند شیر غضبان بر ایشان حمله مى افکند و صفوف لشکر را بشکافت و
راه شریعه را از دشمن بپرداخت و اسب را به فرات راند و
سخت تشنه بود و اسب آن جناب نیز تشنگى از حدّ افزون داشت سر به آب گذاشت ؛ حضرت
فرمود که تو تشنه و من نیز تشنه ام به خدا قسم که آب
نیاشامم تا تو بیاشامى ، کَاَنَّه اسب فهم کلام آن حضرت کرد، سر از آب برداشت یعنى
در شُرب آب من بر تو پیشى نمى گیرم، پس حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام)فرمود: آب بخور من مى آشامم و دست فرا برد و
کفى آب بر گرفت تا آن حیوان بیاشامد که ناگاه سوارى فریاد برداشت که اى حسین! تو آب مى نوشى و لشکر به سراپرده ات مى روند و هتک
حرمت تو مى کنند.


چون آن معدن حمیّت و غیرت این کلام را از آن ملعون شنید آب از کف بریخت و به سرعت از شریعه بیرون تاخت و بر لشکر حمله کرد تا به سرا پرده خویش
رسید معلوم شد که کسى متعرّض خِیام نگشته و گوینده این خبر مَکرْى کرده بوده . پس
دگر باره اهل بیت را وداع گفت، اهل بیت همگان با حال
آشفته و جگرهاى سوخته و خاطرهاى خسته و دلهاى شکسته در نزد حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) جمع
آمدند و در خاطر هیچ آفریده صورت نبندد که ایشان به چه حالت بودند و هیچ کس نتواند
که صورت حال ایشان را تقریر یا تحریر نماید.


  مـن از تحریر این غــم ناتـوانم 
                                 که
تصویرش زده آتش به جانم
 
  تو را طاقـت نباشـد از
شـنیـدن
                                 شـنـیـدن کـى بـود مـانند
دیـدن


 
بالجمله ؛ ایشان را وداع کرد
و به صبر و شکیبائى ایشان
را وصیّت نمود و فرمان داد تا چادر اسیرى بر سر کنند و آماده لشکر مصیبت و بلا
گردند، و فرمود بدانید که خداوند شما را حفظ و حمایت کند و از شرّ دشمنان نجات دهد
و عاقبت امر شما را به خیر کند و دشمنان شما را به انواع عذاب و بلا مبتلا سازد و
شما را به انواع نِعَم و کرم مُزد و عوض کرامت فرماید، پس زبان به شکوه مگشائید و
سخنى مگوئید که از مرتبت و منزلت شما بکاهد، این سخنان بفرمود و روبه میدان
نمود.

 
پس حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام)
 عنان مرکب به سوى میدان بگردانید و بر صف لشکر مخالفان تاخت
مى زد و مى انداخت و با لب تشنه از کشته پشته مى ساخت و مانند برگ خزان سرهان آن
منافقان را بر زمین مى ریخت و به ضرب شمشیر آبدار خون اشرار و فجّار را با خاک
معرکه مى ریخت و مى آمیخت، لشکر از هر طرف او را تیرباران نمودند، آن حضرت در راه
حق آن تیرها را بر رو و گلو و سینه مبارک خود مى خرید و از کثرت خدنگ که بر چشمه
هاى زره حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) نشست سینه مبارکش چون پشت خارپشت گشت.


و به روایت منقوله از حضرت باقر(علیه
السّلام)
زیاده از سیصد و بیست جراحت یافت و زیادتر نیز روایت شده و جمیع آن
زخمها در پیش روى حضرت امام حسین(علیه السلام) بود، در این وقت حضرت از بسیارى جراحت و کثرت تشنگى و بسیارى ضعف و
خستگى توقف فرمود تا ساعتى استراحت کرده باشد که ناگاه ظالمى سنگى انداخت به جانب
آن حضرت، آن سنگ بر جبین مبارکش رسید و خون از جاى او
بر صورت نازنینش جارى گردید. حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) جامه خویش را برداشت تا چشم و چهره خود را از
خون پاک کند که ناگاه تیرى که پیکانش زهرآلوده و سه شعبه بود بر سینه مبارکش و به
قولى بر دل پاکش رسید و آن سوى سر به در کرد و حضرت در آن حال گفت :


بِسْمِ اللّهِ وَ باللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ
عَلَیْهِ وَ آلِهِ.


آنگاه حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) رو به سوى آسمان کرد و گفت : اى خداوند من! تو
مى دانى که این جماعت مى کشند مردى را که در روى زمین پسر پیغمبرى جز او نیست . پس
دست بُرد و آن تیر را از قفا بیرون کشید و از جاى آن تیر مسموم مانند ناودان خون
جارى گردید، حضرت امام حسین(علیه
السلام)
دست به زیر آن جراحت مى داشت چون از خون پر مى شد به جانب آسمان مى افشاند و از آن خون شریف قطره
اى بر نمى گشت ، دیگر باره کف دست را از خون پر کرد و بر سر و روى و محاسن خود
مالید و فرمود که با سر روى خون آلوده و به خون خویش خضاب کرده ، جدّم رسول
خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را دیدار خواهم کرد و نام
کشندگان خود را به او عرضه خواهم داشت. (?)

 
این وقت ضعف و ناتوانى بر حضرت امام
حسین(علیه السلام)
غلبه کرد و از کارزار باز ایستاد و
هر که به قصد او نزدیک مى آمد یا از بیم یااز شرم کناره مى کرد و برمى گشت . تا
آنکه مردى از قبیله کنده که نام نحسش مالک بن یسر(??) بود به جانب حضرت
سیّدالشهداء(علیه السّلام)
روان شد و ناسزا و دشنام به
آن جناب گفت و با شمشیر ضربتى بر سر مبارکش زد کلاهى که بر سر مقدس آن حضرت بود
شکافته شد و شمشیر بر سر مقدسش رسید و خون جارى شد به حدى که آن کلاه از خون پرشد
.


حضرت سیّدالشهداء(علیه
السّلام) 
در حق او نفرین کرد و فرمود: بااین دست نخورى ونیاشامى و
خداوندترابا ظالمان محشور کند. پس آن کلاه پر خون را از فرق مبارک بیفکند و دستمالى
طلبید و زخم سر را ببست و کلاه دیگر بر سر گذاشت و عمامه بر روى آن بست . مالک بن
یسر آن کلاه پر خون را که از خز بود بر گرفت و بعد از واقعه عاشورا به خانه خویش برد و خواست او را از آلایش خون بشوید
زوجه اش اُمّ عبدالله بنت الحرّالبدّى که آگه شد بانگ بر او زد که در خانه من لباس
ماءخوذى فرزند پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را مى آورى ؟
بیرون شو از خانه من خداوند قبرت را از آتش پر کند. و پیوسته آن ملعون فقیر و بد
حال بود و از دعاى حضرت امام حسین(علیه
السلام)
هر دو دست او از کار افتاده بود و در تابستان مانند دو چوب
خشک مى گردید و در زمستان خون از آنها مى چکید و بر این حال خسران مآل بود تابه
جهنم واصل شد .

 


شیخ مفید(رحمه اللّه) فرموده که
رجّاله حمله کردند از یمین و شمال بر کسانى که باقیمانده بودند با حضرت امام حسین(علیه السلام) پس ایشان را
به قتل رسانیدند و باقى نماند با آن حضرت جز سه نفر یا
چهارنفر.


سیدبن طاوس(رحمه اللّه) (??) و دیگران فرموده اند که حضرت
سیّدالشهداء(علیه السّلام)
فرمود: بیاورید براى من جامه
اى که کسى در آن رغبت نکند که آن را در زیر جامه هایم بپوشم تا چون کشته شوم و جامه
هایم را بیرون کنند آن جامه را کسى از تن من بیرون نکند. پس جامه اى برایش حاضر
کردند، چون کوچک بود و بر بدن مبارکش تنگ مى افتاد آن را نپوشید، فرمود این جامه
اهل ذلّت است جامه ازاین گشادتر بیاورید ؛ پس جامه وسیعتر آوردند آنگاه در پوشید.و
به روایت سید(رحمه اللّه) جامه
کهنه
آوردند حضرت امام حسین(علیه السلام) چند موضع آن را پاره کرد تا از قیمت بیفتد و آن را در زیر جامه هاى
خود پوشید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:58 صبح )

»» «دربیانمبارزتحضرتابىعبداللّهالحسین(علیهالسّلام)

«دربیانمبارزتحضرتابىعبداللّهالحسین(علیهالسّلام)
وشهادتآنمظلوم»



از بعضى ارباب مَقاتل نقل است که چون حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) نظر کرد
هفتاد و دو تن از یاران و اهل بیت خود را شهید و کشته بر روى زمین دید عازم جهاد
گردید، پس به جهت وداع زنها رو به خیمه کرد و پردگیان سرادق عصمت را طلبید و ندا
کرد: اى سکینه ، اى فاطمه ، اى زینب ، اى امّ کلثوم !

 «عَلَیْکُنَّ مِنّى السَّلامُ»

 
پس حضرت سکینه(علیهاالسّلام) عرض کرد: یا اَبَة
!اسْتَسْلَمْتَ لِلْموْتِ؟
اى پدر! آیا تن به مرگ داده اى ؟ فرمود: چگونه تن
به مرگ ندهد کسى که یاور و معینى ندارد! عرض کرد: ما را به حرم جدّمان بازگردان ، حضرت امام حسین(علیه السلام) در
جواب بدین مثل تمثّل جست:


«هَیْهاتَ لَوتُرِکَ اْلقَطالَنامَ»


اگر صیّاد از مرغ قَطا دست بر مى داشت آن حیوان در آشیانه خود
آسوده مى خفت. کنایت از آنکه این لشکر دست از من نمى دارند، و نمى گذارند که شما را
به جائى بَرَم ، زنها صدا به گریه بلند کردند، حضرت امام
حسین(علیه السلام)
ایشان را ساکت فرمود. و گویند که آن
حضرت رو به حضرت امّ کلثوم(علیهاالسّلام) نمود و
فرمود:

اوُصیکِ یا اُخَیَّةُ بِنَفْسِکِ خَیْراً وَ اِنّى بارِزٌ اِلى هؤُلاءِ
القَوْم.
(?)


 

مؤ لّف گوید: که مصائب حضرت امام حسین(علیه السلام) تمامى دل را بریان ودیده را گریان مى کند
لکن مصیبت وداع شاید اثرش زیادتر باشد خصوص آن وقتى که
صبیان و اطفال کوچک از آن حضرت یا از بستگانش که به منزله اولاد خود آن حضرت بودند
دور او جمع شدند و گـریه کردند.
و شاهد بر این آن است که روایت شده چون حضرت امام حسین(علیه السلام) به قصر بَنى
مُقاتل رسید و خیمه عبیداللّه بن حُرّ جُعْفى را دید، حَجّاج بن مسروق را فرستاد به
نزد او و او را طلبید و او نیامد خود حضرت به سوى او تشریف برد.از عبیداللّه بن
حُرّ نقل است که وارد شد بر من حسین(علیه السلام) و محاسنش مثل بال غُراب سیاه بود، پس ندیدم احدى را هرگز نیکوتر از
او نه مثل او کسى را که چشم را پر کند، و رقّت نکردم هرگز مانند رقّتى که بر آن
حضرت کردم در وقتى که دیدم راه مى رفت و صِبیانش در دورش بودند. انتهى .


و مؤ ید این مقال حکایت میرزا یحیى ابهرى است که درعالم رؤ یا
دید علاّمه مجلسى(رحمه اللّه) در صحن مطّهر حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) در طرف
پایین پا در طاق الصّفا نشسته مشغول تدریس است ، پس مشغول موعظه شد و چون خواست
شروع در مصیبت کند کسى آمد و گفت حضرت صدّیقه طاهره(علیهاالسّلام) مى فرماید:


«اُذْکُرِ اْلمَصاَّئبَ اْلمُشْتَمِلَة
عَلى وِداعِ وَلَدِى الشَّهیدِ»

ذکر بکن مصائبى که مشتمل بر وداع
فرزند شهیدم باشد.

 

علاّمه مجلسى(رحمه اللّه) نیز مصیبت وداع را ذکر کرد و خلق بسیارى جمع شدند و گریه شدیدى
نمودند که مثل آن را در عمر ندیده بودم. (?)


فقیر گوید: که در همان مبشره نومیّه است که حضرت امام
حسین(علیه السلام)
با وى فرمود:

«قُولوُالاَ وْلیائِنا وَاُمَنائِنا یَهْتَمُّونَ فى اِقامَةِ
مَصاَّئِبِنا»

بگویید به دوستان و اُمناى ما که اهتمام بکنند در اقامه
عزا و مصیبتهاى ما.



بالجمله ؛از حضرت امام محمّد باقر(علیه
السّلام)
روایت است که حضرت امام حسین(علیه السلام) در روز شهادت خویش طلبید دختر بزرگ خود فاطمه
را وعطا فرمود به او کتابى پیچیده و وصیّتى ظاهره وجناب على بن الحسین علیه السّلام
مریض بود و فاطمه آن کتاب را به على بن الحسین(علیه السّلام)
داد پس آن کتاب به ما رسید.
در (اثبات الوصیّة ) است که حضرت امام حسین(علیه السلام) حاضر کرد
على بن الحسین(علیه السّلام) را و آن حضرت علیل وبیمار بود پس
وصیّت فرمود به او به اسم اعظم و مورایث انبیاء علیهماالسّلام و آگاه نمود او را که علوم و
صُحُف و مَصاحف و سلاح را که از مواریث نبوّت است نزد اُمّ سَلَمَه(رضى اللّه عنها) گذاشته و امر کرده که چون امام زین العابدین(علیه السّلام) برگردد به او سپارد. (?)


در (دعوات راوندى ) از حضرت امام زین
العابدین(علیه السّلام)
روایت کرده که فرمود: پدرم مرا
در بر گرفت و به سینه خود چسبانید در آن روز که کشته شد والدِّماَّءُ تَغْلی و
خونها در بدن مبارکش جوش مى خورد، و فرمود: اى پسر من ! حفظ کن از من دعائى را که
تعلیم فرمود آن را به من فاطمه(علیهاالسّلام) و تعلیم فرمود به
او رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و تعلیم نمود به آن
حضرت جبرئیل از براى حاجت مهم و اندوه و بلاهاى سخت که نازل مى شود و امر عظیم و
دشوار و فرمود بگو:


بِحَقِّ یس وَاْلقُرآنِ اْلحَکیمِ وَبِحَقِّ طه واْلقُرآن الْعَظیمِ یامَنْ
یَقْدرُعَلى حَوائجِ
السّائِلینَ یا مِنْ یَعْلَمُ ما فىِ الضَّمیرَ یا مُنَفّسَ
عَنِ اْلمَکْروُبینَ
یا مُفَرّجَ عَنِ اْلَمغْمُومینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ
اْلکَبیرِ یا
رازِقَ الطِّفْلَ الصَّغیرِ یا مَنْ لا یَحْتاجُ
اِلَى
التَّفْسی وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدًوَآلِ مُحَمَّدٍ
وَافعَلْ بى
کَذاوَکَذا.
(?)



راوى گفت : پس حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) به نفس نفیس عازم قتال شد. امام زین
العابدین(علیه السّلام) چون پدر بزرگوار خود را تنها و بى کس
دید با آنکه از ضعف و ناتوانى قدرت برداشتن شمشیر نداشت راه میدان پیش گرفت، امّ
کلثوم(علیها السّلام) از قفاى او ندا در داد که اى نور دیده بر
گرد، حضرت سجاد(علیه السّلام) فرمود که اى عمّه دست از من بردار و بگذار تا پیش روى پسر
پیغمبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) جهاد کنم ، حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) به امّ
کلثوم(علیها السّلام) فرمود که باز دار او را تا کشته نگردد و
زمین از نسل آل محمّد(علیهم السّلام) خالى نماند.


بالجمله ؛ حضرت امام حسین(علیه السلام) در چنین حال از محبّت امّت دست باز نداشت و همى
خواست بلکه تنى چند به راه هدایت در آید و از آن گمراهان روى برتابد. لاجرم ندا در
داد که آیا کسى هست که ضرر دشمن را از حرم رسول خدا(صلى اللّه علیه و
آله و سلّم)
بگرداند؟ آیا خدا پرستى هست که در باب ما از خدا بترسد؟ آیا
فریادرسى هست که امید ثواب از خدا داشته باشد و به فریاد ما برسد؟ آیا معینى و
یاورى هست که به جهت خدا یارى ما کند؟ زنها که صداى نازنینش را شنیدند به جهت
مظلومى او صدا را به گریه و عویل بلند کردند. (?)

 

پس حضرت امام حسین(علیه
السلام)
مقابل آن قوم ایستاد و در حالتى که شمشیر خود را برهنه در
دست داشت و دست از زندگانى دنیا شسته و یک باره دل به شهادت و لقاى خدا بسته و این اشعار را قرائت مى فرمود: اَنَا ابْنُ علی
الّطُهْرِ مِنْ آلِ هاشمٍ ... (?)

 

 
پس حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) مبارز طلبید و هر که در برابر آن فرزند
اسداللّه الغالب مى آمد او را به خاک هلاک مى افکند تا آنکه کشتار عظیمى نمود و
جماعت بسیار از شجاعان و اَبطال رِجال را به جهنّم فرستاد، دیگر کسى جرئت میدان آن
حضرت نکرد.
پس حمله بر میمنه نمود و فرمود:


       الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ
الْعارِ 
                                   وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ
النّار
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:56 صبح )

»» «السّلامعلیکیااباعبداللّهالحسین(ع)»

«السّلامعلیکیااباعبداللّهالحسین(ع)»


**
ای نورچشم زهراء(س)،قربان خلق وخویت **
                                     ** بـنـمـا اجـازه تـا مـن،
بــوسـم اخـا گـلـویـت **

** خواهـر خـون
جـگـر
و خستـه دل زار توام **
                                     ** حــافــظ ســنـگــر خــونــیـن تـو و یـار توام **

** آهـسـتـه رو به
مـیـدان
، ای مهـربان برادر **
                                     ** ای تـشـنه لب حسینم، بنگر به حال خواهر **

** از پـی ات،
نـالـه طــفــلان
حــرم را بـشـنـو **
                                     ** سوی گرگان بلا، یوسف زهـراء(ع) تو مرو **

** بر تن کفن نمودی، این کـهـنـه پـیـراهن را **
                                     ** کی در امان ز دشـمن، ماند
تو را کـفـن را **

** مـی دوم از پـی ات ای مـاه سـپـهـر دل من **
                                     ** ترسم از بعـد تو تـاریـک شـود مـحـفـل من **

** شد تیـره روز روشن، در دیدگان زیـنـب(س) **
                                     ** بـا رفـتـنـت بــرادر، جـانـم رسـیـده بـر لــب **

** بی تو از
کــربــبــلاء
، گو به کـجـا رو ببرم **
                                     ** دیدی ای کشـته ز قـتـل تو چه آمـد به سرم **

** یا حسیـن(ع) یاحسیـن(ع)، عاشـق رویت منم **
                                     ** یا
حسیـن(ع) یاحسیـن(ع)
، دیده به سویت
منم **

 

 

منبع شعر: کتاب زمزمه های حاج احمد
دلجو، ص72.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:47 صبح )

»» « مبارزات و شجاعت حضرت امام حسین(علیه السلام)»

« مبارزات و شجاعت حضرت
امام حسین
(علیه
السلام
)»

در ملهوف «ولقد کان یحمل
فیهم وقد تکملوا ثلاثین الفا ... »
پس حضرت امام حسین
(علیه السلام) کمر شهادت برمیان بست و به قدم یقین و
ایمان و از روی شوق لقای خداوند عالمیان رو به آن کفار و منافقان آورد و مفاخر و
مناقب خود را به رجز اداء می نمود و مبارز میطلبید و هر که در مقابل آن فرزند
اسدالله الغالب می آمد او را بر خاک هلاک میانداخت.چون دیگر کسی جرات نمیکرد که به
مبارزه در مقابل آنحضرت درآید آن شیرخدا به میمنه و میسره آن اهل کفر حمله کرد و بر
هر حمله جمع کثیری بسوی بئس المصیر میفرستاد و به هر جانب که حمله میکرد آن گروه
انبوه مانند مگس و ملخ از پیش او میگریختند و از هر حمله که برمیگشت لحظه ای توقف
مینمود و میگفت
«لا حول
ولا قوک الا باللّه ».
و حضرت حجت
(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت ناحیه
مقدسه
میفرماید«فنکثوا ذمامک و بیعتک و اسخطوا ربک و جدک و بدؤک بالحرب فثبت
للطعن و الضرب و طحنت جنود الفجار و اقتحمت قسطل الغبار مجالدا بذی الفقار کانک علی
المختار»
پس آنان پیمان ها و بیعت تو را شکستند و
پروردگارت و جد مطرت را به خشم آوردند و جنگ را با تو آغاز کردند پس تو برای وارد
آوردن ضربات نیزه و شمشیر استوار بپا خاستی و لشکریان بدکاره و معصیت پیشگان را
بهلاکت رساندی و چنان با ذوالفقار شمشیر زنان به گرد و غبار عرصه جنگ فرو رفتی که
گویا تو همان برگزیده حق
حضرت
علی
(علیه
السلام)
هستی.

در منتخب گوید که حضرت امام حسین(علیه
السلام)
پیش صف آمد و بر عمربن سعد خطاب کرد و
فرمود
«اخیرک فی ثلاث خصال
»
از سه کار یکی انتخاب کن.گفت کدامند؟
فرمود
« تترکنی حتی ارجع
الی المدینة الی حرم جدی رسول الله
(صلی الله علیه و آله وسلم) » نخست آنکه از ما دست برداری تا بسوی مدینه به حرم جدم رسول خدا
(صلی الله علیه وآله وسلم) برگردم.ابن سعد گفت این امکان پذیر نیست. فرمود« اسقونی شربتا من الماء فقد نشفت کبدی
من شدة الظماء »
مرا جرعه ای آب دهید که جگرم از
شدت عطش میسوزد.گفت این مسئلة نیز به اجابت مقرون نشود.فرمود
« و ان کان لابد من قتلی فلیبرز الی
رجل بعد رجل »
دیگر آنکه اگر از قتل من ناگزیرید
من یک تن بیش نیستم با من بطریق مبارزت مناجزت کنید.و مردی بعد از مردی به میدان
آید و رزم آزماید.ابن سعد گفت این روا باشد.پس
حضرت امام حسین
(علیه السلام) آهنگ قتال نمود و این رجز
بخوانید.
«انا بن علی
الطهر من آل هاشم ... »
و در بحار گوید «ثم وقف قبالة القوم و
... »
که حضرت امام حسین
(علیه
السلام)
در مقابل قوم بایستاد و شمشیر از نیام
کشیده در دست داشت،از زندگی خود مایوس و بر مرگ تصمیم عزم داده.و در ناسخ گوید به
حکم پیمانی که با ابن سعد بسته بود بنای مبارزت کرد.اول کس تمیم بن قحطبه که از
ابطال شام بود چون پلنگ خون آشام آهنگ جنگ ساخت.
حضرت امام حسین
(علیه السلام) چون برق خاتف بر او تاخت
و سرش را با تیغ بپرانید.همچنان ابطال رجال، مردی از دنبال مردی و هماوردی از قفای
هماوردی با آنحضرت رو در روی شدند و سخت کوشیدند و از شربت نخستین بنوشیدند.زمین
جنگ از خون کشته گان لاله زار گشت و عدد مقتولین افزون از شمار گشت و در منتخب
آنگاه شمر حرامزاده بانگ برداشت
«ایها الامیر والله لوبرز الی الحسین(علیه السلام) ... » ای امیر سوگند بخدا
اگر تمام اهل زمین به مبارزت با
حسین
(علیه
السلام)
مناجزت بنمایند همه را عرضه دمار و
هلاک و طعمه شمشیر ذوالفقار خواهد نمود رای این است که از سوی بر وی گرد آمده و
سواره و نیزه دار و تیرانداز از چهارجانب احاطه کرده او را از پای درآوریم و در
بحار عمربن سعد خود سپاهیان را بانگ بر زد و گفت
«الویل لکم اتدرون لمن تقاتلون
...»
وای بر شما آیا میدانید با کدام کس میجنگید
این پسر انزع بطین و این پسر کسی ست که شجعان عرب و دلیران اقوام یک تن بجای نگذاشت
و همگان را با تیغ درگذرانید.پیمان را بشکست و حکم داد که لشکر همدست با او حمله
بردند پس لشکر چون دریای طوفان زای به جنبش آمدند و میان امام و خیام حرم حائل
گردیدند
.

 

« تعرض
لشکر به خیام حرم

»

در بحار گوید ودر ناسخ گوید دگرباره سرهنگان سپاه بانگ بر لشکر
کوفه زدند و پراکندگان را درهم آوردند و همگان را به سرزنش و بیغاره بیازردند و به
مناضلت و مقاتلت تحریص دادندبار دیگر سی هزار تن لشکر همدست و همداستان بسوی آن تن
پاک سلاله خواجه لولاک کردند.
حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
با آن همه زخم های تیغ و تیر و زحمت
تشنگی و ماندگی چون برق جهنده و شهاب شتابنده یک تنه خود را در میان آن لشکر بیکران
افکند.کسی ندانست که آن دست و بازو چه میسازد.چهار هزار کماندار خدنگ ها برنهادند و
کمین بگشادند و سواران حمله ها متواتر ساختند و پیادگان به پرتاب سنگ ها پرداختند و
آنحضرت را دایره وار در میان آوردند و میان آنحضرت و خیام اهل بیت حایل شدند و
جماعتی جانب سرادق عصمت رفتند.
حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
چون این را فهمید بانگ بر آن قوم زد و
فرمود ای شیعیان آل ابی سفیان اگر چه ترک دین کردید و از خداوند عباد و روز معاد
بیم ندارید.کم از آن نباشید که در دار دنیا خویش را در شمار آزادگان گیرید واگر
خویش را از عرب میدانید،بازگردید به خصلت حسب و نسب خویش.شمر گفت ای
پسرفاطمه
(علیه السلام) سخن چیست؟ حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
فرمود میگویم من با شما جنگ میکنم و
شما با من نبرد میکنید،زنان را در این میان چه گناه است که متعرض ایشان میشوید.عنان
بازکشید و تا وقتیکه من زنده ام به جانب من گرایید و با من بجنگید.شمر گفت ستوده
سخن کردی و لشکر را بانگ داد که بسوی سراپرده این مرد نروید که کفوی کریم است و قتل
او را میان بندید.که مقصود ما جز این نیست لاجرم لشکریان دست در دست داده صف از پس
صف زده بستند و ساخته قتل
حضرت امام
حسین
(علیه
السلام)
شدند. و حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت ناحیه
مقدسه
میفرماید « فلما راوک ثابت الجاش غیر خائف و
لاخاش نصبوا لک غوائل مکرهم و قاتلوک بکیدهم و شرهم و امر اللعین جنوده فمنعوک
المآء و ورده و ناجزوک القتال و عاجلوک النزال و رشقوک بالسهام و النبال و بسطوا
الیک اکف الاصطلام و لم یرعوا لک ذماما و لا راغبوا فیک اناما فی قتلهم اولیئک و
نبهم رحالک»
پس چون تو را استوار و قوی دل بدون
هیچگونه ترس و هراسی دیدند دامهای مرگ آفرین مکرشان را بر راهت نهادند و با نیرنگ و
شرارتشان به ستیز تو برخاستند و آن نفرین شده دور از رحمت حق به لشکریانش فرمان داد
تا تو را از آب و ورود از آب باز داشتند و به مبارزه با تو شتافتند و در فرود از
شتران و سینه به سینه جنگیدن با تو شتاب ورزیدند و تیرباران و سنگبارانت نمودند و
دست های بلاخیز بنیاد را بسویت گشودند و در کشتن دوستانت و غارت زاد و راحله ات نه
حرمت و حقی را برایت مراعات کردند و نه از هیچ حرام و گناهی درباره تو اندیشه
کردند
.

 

« ورود
حضرت به شریعه فرات و منع لشکر از خوردن آب

»

در بحارگوید«ان الحسین(علیه
السلام)
حمل ...
»
حضرت امام حسین
(علیه
السلام)
چون شیر دمنده بر اعور سلمی و عمر و بن
حجاج که با چهار هزار مرد کماندار مخصوص نگهبان شریعه بودند حمله افکند و صفوف را
بشکافت و طریقه شریعه را از دشمن بپرداخت و اسب به فرات راند و سخت تشنه بود و اسب
آنحضرت نیز تشگی از حد افزون داشت و چون اسب سرفرا برد به آب که بیاشامد حضرت
فرمود
«انت عطشان و انا
عطشان والله لاذقت الماء حتی تشرب »
تو تشنه ای و
من تشنه ام سوگند به خدا آب نیاشامم تا تو آب نخوری کأنه اسب فهمید کلام آنحضرت را
و سربرافراشت یعنی در نوشیدن آب بر تو سبقت نجویم.پس
حضرت امام حسین
(علیه السلام) فرمود«اشرب فانا اشرب»آب بخور که من می آشامم و دست فرا برد و کفی آب برگرفت.سواری از
قوم فریاد برداشت
«یااباعبدالله تتلذذ... » تو آب مینوشی و
لشکر به سرا پرده تو میرود و هتک حرمت تو میکند.چون
حضرت امام حسین
(علیه السلام) این را شنید آب از کف
بریخت و از شریعه بیرون تاخت و با تیغ سپاه کوفه را بپراکند و به سراپرده خویش آمد
و دیدید که خیمه سالم است و در مهیج و ناسخ چون کفی از آب برداشت حصین بن نمیر تیری
به جانب آنحضرت انداخت و آن تیر بر دهان مبارکش آمد و خون بجهید و در دمعة که حصین
لعین تیری بسوی حضرت انداخت
« فوقع فی فخذه »و بر ران مبارکش خورد تیر
راکشید خون از آن زخم بجوشید بدست مبارک گرفت و به هوا افشاند و گفت
«یارب الیک المشتکی من قوم اراقوادمی و
منعونی شرب الماء »
خدایا بسوی تو شکایت میکنم از
گروهی که خون مرا ریختند و از خوردن آب مرا منع کردند.باز خواست آب بیاشامد عمرسعد
فریاد زد سوگند به بیعت یزید اگر
حسین
(علیه
السلام)
آب بیاشامد همه شما را خواهد
کشت
.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:40 صبح )

»» « مبارزات و شجاعت حضرت امام حسین(علیه السلام)»

« مبارزات و شجاعت حضرت
امام حسین
(علیه
السلام
)»

در ملهوف «ولقد کان یحمل
فیهم وقد تکملوا ثلاثین الفا ... »
پس حضرت امام حسین
(علیه السلام) کمر شهادت برمیان بست و به قدم یقین و
ایمان و از روی شوق لقای خداوند عالمیان رو به آن کفار و منافقان آورد و مفاخر و
مناقب خود را به رجز اداء می نمود و مبارز میطلبید و هر که در مقابل آن فرزند
اسدالله الغالب می آمد او را بر خاک هلاک میانداخت.چون دیگر کسی جرات نمیکرد که به
مبارزه در مقابل آنحضرت درآید آن شیرخدا به میمنه و میسره آن اهل کفر حمله کرد و بر
هر حمله جمع کثیری بسوی بئس المصیر میفرستاد و به هر جانب که حمله میکرد آن گروه
انبوه مانند مگس و ملخ از پیش او میگریختند و از هر حمله که برمیگشت لحظه ای توقف
مینمود و میگفت
«لا حول
ولا قوک الا باللّه ».
و حضرت حجت
(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت ناحیه
مقدسه
میفرماید«فنکثوا ذمامک و بیعتک و اسخطوا ربک و جدک و بدؤک بالحرب فثبت
للطعن و الضرب و طحنت جنود الفجار و اقتحمت قسطل الغبار مجالدا بذی الفقار کانک علی
المختار»
پس آنان پیمان ها و بیعت تو را شکستند و
پروردگارت و جد مطرت را به خشم آوردند و جنگ را با تو آغاز کردند پس تو برای وارد
آوردن ضربات نیزه و شمشیر استوار بپا خاستی و لشکریان بدکاره و معصیت پیشگان را
بهلاکت رساندی و چنان با ذوالفقار شمشیر زنان به گرد و غبار عرصه جنگ فرو رفتی که
گویا تو همان برگزیده حق
حضرت
علی
(علیه
السلام)
هستی.

در منتخب گوید که حضرت امام حسین(علیه
السلام)
پیش صف آمد و بر عمربن سعد خطاب کرد و
فرمود
«اخیرک فی ثلاث خصال
»
از سه کار یکی انتخاب کن.گفت کدامند؟
فرمود
« تترکنی حتی ارجع
الی المدینة الی حرم جدی رسول الله
(صلی الله علیه و آله وسلم) » نخست آنکه از ما دست برداری تا بسوی مدینه به حرم جدم رسول خدا
(صلی الله علیه وآله وسلم) برگردم.ابن سعد گفت این امکان پذیر نیست. فرمود« اسقونی شربتا من الماء فقد نشفت کبدی
من شدة الظماء »
مرا جرعه ای آب دهید که جگرم از
شدت عطش میسوزد.گفت این مسئلة نیز به اجابت مقرون نشود.فرمود
« و ان کان لابد من قتلی فلیبرز الی
رجل بعد رجل »
دیگر آنکه اگر از قتل من ناگزیرید
من یک تن بیش نیستم با من بطریق مبارزت مناجزت کنید.و مردی بعد از مردی به میدان
آید و رزم آزماید.ابن سعد گفت این روا باشد.پس
حضرت امام حسین
(علیه السلام) آهنگ قتال نمود و این رجز
بخوانید.
«انا بن علی
الطهر من آل هاشم ... »
و در بحار گوید «ثم وقف قبالة القوم و
... »
که حضرت امام حسین
(علیه
السلام)
در مقابل قوم بایستاد و شمشیر از نیام
کشیده در دست داشت،از زندگی خود مایوس و بر مرگ تصمیم عزم داده.و در ناسخ گوید به
حکم پیمانی که با ابن سعد بسته بود بنای مبارزت کرد.اول کس تمیم بن قحطبه که از
ابطال شام بود چون پلنگ خون آشام آهنگ جنگ ساخت.
حضرت امام حسین
(علیه السلام) چون برق خاتف بر او تاخت
و سرش را با تیغ بپرانید.همچنان ابطال رجال، مردی از دنبال مردی و هماوردی از قفای
هماوردی با آنحضرت رو در روی شدند و سخت کوشیدند و از شربت نخستین بنوشیدند.زمین
جنگ از خون کشته گان لاله زار گشت و عدد مقتولین افزون از شمار گشت و در منتخب
آنگاه شمر حرامزاده بانگ برداشت
«ایها الامیر والله لوبرز الی الحسین(علیه السلام) ... » ای امیر سوگند بخدا
اگر تمام اهل زمین به مبارزت با
حسین
(علیه
السلام)
مناجزت بنمایند همه را عرضه دمار و
هلاک و طعمه شمشیر ذوالفقار خواهد نمود رای این است که از سوی بر وی گرد آمده و
سواره و نیزه دار و تیرانداز از چهارجانب احاطه کرده او را از پای درآوریم و در
بحار عمربن سعد خود سپاهیان را بانگ بر زد و گفت
«الویل لکم اتدرون لمن تقاتلون
...»
وای بر شما آیا میدانید با کدام کس میجنگید
این پسر انزع بطین و این پسر کسی ست که شجعان عرب و دلیران اقوام یک تن بجای نگذاشت
و همگان را با تیغ درگذرانید.پیمان را بشکست و حکم داد که لشکر همدست با او حمله
بردند پس لشکر چون دریای طوفان زای به جنبش آمدند و میان امام و خیام حرم حائل
گردیدند
.

 

« تعرض
لشکر به خیام حرم

»

در بحار گوید ودر ناسخ گوید دگرباره سرهنگان سپاه بانگ بر لشکر
کوفه زدند و پراکندگان را درهم آوردند و همگان را به سرزنش و بیغاره بیازردند و به
مناضلت و مقاتلت تحریص دادندبار دیگر سی هزار تن لشکر همدست و همداستان بسوی آن تن
پاک سلاله خواجه لولاک کردند.
حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
با آن همه زخم های تیغ و تیر و زحمت
تشنگی و ماندگی چون برق جهنده و شهاب شتابنده یک تنه خود را در میان آن لشکر بیکران
افکند.کسی ندانست که آن دست و بازو چه میسازد.چهار هزار کماندار خدنگ ها برنهادند و
کمین بگشادند و سواران حمله ها متواتر ساختند و پیادگان به پرتاب سنگ ها پرداختند و
آنحضرت را دایره وار در میان آوردند و میان آنحضرت و خیام اهل بیت حایل شدند و
جماعتی جانب سرادق عصمت رفتند.
حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
چون این را فهمید بانگ بر آن قوم زد و
فرمود ای شیعیان آل ابی سفیان اگر چه ترک دین کردید و از خداوند عباد و روز معاد
بیم ندارید.کم از آن نباشید که در دار دنیا خویش را در شمار آزادگان گیرید واگر
خویش را از عرب میدانید،بازگردید به خصلت حسب و نسب خویش.شمر گفت ای
پسرفاطمه
(علیه السلام) سخن چیست؟ حضرت
امام حسین
(علیه
السلام)
فرمود میگویم من با شما جنگ میکنم و
شما با من نبرد میکنید،زنان را در این میان چه گناه است که متعرض ایشان میشوید.عنان
بازکشید و تا وقتیکه من زنده ام به جانب من گرایید و با من بجنگید.شمر گفت ستوده
سخن کردی و لشکر را بانگ داد که بسوی سراپرده این مرد نروید که کفوی کریم است و قتل
او را میان بندید.که مقصود ما جز این نیست لاجرم لشکریان دست در دست داده صف از پس
صف زده بستند و ساخته قتل
حضرت امام
حسین
(علیه
السلام)
شدند. و حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت ناحیه
مقدسه
میفرماید « فلما راوک ثابت الجاش غیر خائف و
لاخاش نصبوا لک غوائل مکرهم و قاتلوک بکیدهم و شرهم و امر اللعین جنوده فمنعوک
المآء و ورده و ناجزوک القتال و عاجلوک النزال و رشقوک بالسهام و النبال و بسطوا
الیک اکف الاصطلام و لم یرعوا لک ذماما و لا راغبوا فیک اناما فی قتلهم اولیئک و
نبهم رحالک»
پس چون تو را استوار و قوی دل بدون
هیچگونه ترس و هراسی دیدند دامهای مرگ آفرین مکرشان را بر راهت نهادند و با نیرنگ و
شرارتشان به ستیز تو برخاستند و آن نفرین شده دور از رحمت حق به لشکریانش فرمان داد
تا تو را از آب و ورود از آب باز داشتند و به مبارزه با تو شتافتند و در فرود از
شتران و سینه به سینه جنگیدن با تو شتاب ورزیدند و تیرباران و سنگبارانت نمودند و
دست های بلاخیز بنیاد را بسویت گشودند و در کشتن دوستانت و غارت زاد و راحله ات نه
حرمت و حقی را برایت مراعات کردند و نه از هیچ حرام و گناهی درباره تو اندیشه
کردند
.

 

« ورود
حضرت به شریعه فرات و منع لشکر از خوردن آب

»

در بحارگوید«ان الحسین(علیه
السلام)
حمل ...
»
حضرت امام حسین
(علیه
السلام)
چون شیر دمنده بر اعور سلمی و عمر و بن
حجاج که با چهار هزار مرد کماندار مخصوص نگهبان شریعه بودند حمله افکند و صفوف را
بشکافت و طریقه شریعه را از دشمن بپرداخت و اسب به فرات راند و سخت تشنه بود و اسب
آنحضرت نیز تشگی از حد افزون داشت و چون اسب سرفرا برد به آب که بیاشامد حضرت
فرمود
«انت عطشان و انا
عطشان والله لاذقت الماء حتی تشرب »
تو تشنه ای و
من تشنه ام سوگند به خدا آب نیاشامم تا تو آب نخوری کأنه اسب فهمید کلام آنحضرت را
و سربرافراشت یعنی در نوشیدن آب بر تو سبقت نجویم.پس
حضرت امام حسین
(علیه السلام) فرمود«اشرب فانا اشرب»آب بخور که من می آشامم و دست فرا برد و کفی آب برگرفت.سواری از
قوم فریاد برداشت
«یااباعبدالله تتلذذ... » تو آب مینوشی و
لشکر به سرا پرده تو میرود و هتک حرمت تو میکند.چون
حضرت امام حسین
(علیه السلام) این را شنید آب از کف
بریخت و از شریعه بیرون تاخت و با تیغ سپاه کوفه را بپراکند و به سراپرده خویش آمد
و دیدید که خیمه سالم است و در مهیج و ناسخ چون کفی از آب برداشت حصین بن نمیر تیری
به جانب آنحضرت انداخت و آن تیر بر دهان مبارکش آمد و خون بجهید و در دمعة که حصین
لعین تیری بسوی حضرت انداخت
« فوقع فی فخذه »و بر ران مبارکش خورد تیر
راکشید خون از آن زخم بجوشید بدست مبارک گرفت و به هوا افشاند و گفت
«یارب الیک المشتکی من قوم اراقوادمی و
منعونی شرب الماء »
خدایا بسوی تو شکایت میکنم از
گروهی که خون مرا ریختند و از خوردن آب مرا منع کردند.باز خواست آب بیاشامد عمرسعد
فریاد زد سوگند به بیعت یزید اگر
حسین
(علیه
السلام)
آب بیاشامد همه شما را خواهد
کشت
.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:36 صبح )

»» « روز دهم محرم »

« روز دهم
محرم

»


      ** کربلاء دارد ، حال و هوائی  ...  آید
از هر سو،  بوی جدائی
**

   ** حسین
ثاراللّه ... اباعبداللّه **


   ** باشد ثاراللّه(ع)،در ذکر یا رب ... یک امشب
باشد،مهمان
زینب(س) **

   ** حسین ثاراللّه ... اباعبداللّه **


     ** شب عاشوراء، دیدنی باشد ... گل های
زهراء(ع) دیدنی باشد
**

  ** حسین ثاراللّه ... اباعبداللّه **


   ** شد حرم مست ، بوی گل یاس ... به دور خیمه، میگردد
عباس(ع) **

   ** حسین ثاراللّه ... اباعبداللّه **


     ** شب وداع، جسم و جان آمد ... وقت وصال ،
عاشقان آمد
**

  ** حسین ثاراللّه ... اباعبداللّه
**


 

« ذکر مصیبت عظمی و شهادت خامس آل عبا(علیه السلام)»

در کامل الزیارة از حضرت صادق(علیه السلام) روایت است که
فرمودروز
عاشوراء وقتی حضرت امام
حسین
(علیه
السلام)
بعد از اصحاب و فتیان و جوانان هاشمیه
تنها شد،منصور ملک با چهار هزار از ملائکه بنصرت آنجناب فرود آمدند ولی
حضرت امام حسین
(علیه السلام) اجازت نفرمودند و به آسمانها رفتند و باردیگر بازگشتند تا شرف رخصت
دریابند.
حضرت امام
حسین
(علیه
السلام)
را شهید دیدند « فهم عند قبره شعث غبر یبکونه الی یوم
القیمة »
ملائکه پریشان موی و گردآلود بدان خاک
پاک بماندند وتا روز قیامت بدان غریب مظلوم نوحه و گریه کنند.
« فلا یزوره زائر الا استقبلواه
ولایودعه مودع الا شیعوه »
چون کسی به زیارت رود
به استقبال آید و چون بازگردند مشایعت نمایند در بیماری عیادت وی کنند و از پس مرگ
برجنازه او نماز گذارند و از خداوند آمرزش طلبند تا
حضرت مهدی
(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور
فرماید
.

«وفی البحار ثم التفت الحسین(علیه السلام) عن یمینه ...
»
چون از اصحاب و فتیان هاشمیه کسی نماند و
همه انصار
حضرت امام
حسین
(علیه
السلام)
فیض شهادت را فائض گردیدند،حضرت یک
نگاهی به یمین و یسار خود نمود و سر به آسمان برداشت و گفت بارالهی تو میدانی که به
فرزند پیغمبر تو چه کردند آنگاه ندا برداشته و فرمود آیا رحم کننده ای هست که آل
رسول مختار را رحمی کند و یاری کننده ای هست که ذریه اطهار را نصرت
بنماید-الخ.
حضرت زین
العابدین
(علیه
السلام)
چون بانگ پدر را شنید اگرچه از کمال
ناتوانی حمل سیف و سنان نمیتوانست شمشیری برداشته افتان و خیزان به سمت میدان
رفت.حضرت ام کلثوم
(علیهاالسلام) از قفای او بانگ زد که ای
فرزند برادر برگرد.فرمود ای عمه دست نگه دار مرا تا پیش روی پسر پیغمبر قتال کنم.
حضرت امام حسین
(علیه السلام) فرمود ای ام کلثوم بازدار او را تا جهان از نسل آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)
تهی نگردد
.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/10/29 :: ساعت 5:31 صبح )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 134
>> بازدید دیروز: 304
>> مجموع بازدیدها: 3361952
» درباره من «

سروش دل
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786]
نویسندگان وبلاگ :
dr shohre  khanom
dr shohre khanom[154]
mastane_j[492]
iman_karami
iman_karami[197]
ehsan[50]
بی نام ونشون ...[263]
mohsen_f[201]
دکتر بیگدلی[404]
دکتر سلیمی راد
دکتر سلیمی راد[350]

پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....

» پیوندهای روزانه «

دستورات دارویی [73]
استار دانلود [88]
سراب بهاییت [48]
همنشین [24]
سایت امام علی (ع) [65]
سایت امام علی (ع) [29]
تالارهای گفتمان کشف الیقین [31]
وب سایت ختم قرآن مجید [24]
سایت پاسخ به سوالات و شبهات(ایت الله انصاریان) [56]
سایت امام رضا(ع) [94]
پزشکان بدون مرز [78]
احادیث وروایات [174]
لبیک [30]
وب سایت شهید اوینی [83]
وب سایت تبیان [124]
[آرشیو(18)]

» آرشیو مطالب «
نوشته های روزانه
اخبار
ایام شهادت مولای دوجهان
مناجات
ضرب المثل
حدیث
حکایت
اس ام اس
مطالب علمی_پزشکی
امام عصر جانم بفدایت
نوشته های مذهبی
دلنوشته ها
متفرقه
اشعار
دانستنیها
نکته ها
بسیج
طنز وشوخی
هنر
تابستان 1387
زمستان 1386
مهر 1387
پاییز 1386
دی 1387
بهمن 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 89
مرداد 1389
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
آذر 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
خرداد 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
کانون فرهنگی شهدا
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
لــبــخــنــد قـــلـــم
در انتظار آفتاب
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
عاشقان
عشق و شکوفه های زندگی
ترنم یاس
اگه باحالی بیاتو
فرزانگان امیدوار
آیینه های ناگهان
***جزین***
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختر بهار
موضوعات اقتصادی
آخرالزمان و منتظران ظهور
لیلای بی مجنون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
قل هوالله احد
نگاهی به اسم او
نگاهی به اسم او
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
یکتاز
جاده های مه آلود
hamidsportcars
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
منتظرظهور
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بندیر
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
سرباز ولایت
شقایقهای کالپوش
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خندون
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
پر پرواز
آخرین روز دنیا
ورود ممنوع
.:: مرکز بهترین ها ::.
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
پرپر
نگارستان خیال
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
SELENA MARIE GOMEZ
نغمه ی عاشقی
MNK Blog
هفت خط
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
پژواک
نزار تنها بمانم
شهرستان بجنورد
یک کلمه حرف حساب
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
web4life
صراط مستقیم
برترین عاشقانه ها و عکس ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
خلوت من
نمایندگی دوربین های مداربسته
محب علی
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
کلبه عشق
نیمکت آخر
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خانه دار
تکنولوژی کامپیوتر
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
معیار
امام زمان
ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان
سکوتی پرازصدا
xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
مــــــ هـــــ ر بـــا ن
تراوشات یک ذهن زیبا
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
بادصبا
زنبور درمانی در جهان
جاده مه گرفته
فرق بین عشق و دوست داشتن
ایران اسلامی

تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
.:: رمز موفقیت ::.
نرگس 1
اس ام اس جوک SMS jok
عکس سرا + جام جهانی 2010
O2H-SMS
منتظر مفرد مذکر غایب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
محقق دانشگاه
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
دوستدار علمدار
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
به امید او
هگمتانه
محمدمبین احسانی نیا
انسان جاری
زمزمه های تنهایی من...
برای اولین بار ...
حلقه منتظران
نمکستان
واقعه
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
خون شهدا
دلداده
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
«نجوای شبانه»
عشق آباد شهرمن
تازه ترین ها
بچه های خدایی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
شبستان
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
تفریحی
welcome to my profile
یامهدی
دل نوشته
har an che az del barayad
آدمکها
خدا، یه کاری کن ...
اسطوره عشق مادر
دانلود هر چی بخوایی...
نور
S&N 0511
**عاشقانه ها**
اتاق آبی
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
الهگان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
یادداشت های من
توشه آخرت
✘ Heart Blaugrana
در غزل فلسفه ی چشم تو در زیر سوالم
ترخون
عشق پنهان
Manna
دریایی از غم
Deltangi
ساحل نشین اشک
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
گل یا پوچ؟2
کبوتر نامه بر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
رونوشت /سرنوشت.زارچ/سرچشمه فضیلت ها/یادداشت های احمد ترابی زارچی
خنده بازار
گل همیشه نازم
گل خشک
گلهای یاس
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
بچه های باخرز
نت سرای الماس
ستاره طلایی
السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
مردود
عمو همه چی دان
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما

جام جهان نما
خاطرات من و دکترم
نه/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
COMPUTER&NETWORK
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
.: هواداران دو آتیشه ی استقلال :.
شاه تور
متین
هر چی تو فکرته
Note Heart
ستاره سهیل
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
خط سوم
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
wanted
بهونه های بارونی
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
همه چیز از همه جا
یه کم فکر کنیم...!
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد
دانلود کتاب
جواد قدرتی javadghodrati
شادِ شاد
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
ژئوماتیک
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نجوای عاشقانه
وفا
کیمیا
اخراجیها
کشکول
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
شعر و شکر ...
عشق پاک
نوری چایی_بیجار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
دل نوشته های مائده
روزهای عاشقی یک سیب
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
حباب زندگی

» صفحات اختصاصی «
گاهی به نگاهت نگاه کن !
هیچ میدونی یکی هست که مراقبمونه ؟؟
خوشبختی یک سفر است
اس ام اس تبریک عید فطر
بهترین مفهوم زندگی = زیستن
تاثیر بچه دار شدن بر مردان
چطور چربی بیشتری بسوزانید ؟
فنون آرایش صحیح بابی بروان
۱۴ میان وعده ای که چاق کننده نیست
چگونه پوستمان را جوان نگه داریم ؟
راز شخصیت شما در چهره تان نهفته است :
روش برخورد با کسانی که خود را عقل کل می دانند !
خیر بیبینی این شب چله مادر !
بیست و یک جمله انرژی زا از آنتونی رابینز
با آگاهی زندگی کنید
خیر بیبینی این شب چله مادر !
روز مادر مبارک
دعای هر روز ماه مضان
22 بهمن مظهر ایستادگی وحضور همیشگی ملت ایران است

» لوگوی لینک دوستان «







» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.