زینب
(س) ، ترجمان حقیقت ها
تاریخ
مرهون
شخصیت های بزرگی است که در هنگامه ی نیاز، توانسته اند نظام تغییر (1)
را به دست گرفته و حیات اجتماعی را به پویایی و حرکت واداشته و در واقع آن را
بازسازی نمایند.
یکی
از مهم ترین این برهه ها؛ سال 61 هجری است که تاریخ
بانویی را در می یابد
و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او می سپارد تا به هر صورت که می خواهد
سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت همانا بهترین و بی نظیر بود. هیچ مورخ اندیشه ورز
و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه ی هستی نگذارد، که به گمانه زنی او بهتر از
اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
او
کیست؟!
آری
او زینب همان خاتون دو سراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می نشستند
تا در درس تفسیرش شرکت نمایند.(2)
او
شیرازه ی قرآن ورق ورق شده در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست
آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی را، همه و همه را از نو بسازد ...
ساغر
محبّت
نوافل
و مقام ولایت
امانت
های خداوند در دست زینب
ودیعه
ای دیگر
پی نوشت
ها:
1ـ اشاره
به آیهء شریفهء )
ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (.
2 ـ ر.ک؛ سید
نعمت الله جزایری, الخصایص الزینبیه، ص 82 .
نامه
جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند
بعد از
شهادت حضرت امام حسین (ع)
چون حضرت سیدالشهداء علیه
السلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطید و سرو کاکل خود
را به آن خون شریف آلایش داد و به اعلی صوت بانگ واویلی
برآورد و روانه به سوی سراپرده شد چون نزد خیمه آن حضرت رسید چندان صیحه کرد و سر
خود را بر زمین زد تا جان داد دختران امام علیه السلام چون صدای آن حیوان را شنیدند
از خیمه بیرون دویدند دیدند اسب آن حضرتست که بیصاحب غرقه به خون میآید پس
دانستند که آن جناب شهید شده آن وقت غوغای رستخیز از پردگیان سرادق عصمت بالا گرفت
و فریاد واحسیناه و واماماه بلند شد. شاعر عرب در این مقام گفته:
یَنوُحُ وَ یَنعْی الظّامِی الْمُتَرَمِلا |
|
وَ راحَ جَوادُ السّبْطِ نَحْوَ نِسآئِهِ |
و شاعر عجم گفته:
که با زین نگون شد سوی خرگاه |
|
بناگه زفرق معراج |
راوی گفت پس ام
کلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه واویلی برداشت و
میگفت:
وا مُّحَمَّداه وا جَدّاه وا
نبیّاه وا اَبَا الْقاسِماه وا عَلِیّاه وا جَعْفَراه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا
حُسَیْنٌ بِالْعَرآءِ صَریحٌ بِکَرْبَلا مَحُزوزُ الرَّاسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوُبُ
الْعِمامَهِ وَ الرّداء.
و آنقدر ندبه و گریه کرد تا غش کرد. و حال دیگر
اهلبیت نیز چنین بوده و خدا داند حال اهلبیت آن حضرت را که در آن هنگام چه بر آنها
گذشت که احدی یارای تصور و بیان تقریر و تحریر آن نیست. وَ فیِ
الزّیارَهِ الْمَرْویَّهِ عَنِ النّاحِیَهِ الْمُقَدَّسَه.
وَ اسْرَع فرسُک شارداً الی
خیامک قاصداً مُهمْهِما باکیاً فلمّا رَاَیْن النساءُ جوادک مخزْیاً و نظرْن سرجک
علیهِ ملوِیّا برزْن من الخدور ناشرات الشُعور علی الخدود لاطِمات و عن الوُجوه
سافِرات و باْلعَویل داعیات و بعدَ العِزّ مُذِلَّلاتٍ و الی مَصْرعک مبادرات و
الشِمرُ جالسٌ علی صدرک مُوْلعٌ سیفه علی نَحرک قابضٌ علی شَیْبتکِ بیده ذابحٌ لک
بمُهَّنده قد سکنت حواسُّک و خفیت انفاسک و رفع علی الْقناه رَاسُک.
راوی گفت چون
لشکر ، آن حضرت را شهید کردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهید مظلوم
روی آوردند، پیراهن شریفش را اسحق (لعین) ابن حیوه حضرمی برداشت و بر تن پوشید و
مبروض شد و موی سر و رویش ریخت، و در آن پیراهن زیاده از صد وت ده سوراخ تیر و نیزه
و شمشیر بود.
عمامه آن حضرت را اخنس (لعین) ابن مرثد و به روایت دیگر جابرن یزید ازدی براشت و سر بست
دیوانه یا مجذوم شد. و نعلین مبارکش را اسود (لعین) بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت
را بحدل (لعین) بن سلیم با انگشت مبارکش قطع کرد و ربود. مختار به سزای این کار
دستها و پاهای او را قطع نمود و گذاشت او در خون خود بلغطید تا به جهنم واصل گردید.
و قطیفهء خز آن حضرت را قیس (لعین) بن اشعث برد و از این جهت او را قیس القطیفه
نامیدند.
روایت شده که
آن ملعون مجذوم شد و اهلبیت او از او کناره کردند و او را در مزابل افکندند و هنوز
زنده بود که سگها گوشتش را میدریدند.
زره آن حضرت را عمر سعد (ملعون) برگرفت و وقتی که
مختار او را بکشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشید، و چنین مینماید که آن حضرت
را دو زره بوده زیرا گفتهاند که زره دیگرش را مالک بن یسر ربود و دیوانه شد. و
شمشیر آن حضرت را جمیع بن الخلق اودی، و به قولی اسود بن حنظله تمیمی، و به روایتی
فلافس نهلشی برداشت، و این شمشیر غیر از ذوالفقار یا امثال خود از ذخایر نبوت و
امامت مصون و محفوظ است.
مؤلف گوید که
در کتب مقاتل ذکری از ربودن جامه و اسلحه سایر شهداء رضوان الله علیهم نشده لکن
آنچه به نظر میرسد آن است که اجلاف کوفه ابقاء بر احدی نکردند و آنچه بر بدن آنها
بود ربودند. ابن نما گفته که حکیم (لعین) بن
طفیل جامه و اسلحه حضرت عباس علیه السلام را ربود.
در زیارت مرویه صادقیه
شهداءاست وَ سَلَبُوکُم لاْبْن سُمیَّ وَابْن
اکِلَه الاَکْباد.
در بیان شهادت عبدالله بن مسلم دانستی که قاتل او
از تیری که به پیشانی آن مظلوم رسیده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تیر را
بیرون آورد چگونه تصور میشود کسی که از یک تیر نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود
بگذرد. در حدیث معتبر مروی از زائده از علی بن الحسین علیه السلام تصریح به آن شده
در آنجا که فرموده:
وَ کَیْفَ لا اَجْزَعْ وَ
اَهْلَعُ وَ قَدْاَرَی سَیّدی وَ اخْوَتی وَ عُمُومَتی و وَلَدِ عَمّی وَ اَهْلی
مُصْرَعینَ بِِدِمائِهِمْ مُرَمَّلین بِالّْعراءِ مُسْلَبینَ لایُکْنَفُونَ وَلا
یُواروُنَ.
برگرفته از کتاب منتهی
الامال ، مولف حاج شیخ عبّاس قمی
اى یاد تو در عالم آتش بر جانها |
هر جا زفراق تو چاک است گریبان ها |
اى گلشن دین سیراب با اشک محبانت |
از خون تو شد رنگین هر لاله به بستان ها |
بسیار حکایت ها گردیده کهن امام |
جانسوز حدیث تو تازه است به دوران ها |
یک جان به ره جانان دادى و خدا داند |
کز یاد تو چون سوزد تا روز جزا جان ها |
در دفتر آزادى نام تو به خون ثبت است |
شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوان ها |
آن سان که تو جان دادى در راه رضاى حق |
آدم به تو مى نازد اى اشرف انسان ها |
قربانى اسلامى با همت مردانه |
اى مفتخر از عزمت همواره مسلمان ها. |
زنده کدام است بر هوشیار |
آن که بیمرد به سر کوى یار |
یا رب اگر زکرده ما پرده افکنى |
ما را به خجلت ابدى رسوا کنى |
یا رب همین بس است که تمناى ما زتو |
هنگام مرگ دفن ما کربلا کنى |
کربلا! لا زلت کربا و بلاد |
ما لقى عندک آل المصطفى |
کم على تربک لما صرعوا |
من دم سال و من دمع جرى |
«امان از دل زینب(س)»
آوای همه
عالم و آدم شده یکسر
امان از دل
زینب(س)،امان از دل
زینب(س)
دل
میشنود ناله جانسوز پیمبر(ص)
امان از دل زینب(س)،امان از دل زینب(س)
حیدر(ع) به جنان دیده به ره دل نگران است،زغم
اشک فشانست
همراه
علی(ع) زمزمه دارد لب
مادر
امان از
دل زینب(س)،امان از دل
زینب(س)
دلشوره خواهر همه از جانب یارش، همه
دار و ندارش
میخواند از آن گردش چشمان
برادر
امان از دل زینب(س)،امان از دل زینب(س)
ای جان برادر رسدم بوی جدایی ،
عجب کرب و بلایی
دل
میشنـود ناله ز گهواره اصغر(ع)
امان از دل زینب(س)،امان از دل زینب(س)
از محمل غم میرسدم گریه و ناله، از آن
طفل سه ساله
گوید
چوعمو و پدرو قاسم(ع) واکبر(ع)
امان از دل زینب(س)،امان از دل زینب(س)
« ورود اهلبیت شهید کربلاء به کوفه »
در کتاب روضة الاحباب مسطور است که چون عبیدالله بن زیاد را
آگهی رسید که اهل بیت(علیهم السلام) رسالت به کوفه نزدیک شدند، دیده بانان کوچه و
بازار را فرمان داد که مردم کوفه را مطلع کنند از ورود اهل
بیت(علیهم السلام) و
هیچکس سلاح جنگ با خود حمل نکند و با اسلحه از خانه بیرون نیاید و ده هزار تن سواره
و پیاده از ابطال لشکریان را بر شوارع و کوچه ها و راه ها و بازار گماشت، تا مبادا
وقت عبور اهل بیت شهید کربلاء ،شیعیان
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فتنه انگیزند.
سرهای شهداء را که ابن سعد از پیش فرستاده بود، حکم داد
که باز برند و بر سر نیزه ها نصب کنند و از پیش روی اهل
بیت(علیهم السلام) حمل
کنند و به اتفاق اهل بیت شهید کربلاء به شهر بیایند و
در کوی و بازار بگردانند تا بر هول و هیبت مردم افزوده گردد. مردم کوفه چون از
رسیدن اهل بیت شهید کربلاء آگاهی یافتند، از کوفه بیرون
شتافتند و چون ذریه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را بر آن منوال
نگریستند، های های بگریستند و بسیاری از لشکریان از کرد? خود پشیمان شده، سرشک از
دیده می باریدند.
حضرت امام سجاد(علیه السلام) به آوازی ضعیف فرمود:هان ای مردم! آیا
بر ما میگریید و بر ما نوحه میکنید؟ پس کشند? ما کیست؟ ما را که کشت و که اسیر کرد؟
و بالجمله چون اهل بیت(علیهم السلام) را وارد کوفه کردند، زنهای کوفیان از فراز
بامها دیدند که سرهای شهیدان را بر سر سنان ها کرده، از
پیش روی اهل بیت شهید کربلاء میبرند.زنی از فراز بام
آواز داشت و گفت: شما از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله اید؟ گفتند: ما اسیران آل محمد(صلی الله
علیه وآله وسلم) هستیم.آن زن چون این را شنید، از بام به زیر آمد و
چند که در سرای خویش از جامه و ازار داشت برگرفت و بر اهل
بیت(علیهم السلام) پخش
کرد.از اولاد امام حسن(علیه السلام) حسن مثنی
با آن جراحتها که در بدن داشت و برادرش زیدبن حسن و برادر دیگرش عمربن الحسن به
همراه اهل بیت شهید کربلاء بودند.
در بحار الانوار و دیگر کتب اخبار آمده است که مسلم جصاص
گوید:مردم کوفه را دیدم که بر اطفال اهل بیت شهید
کربلاء رقت کردند و از بام، نان و خرما بر ایشان بذل نمودند.حضرت ام کلثوم(علیها
سلام) آن نان و خرما ها را از دست کودکان میگرفت و دور می افکند.پس
بانگ بر اهل کوفه زد و فرمود: ای اهل کوفه! دست از بذل این اشیاء باز گیرید که
صدقه برما اهل بیت روا نیست و بالجمله زنان کوفیان بر
ایشان زار زار میگریستند.این وقت حضرت ام
کلثوم(علیها سلام) سر
از محمل بیرون کرد و فرمود: ای اهل کوفه! مردان شما مردان ما
را میکشند و زنان شما بر ما میگریند، در روز قیامت میان ما و شما خداوند قاهر
غالب حاکم است.هنوز این سخن در دهان داشت که هیاهویی عظیم برخاست و سرهای
شهداء را که بر فراز سنان های دراز بود در آوردند و از پیش روی آنها، سر مقدّس حضرت امام حسین(علیه السلام) را حمل می دادند و آن سری بود تابنده و
درخشانده مانند بدر منیر و شبیه تر از همه مردم به رسول
خدا(صلی الله علیه وآله
وسلم) و موی مبارکش که خضاب شده بود و شعشعه طلعتش چون ماه می دمید
و باد، لحیه مبارکش را از یمین و شمال حرکت میداد.حضرت
زینب(سلام الله علیها)
چون این منظره را دید سر مبارک خود را بر چوبه محمل
زد، چنانکه خون از
زیر معجرش فرو میریخت. (?)
** داد فتوا، عاشقان را سر شکستن جایز است **
** چوب
محمل، شاهد این ادعای زینب(س) است **
(?) کتاب شهید کربلاء، ص ???-???.
در
بعضی کتابهای تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری
از
آنها
نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان
فرزندان
امام حسین (علیهالسلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که
بعضی
از کتابها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقیه
(علیهاالسلام)
همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز
اختلاف
نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث
برای
روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز
میکنیم
که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین
(علیهالسلام)
در کتابهای معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل
الامامة،
بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با
بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن میشود:
1)
در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلی
مانند
کمبود
امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط
جزئیات
رویدادها،
فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داریها و... سبب بروز بعضی اختلافات
در
نقل
مطالب تاریخی میشده است.
2)
در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری
از
منابع
ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت میشود که چه
بسا
بسیاری
از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیریها، از بین رفته و به
دست
ما
نرسیده است.
3)
تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشتهای شبیه در مورد شخصیتهای
گوناگون
تاریخی
و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر
تاریخ
نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیتهای
تاریخی
ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم میخورد.
4)
همان گونه که پیشتر گفته شد، امام حسین (علیهالسلام) به دلیل شدت علاقه
به
پدر
بزرگوار و مادر گرامیشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی میگذاشتند.
این
امر
خود منشأ بسیاری از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام
حسین
(علیهالسلام)
گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را
فاطمه
صغیره میخواندهاند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان
شده
باشد.(10)
بنابراین،
نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتابهای تاریخی، اگر چه شک
در
وجود تاریخی او را بسیار تقویت میکند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی
در
تاریخ
نیست. افزون بر آن، مهمترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این
شخصیت،
زندگانی
کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد.
در
مورد
حضرت علی اصغر (علیهالسلام) نیز به جرأت میتوان گفت: اگر شهادت او
بحبوحه
نبرد
و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر
(علیهالسلام)
نیز
امروز در بین کتابهای معتبر شیعه به چشم نمیخورد؛ زیرا تاریخنویسی فنی
است
که
با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آنها شاهد عینی نداشته و به
صورت
نقل
قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار
میگیرد،
درستی
و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در
تاریخ
اسلام
وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفهها و مشخصههای دیگری
نیز
برای
سنجش درستی اخبار، موجود میباشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح،
علاج
معارضه
و تزاحم، بررسی دلالت و عملیاتهای دیگر مورد بررسی قرار میدهند.
افزون
بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده
است.
ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت
سیدالشهدا
(علیهالسلام)
هنگام مواجهه با شمر، رخ میدهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند:
"اَلا
یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا
یا
رُقَیَّه
وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ
الوَعدُ"؛
ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی
میماند؟
ای
رقیه و ای امکلثوم! شما امانتهای خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد
من
فرارسیده
است.(11)
هم
چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان
میفرماید،
آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا
رُقَیّه
وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ
فَلا
تَشقَقنَ
عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ
هِجراً»؛
خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در
نظر
دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک
نزنید
و
صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(12)
در
مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی
اشاره
میکنیم.
مسلم گچکار از اهالی کوفه میگوید: «وقتی اهل بیت (علیهمالسلام) را
وارد
کوفه
کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام)
میبردند.
حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با
سوز
و گداز شعری را با این مضامین سرود:
ای
هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان
نمیکردم
روزی
مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است
دلش
از
غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ای؟ برادرجان! چقدر برای این
دختر
کوچکت
سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(13)
حضرت
زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره
یاد
میکند
و این مسأله را روشن میکند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتابها از او
یاد
شده،
همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.
این
نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام
(صلی
الله علیه وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان
نمونه،
نام
یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی الله علیه و آله)) رقیه بود که
عمه
حضرت
عبداللّه، پدر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به شمار
میآید.(7)
نخستین
فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه
و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان
یکی
از نامهای خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
امیرالمؤمنین
علی (علیهالسلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این
دختر
بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیهالسلام) درآمد. این روند ادامه
یافت
تا
آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیهالسلام)،(8)
امام
حسین
(علیهالسلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیهالسلام) نیز رقیه
نامیده
شدند.
گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری
مینامیدند.(9)