چینی ها و ژاپنی ها با غذایشان چای گرم می نوشند نه
نوشیدنی سرد شاید وقت آن باشد که ما هم خود را با این
عادت خوب آنها وفق دهیم.
خوردن یک لیوان نوشیدنی خنک بنظر خیلی مطبوع میرسد .
حال آنکه زمانی که شما آب سرد بعد از غذا میل میکنید
آب سرد می تواند توده های چربی را که شما با غذا خورده
اید سفت و منجمد کند . این عمل فرآیند هضم غذا را کند
کرده و نیز زمانی که با اسید معده ترکیب می شود تجزیه
شده و بسرعت توسط روده جذب می شود .حتی سریعتر از غذای
جامد .
این ماده سطح روده را می پوشاند و تبدیل به چربی شده و
محمل مناسبی برای سرطان می شود .. پس بهترین کار اینست
که پس از خوردن غذا سوپ یا نوشیدنی گرم بخوریم ..
علائم مشترک حمله قلبی
یک تذکر درباره حمله قلبی اینست که باید بدانیم که هر
حمله قلبی لزوما با درد در ناحیه بازوی چپ آغاز نمی
شود . بهتر است که به درد شدید در ناحیه آرواره هم
حساس باشیم .
شما ممکن است که در طول یک حمله قلبی هیچ احساس دردی
در ناحیه قفسه سینه نداشته باشید اما تهوع و عرق کردن
شدید هم از علائم رایج این بیماری است ..
60% افرادی که در خواب دچار حمله قلبی می شوند هرگز از
خواب بیدار نمی شوند . اما درد در ناحیه آرواره
میتواند هشدار دهنده باشد و شما را از خواب عمیق بیدار
کند . بهتر است که مراقب باشیم . هرچه بیشتر بدانیم به
ما شانس بیشتری برای زنده ماندن می دهد .
دشتها آلودست!در لجنزار گل لاله نخواهد رویید!!
گل گندم خوب است!!!گل خوبی زیباست....
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟!!!
ای دریغا که همه مزرعه ی دلها را علف کین پوشاندست...!!!
هیچ کس فکر نکرد در مزرعه ی ویران شده دیگر نان نیست!!!
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند: که چرا سیمان نسیت؟!!!
وکسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟!!!
و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست......
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.
همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم.
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم , گل یاد تو درخشید,
باغ صد خاطره خندید,
عطر صد خاطره پیچید.
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم,
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم,
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو , همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت,
من , همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام,
بخت , خندان و , زمان رام.
خوشهء ماه فرو ریخته در آب,
شاخه ها دست برآورده به مهتاب.
شب و صحرا و گل و سنگ,
همه , دل داده به آواز شباهنگ.
یادم آمد تو به من گفتی: ((از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن!
آب , آیینهء عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است,
باش فردا , که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی , چندی از این شهر , سفر کن!))
با تو گفتم: ((حذر از عشق ندانم.
سفر از پیش تو هرگز نتوانم,
نتوانم!))
روز اول که دل من به تمنّای تو پر زد,
چون کبوتر بر لب بام تو نشستم.
تو به من سنگ زدی , من نرمیدم , نه گسستم.
باز گفتم که تو صیّادی و من آهوی دشتم,
تا به دام تو در افتادم , همه جا گشتم و گشتم,
حذر از عشق ندانم,
سفر از پیش تو هرگز نتوانم , نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت.
مرغ حق , نالهء تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید,
ماه بر عشق تو خندید.
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم,
پای در دامن اندوه کشیدم,
نگسستم , نرمیدم...
رفت در ظلمت غم , آن شب و شبهای دگر هم,
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم,
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...!
بی تو امّا به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...!
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة
الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوییم
و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع
پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّالکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه
دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما
برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون.
سوره ذاریات/ ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل
جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد
خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و
الحمدلله، لکنه ذکرالله عند حلاله و حرامه».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما
مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر
قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و
خدا را دوست داریم، برای این که منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم،
باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستیم، یا دوست
واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و
توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا
به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آن که عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح
خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: «اگر بنا بود که باید بگوییم ما
عاملیم به هرچه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم»؛ لکن دستور، بذل
نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذالله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی
العماء أن یعلّموا».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه
«کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم»
وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و
رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین
واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی
مشهد ربیع الثانی
بسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ
است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا
معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده،
ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن
علی أعدائهم أجمعین.
بسمه تعالی
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ در خانه اگر کس است، یک حرف بس است بارها
گفته ام و بار دگر می گویم: «کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست،
احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه
را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
الأقل محمد تقی البهجة
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیاء و علی آله الطیبین، و اللعن أعدائهم
اجمعین.
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد
است، از آن جمله:
. نصیحت در جزییات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزییات؛ ناشناس ها و
همدیگر را نصیحت نمی کنند.
. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم»؛ «[من عمل بما علم] کفی ما لم
یعلم»؛ (والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا).
. آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و
اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل،
محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن
بودید.
. همه می دانند که «رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق
عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را]
اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
. « ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم. »
. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی
اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های
وصول به مقاصد عالیه است؛ «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم»؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.
. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در
تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و
همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی
بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
. و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از
عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و
تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس،
مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات
حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
. « جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة
عمله. »
. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی
غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است:
. (و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون.)
. عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
. بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از این که
معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً
نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق،
اعانت بر معصیت است.
. محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند.
دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و
اهلش را بخرند به ثمن های بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
. از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به
«عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه
است، تا این که ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن
برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد
تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
. «و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب».
و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی
أعدائهم أجمعین»
. ربیع المولود
بسمه تعالی
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله
علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و
مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی
نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوک ها،
تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او
مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و
ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و
هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
العبد محمد تقی البهجة
العبد محمد تقی البهجة
بسمه تعالی
هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از «ترک معصیت در
اعتقادیات و عملیات نیست.»
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون «مراقبه دائمیه»، صورت نمی گیرد.
والله الموفق
العبد محمد تقی البهجة
بسمه تعالی
من کلام علی علیه السلام:
«إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست
»؛ علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه
تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای
پنج گانه در اولین وقت های آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود
بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت} سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم
أجمعین.
بسمه تعالی
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با
آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که «بگویند و بشنوند، برای این
که بگویند و بشنوند!» و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و
ترغیب به آن فرموده اند: «کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم» با عمل بگویید و از
عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد
بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟» درد را بیان می کنند، دوا را
معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: «دعا کنید!»
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می
کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است
عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف
با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً
این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق
با آن نماییم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بسمه تعالی
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سئوال می شود: آیا به مواعظی که تا حال
شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: «هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم
می فرماید؟»
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: «با اعمال خودتان، دعوت
به حق بنماید؟»
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سئوال ها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم: «من عمل بما علم، ورثه
الله علم ما لم یعلم » و «من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم»، [روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی
دانیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود.
برخاستند!
برخاستند
وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
مشهد مقدس
یکشنبه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول هـ.ق.
بسمه تعالی
همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان
بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به
تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و
در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم
بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه
قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که
آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و
عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه
دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.
الأقل محمد تقی بهجة
مشهد مقدس
چهارشنبه هـ ش
مطابق با ربیع الاول هـ ق
بسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و
اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک
است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له
الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می
باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در
عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم،
تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه
بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: «ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: «کاش
هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز برگردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده برگردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف
عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و
نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای
اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن،
استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش،
از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون این که با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از
این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از
غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر
آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال،
بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که
اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی
أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول ه. ق.
Nosazi.Ir
آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانوادهای دیندار و
تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه
از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن
بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و اسناد مهم و
قبالهها به گواهی ایشان میرسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و
مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهمالسلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین
علیهالسلام شعر میسرود، مرثیههای جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد
مداحان آن سامان است.
آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهمالسلام به
ویژه سیدالشهداء علیهالسلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهرهمندی از
انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز میکرد و آثار نبوغ و
انوار ایمان در چهرهاش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش
جلوهگر.
از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به
مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(ره) فرمود:
«من در ایام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت مینمودم، و از حالات ایشان
چیزهایی را درک میکردم.»
تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به
تحصیل علوم دینی پرداخت.
به هر حال، روح کمالجو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی
تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش
میگذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت گزید.
بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند:
«بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم.»
بدینسان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی میماند و از فیوضات
سیدالشهداء علیهالسلام استفاده نموده و به تهذیب نفس میپردازد و در طی این مدت
بخش زیادی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر
میخواند.
در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف میگردد و قسمتهای پایانی
سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به
پایان میرساند.
یکی از شاگردان آیت الله بهجت میگوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت
میجویم هرگز نشنیدهام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله
سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت
تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(ره) فرمود:
«من در ایام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت مینمودم، و از حالات ایشان
چیزهایی را درک میکردم.»
آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام:
آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه
گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی(ره)، معروف به کمپانی
وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به
یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه
کمپانی، که دارای فکری سریع و متحرک و همراه با تیزبینی بوده، بهرهها برد.
آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود
میگوید:
«در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی - که از شاگردان مرحوم
میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود - استفاده کرده، و
در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی
اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفادهشان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم
استفادههای جنبی دیگر.»
سیر و سلوک و عرفان
آیت الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی
همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی
که در نجف بوده پی میبرد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت
الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفادههای اخلاقی مینماید.
آیت الله مصباح در این باره میگوید:
«پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی
بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل میکردند، و بعد نمونههایش
را ما در رفتار خود ایشان میدیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت
معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است.»
همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن
استفاده مینموده، تا این که در زمره شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در
آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر میآید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف
کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار مییابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن
استاد معظّم قرار میگیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری میکند که
غبطه دیگران را بر میانگیزد.
آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن
بادکوبهای فرا گرفته است.
با این که ایشان فقیهی شناخته شدهاند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس
خارج فقه و اصول دارند، ولی همواره از پذیرش مرجعیت سر باز زدهاند.
آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت
آیت الله بهجت بعد از مرجعیت میگوید:
«بعد از مرجعیت منزل آیت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و
پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در
مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی میشود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من
یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ
وجه ایجاب نمیکرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی
داشتند هیچ وقت حدس نمیزدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم
مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه
متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در
این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام میکند که میشود در عین
مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون این که تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط
زندگی پیش بیاید.»
تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب
«ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص
گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر
رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیهای هفت
نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و
عدهای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و ... مرجعیت
ایشان را اعلام کردند، به دنبال درخواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله
عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد
کتاب دریغ ورزیدند.
در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان میگوید: ایشان پیش از درگذشت آیت الله
العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند
که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.
بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند:
«فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر
کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط
خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید» چندین ماه پس از این رخداد
رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید.
ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران
مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده
بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام و
اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده
بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم
گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.
در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمرهای استفاده کرده و در بین شاگردان
آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته
بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی و
... به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد.
آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور
مییافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف
تدریس میکرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه میدادند. در رابطه
با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع میتوا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال
است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالباً در
منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره
بردهاند.
آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می گوید:
« ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس
سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس
سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن
را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این
شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود
و در عین حال صرفه جویی در وقت می شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه های جالبی
داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می
کردند، ولی خوب این باعث می شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار
بشود.
در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً
بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند،
به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. »
گواهی استادان و هم دورهایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل
میآید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است: از آن جمله گویند:
روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به نحوه تقریر
مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض میکند، ولی با توجه به این که از همه طلاب
شرکت کننده در درس کم سنتر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و
انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار میگیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد میشود
و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان میگردد. سپس خطاب به آنان میفرماید: «با آقای
بهجت کاری نداشته باشید.» همه ساکت میشوند آنگاه استاد ادامه میدهد: «دیشب که
تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه میکردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است» و پس از
این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید مینماید.
مرحوم علامه محمدتقی جعفری میگوید:
«آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب میخواندیم، آیت الله بهجت نیز
که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت مینمودند، خوب یادم هست که وقتی
ایشان اشکال میکردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه میشد، یعنی خیلی دقیق و عمیق
به اشکالات آقای بهجت توجه میکرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته
شده بود.»
آیت الله مشکینی میگوید:
«ایشان از جهت علمی (هم در فقه و هم در اصول) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان
فقهای شیعه قرار دارند.»
حجة السلام والمسلمین امجد میگوید:
«ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید
مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را
باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده میکنند.»
شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت
الله محمد حسین احمدی یزدی در این رابطه میگوید:
«آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش میکرد
و میفرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا
شیخ محمدحسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.»
حضرت آیت الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ
اکثر آنها اقدام نکردهاند، و گاه به کسانی که میخواهند آنها را حتی با غیر وجوه
شرعیه چاپ کنند، اجازه نمیدادند و میفرمودند: هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ
سالهاست که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است.
فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به
چاپ رسیده، عبارتند از:
الف) کتابهای چاپ شده:
1. رساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی )
2. مناسک حجّ
دو کتاب فوق توسط برخی از فضلا بر اساس فتاوی ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به
چاپ رسیده است.
3. وسیله النجاة
این کتاب در بردارنده نظرات فقهی ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله
النجاه آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست
آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.
4. جامع المسائل
این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب « ذخیره العباد» استادش آیت الله العظمی
محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه می باشد، که قسمتهایی از آن
ابتدا با نام « ذخیره العباد» با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در
اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که
قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهی که توسط حضرت آیت الله
بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت
برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید.
ب) تألیفات آماده چاپ و نشر:
1. جلد اول از کتاب صلوة
آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث
«جواهر الکلام» به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته اند.
2. جلد اول از دوره اصول
این کتاب تقریبا" به ترتیب « کفایه الاصول» نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان
مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در
بردارد.
3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری
این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ می باشد.
ج) تألیفاتی که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:
1. بقیه مجلّدات دوره اصول
2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری
که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه
مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش یافته است،
ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده اند.
3. دوره طهارت
در این کتاب نیز آیت الله بهجت بسان دوره « کتاب الصلوة » به ترتیب مباحث
« جواهر الکلام» با تلخیص و نو آوری نظرات خویش را مطرح نموده اند.
4. بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوة
همچنین ایشان در تألیف سفینة البحار با مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) همکاری
داشته اند، و قسمت زیادی از سفینة البحار خطی، به خط ایشان نوشته شده است.
با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند،
با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کردهاند که برخی از آنان خود
صاحب رساله و فتوا میباشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر
میکنیم:
1. محمد تقی مصباح یزدی.
2. عبدالمجید رشید پور.
3. سید مهدی روحانی.
4. علی پهلوانی تهرانی.
5. مختار امینیان.
6. محمدهادی فقهی.
7. هادی قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ایمانی.
10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی.
11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی.
12- مسعودی خمینی
13- سید رضا خسروشاهی.
14- حسن لاهوتی
15- عزیز علیاری
16- سید محمد مؤمنی
17- حسین مفیدی
18- جواد محمد زاده تهرانی
19- سید صابر مازندرانی
20- شهید نمازی شیرازی .
انالله و انا الیه راجعون
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء
.
وقتی عالمی فقیه، فوت کند در اسلام رخنه و حفرهای ایجاد میشود که هیچ چیزی
نمیتواند جای آن را پر کند.(1)
با کمال تاسف و تاثر خبر رحلت عالم بزرگوار، اسوه تقوا و فروتنی حضرت آیة الله
محمدتقی بهجت(ره)، بار دیگر ایران اسلامیمان را محزون نمود. و در ایام فاطمیه، که
یادآور شهادت پاره تن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میباشد، بیرقهای عزا برای
عالمی که عمر خود را برای احیای دین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) صرف نمود، در
کنار پرچمهای عزای دخت گرامیش قرار گرفت. باشد که مورد شفاعت این بانوی بزرگوار
اسلام قرار گیرد.
وبلاگ سروش دل این ضایعه غمانگیز را محضر حضرت ولی عصر،
آقا امام زمان(عج) و نایب بر حق ایشان حضرت آیة الله خامنهای و مردم قدرشناس و اعضای قدردان علما، تسلیت عرض مینماید.
1- (تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج1، ص 43، متن عربی.)
حکایت زندگی از نگاه اسکندرمقدونی
مورخان مینویسند: اسکندر روزی به یکی
از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله
میکند، با کمال تعجب مشاهده میکند که دروازه آن شهر
باز میباشد و با این که خبر آمدن او به شهر پیچیده
بود مردم زندگی عادی خود را ادامه میدادند. باعث حیرت
اسکندر بود زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر او به
گوش میرسید عدهای از مردم آن شهر از وحشت بیهوش
میشدند و بقیه به خانهها و دکانها پناه میبردند،
ولی اینجا زندگی عادی جریان داشت. اسکندر از فرط
عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان
شهر میگذارد و می گوید: من اسکندر هستم.
مرد با خونسردی جواب میدهد: من هم ابن
عباس هستم.
اسکندر با خشم فریاد میزند: من اسکندر
مقدونی هستم، کسی که شهرها را به آتش کشیده، چرا از من
نمیترسی؟
مرد جواب میدهد: من فقط از یکی
میترسم و او هم خداوند است.
اسکندر به ناچار از مرد میپرسد:
پادشاه شما کیست؟
مرد میگوید: ما پادشاه نداریم.
اسکندر با خشم میپرسد: رهبرتان،
بزرگتان!؟
مرد میگوید: ما فقط یک ریش سفید داریم
و او در آن طرف شهر زندگی میکند.
اسکندر با گروهی از سران لشکر خود به
طرف جایی که مرد نشانی داده بود، حرکت میکنند در
میانه راه با حیرت به چالههایی مینگرد که مانند یک
قبر در جلوی هر خانه کنده شده بود.
لحظاتی بعد به قبرستان میرسند، اسکندر
با تعجب نگاه میکند و میبیند روی هر سنگ قبر نوشته
شده: ابن عباس یک ساعت زندگی کرد و مرد. ابن علی یک
روز زندگی کرد و مرد ابن یوسف ده دقیقه زندگی کرد و
مرد!
اسکندر برای اولین بار عرق ترس بر بدنش
مینشیند، با خود فکر میکند این مردم حقیقیاند یا
اشباح هستند؟ سپس به جایگاه ریش سفیده ده میرسد و
میبیند پیر مردی موی سفید و لاغر در چادری نشسته و
عدهای به دور او جمع هستند.
اسکندر جلو میرود و میگوید: تو بزرگ
و ریش سفید این مردمی؟
پیر مرد میگوید: آری، من خدمتگزار
این مردم هستم!
اسکندر میگوید: اگر بخواهم تو را
بکشم، چه میکنی؟
پیرمرد آرام و خونسرد به او نگاه کرده
میگوید: خب بکش! خواست خداوند بر این است که به دست
تو کشته شوم!
اسکندر میگوید: و اگر نکشم؟
پیرمرد میگوید: باز هم خواست خداست که
بمانم و بار گناهم در این دنیا افزون گردد.
اسکندر سر در گم و متحیّر میگوید: ای
پیرمرد من تو را نمیکشم، ولی شرط دارم.
پیرمرد میگوید: اگر میخواهی مرا بکش،
ولی شرط تو را نمیپذیرم.
اسکندر ناچار و کلافه میگوید: خیلی
خوب، دو سوال دارم، جواب مرا بده و من از اینجا
میروم.
پیرمرد می گوید: بپرس!
اسکندر میپرسد: چرا جلوی هر خانه یک
چاله شبیه قبر است؟ علت آن چیست؟
پیرمرد میگوید: علتش آن است که هر صبح
وقتی هر یک از ما که از خانه بیرون میآییم، به خود
میگوییم: فلانی! عاقبت جای تو در زیر خاک خواهد بود،
مراقب باش! مال مردم را نخوری و به ناموس مردم تعدی
نکنی و این درس بزرگی برای هر روز ما میباشد!
اسکندر میپرسد: چرا روی هر سنگ قبر
نوشته ده دقیقه، فلانی یک ساعت، یک ماه، زندگی کرد و
مرد؟!
پیرمرد جواب میدهد: وقتی زمان مرگ هر
یک از اهالی فرا میرسد، به کنار بستر او میرویم و
خوب میدانیم که در واپسین دم حیات، پردههایی از جلوی
چشم انسان برداشته میشود و او دیگر در شرایط دروغ
گفتن و امثال آن نیست!
از او چند سوال میکنیم:
چه علمی آموختی؟ و چه قدر آموختن آن به
طول انجامید؟
چه هنری آموختی؟ و چه قدر برای آن عمر
صرف کردی؟
برای بهبود معاش و زندگی مردم چه قدر
تلاش کردی؟ و چقدر وقت برای آن گذاشتی؟
او که در حال احتضار قرار گرفته است،
مثلا" میگوید: در تمام عمرم به مدت یک ماه هر روز یک
ساعت علم آموختم، یا برای یادگیری هنر یک هفته هر روز
یک ساعت تلاش کردم. یا اگر خیر و خوبی کردم، همه در
جمع مردم بود و از سر ریا و خودنمایی! ولی یک شبی
مقداری نان خریدم و برای همسایهام که میدانستم گرسنه
است، پنهانی به در خانهاش رفتم و خورجین نان را پشت
در نهادم و برگشتم!
بعد از آن که آن شخص میمیرد، مدت
زمانی را که به آموختن علم پرداخته، محاسبه کرده، و
روی سنگ قبرش حک میکنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد
و مرد!
یا مدت زمانی را که برای آموختن هنر
صرف کرده محاسبه، و روی سنگ قبرش حک میکنیم: ابن علی
هفت ساعت زندگی کرد و مرد و یا برای بهبود زندگی مردم
تلاشی را که به انجام رسانده، زمان آن را حساب کرده و
حک میکنیم: ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد. یعنی،
عمر مفید ابن یوسف یک ساعت بود!
بدینسان، زندگی ما زمانی نام حقیقی بر
خود میگیرد که بر سه بستر، علم، هنر، مردم، مصرف شده
باشد که باقی همه خسران و ضرر است و نام زندگی آن بر
نتوان نهاد!
اسکندر با حیرت و شگفتی شمشیر در نیام
میکند و به لشکر خود دستور میدهد: هیچگونه تعدی به
مردم نکند. و به پیرمرد احترام میگذارد و شرمناک و
متحیر از آن شهر بیرون میرود!
فکر میکنید: اگر چنین
قانونی رعایت شود، روی سنگ قبر ما چه خواهند نوشت؟
لحظاتی فکر کنیم...
بعد عمر مفید خود را محاسبه کنیم
نه در آسمانم و نه در زمین...تنها در گودی دستان خدا زندگی میکنم
اگر خدا دست در نور فرو کند من به بهشت میروم
و
اگر دست در اتش ...به جهنم...
اما چه فرقی میکند؟
بهشت!
یا
جهنم!
مهم این است که:
در دستان خدا باشی.