»» آیا شفاعت پارتی بازی است؟
آیا شفاعت پارتی بازی است؟
شبهه ای در باره شفاعت و پاسخ آن
اشکالی وارد شده که شفاعت یک نوع استثناء قائل شدن و تبعیض و بی عدالتی است ، در حالی که در دستگاه خدا ، بی عدالتی وجود ندارد . به تعبیری دیگر : شفاعت ، استثناء در قانون خداست و حال آنکه قانونهای خدا کلی و لا یتغیر و استثناء ناپذیر است : « و لن تجد لسنة الله تبدیلا »( فتح / . 23 ) . این اشکال است که بحث شفاعت را با عدل الهی مرتبط میسازد ، توضیح اشکال این است که : مسلما شفاعت ، شامل همه مرتکبین جرم نمیگردد زیرا در این صورت دیگر نه قانون معنی خواهد داشت و نه شفاعت . طبیعت شفاعت ملازم با تبعیض و استثناء است ، ایراد هم از همین راه است که چگونه رواست که مجرمین به دو گروه تقسیم گردند ، یک عده به خاطر اینکه پارتی دارند از چنگال کیفر بگریزند و عدهای دیگر به جرم اینکه پارتی ندارند گرفتار کیفر گردند ؟
ما در میان جوامع بشری جامعههایی را که قانون در آن دستخوش پارتی بازی است فاسد و منحط و فاقد عدالت میشمریم ، چگونه ممکن است در دستگاه الهی معتقد به پارتی بازی شویم ؟ ! در هر جامعهای که شفاعت هست عدالت نیست . تأثیر عوامل سه گانه : " پول " و " پارتی " و " زور " در یک جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است . وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمیتواند بر اقویا و زورمندان چیره گردد ، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان میدهد . قانون ضعیف ، مجرمین ضعیف را به تله میاندازد و به پای میز مجازات میکشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز میماند . قرآن ، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی میکند و تأثیر " پول " و " پارتی " و " زور " را در محکمه عدل الهی نفی مینماید .
نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند
در قرآن کریم از پول به عنوان " عدل " ( از ماده " عدول " ، زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت میگردد ، یا از عدل " به معنی " عوض " و " معادل " و از پارتی به عنوان " شفاعت " و از زور به عنوان " نصرت " یاد شده است . در سوره بقره آیه 48 چنین میخوانیم : «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون »:""پروا داشته باشید از روزی که هیچ کس از دیگری دفاع نمیکند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد """ . یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند . در صدر اسلام ، قانون در اجتماع مسلمین قوی بود ، گریبان نزدیکان و خویشان زمامداران را نیز میگرفت .
وقتی که امام علی علیه السلام مطلع شد که دخترش از بیت المال مسلمین گلوبندی را به عنوان عاریه - البته با قید ضمانت - گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خویش قرار داد و با لحنی کاملا جدی فرمود : اگر نبود که آن را به صورت عاریه مضمونه ، یعنی با قید ضمانت گرفتهای دستت را میبریدیم ، یعنی درباره تو حد سارق را اجرا میکردم (بحار الانوار ، چاپ کمپانی ، ج 9 ص . 503)هم ایشان وقتی که ابن عباس ، پسر عمو و یاور دانایشان ، مرتکب خلافی شد نامهای به او نوشتند و او را مورد سختترین حملات خویش قرار دادند ، به وی نوشتند : اگر از خلاف خویش باز نگردی با شمشیرم تو را ادب خواهم نمود ، همان شمشیری که احدی را با آن نزدهام مگر اینکه وارد جهنم شده است . یعنی میدانی که شمشیر من جز بر دوزخیان فرود نمیآید و این کار تو ، تو را دوزخی و مستحق شمشیر من ساخته است . سپس برای اینکه بفهماند عدالت او درباره هیچکس استثناء بردار نیست میفرماید :
به خدا قسم اگر حسن و حسین ( علیهماالسلام ) ، هم مرتکب این جرم میشدند با آنان ارفاق نمیکردم (نهج البلاغه ، نامه . 41)...حقیقت این است که شفاعت ، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی ، صحیح و عادلانه است و وجود دارد . شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح ، حافظ و تأیید کننده قانون است . شفاعت غلط آن است که کسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد . بر حسب چنین تصوری از شفاعت ، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانین اقدام میکند و از راه توسل به پارتی ، بر اراده قانونگزار و هدف قانون چیره میگردد . اینگونه شفاعت ، در دنیا ظلم است و در آخرت غیر ممکن . ایرادهایی که بر شفاعت میشود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است . شفاعت صحیح ، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین ، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است .قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأیید کرده است .
وقتی که امام علی علیه السلام مطلع شد که دخترش از بیت المال مسلمین گلوبندی را به عنوان عاریه - البته با قید ضمانت - گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خویش قرار داد
نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند ، درست همان طوری که در پارتی بازیهای اجتماعات منحط بشری تحقق دارد . بسیاری از عوام مردم ، شفاعت انبیاء و ائمه ( علیهمالسلام ) را چنین میپندارند ، میپندارند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین ( ع ) و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه معصومین علیهم السلام خصوصا امام حسین علیه السلام متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ میکنند ، اراده خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میکنند . اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار میدادند همین تصور را داشتند ، آنان میگفتند که آفرینش ، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست ، ولی در اداره جهان ، بتها با او شرکت دارند . شرک اعراب جاهلیت ، شرک در " خالق " نبود ، شرک در " رب " بود . اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین ( ع ) راهی دیگر دارد و هر یک از این دو ، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند ، دچار ضلالت بزرگی شده است .
در این پندار غلط چنین گفته میشود که خدا با چیزهایی راضی میشود و امام حسین ( ع ) با چیزهایی دیگر ، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، زکات ، راستی ، درستی ، خدمت به خلق ، بر به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ ، ظلم ، غیبت ، شرابخواری و زنا راضی میگردد ولی امام حسین ( ع ) با این کارها کاری ندارد ، رضای او در این است که مثلا برای فرزند جوانش حضرت علی اکبر ( ع ) گریه و یا لااقل تباکی کنیم ، حساب امام حسین از حساب خدا جداست . به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته میشود که تحصیل رضای خدادشوار است ، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد ولی تحصیل خشنودی امام حسین ( ع ) سهل است ، فقط گریه و سینه زدن ، و زمانی که خشنودی امام حسین ( ع ) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد ، شفاعت میکند و کارها را درست میکند ، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام ندادهایم همه تصفیه میشود و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین میرود ! اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین ( ع ) که بزرگ ترین افتخارش " عبودیت " و بندگی خداست نیز اهانت است.
منبع:
مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص 289 و ص 225- 219
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 10:28 صبح )
»» بخوانید و بدانیدبخوانید و بدانید
بخوانید و بدانید
جوان ترین دانشجوی جهان
یک کودک 9ساله نابغه هنگ کنگی توانسته است وارد دانشگاه شود و نام خود را به عنوان جوان ترین دانشجوی دنیا به ثبت برساند.این کودک که نامش "مارچ بودبهارو" است،او چند روز بعد از ورود به دانشگاه گفت:از استادان خود چیز جدیدی یاد نگرفته ام و تمام این درس ها بسیار آسان هستند و من تمام این مطالب را یکی دو سال قبل یاد گرفته ام.
بیشترین جایز اسکار
والت دیسنی،هنرپیشه و تهیه کننده امریکایی در طول زندگی خود موفق شد 25 بار جایز اسکار دریافت کند و رکورد دار تصاحب بیشترین جایز اسکار است.
بلندترین سوزن
سوزن هایی از جنس استخوان متعلق به دوران پارینه سنگی در مناطقی از فرانسه به دست آمده است.طول آن 5/185 سانتیمتر است که در انگلستان ساخته شده و برای دوختن دکمه برروی تشک به صورت طولی مورد استفاده قرار می گیرد.یکی از این سوزن های غول پیکر در شهر فورج میل به نمایش گذاشته شده است.
ریز بافت ترین قالیچه
یک قالیچه ابریشمی به ابعاد 53/5/55×8 سانتیمتر با 655 گره در هر سانتیمتر مربع،ریز بافت ترین قالیچه به شمار می رود.این قالیچه توسط موسسه قالیبافی کاپور راک هند،طی مدت 22 ماه بافته و در سال 1992 آماده شد.
گرانقیمت ترین کفش
گرانقیمت ترین کفش جهان موسوم به کفش های سیندرلا از 565 قطعه الماس به وزن 55 قیراط استفاده شده است.قیمت آن بالغ بر دو میلیون دلار است.
بزرگترین سوسمار
بزرگترین سوسمار،اژدها سوسمار است.این جانور در اندونزی زندگی می کند.در ازای آن ممکن است از سه متر تجاوز کند و وزنش به حدود 110 کیلوگرم برسد. اژدها سوسمار می تواند یک خوک وحشی را شکار کند و همه آن را بخورد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 86/9/15 :: ساعت 7:43 صبح )
»» آیا می دانستید؟
آیا می دانستید؟
آیا می دانستید بعد از مرگ انسان قلب انسان چهار ساعت و ششها شش تا هشت ساعت، کبد دوازده ساعت، لوزالمعده هفده ساعت و کلیه ها بیست و چهار ساعت بدون اکسیژن زنده هستند
آیا می دانستید درازترین جانور یک نوع کرم خاکی است که درازای آن به بیش از پنجاه و پنج متر می رسد؟
آیا می دانستی که آچار فرانسه را فرانسوی ها درست نکردند بلکه این سوئدی ها بودند که این آچار اختراع کردند و جالبتر اینکه در خود فرانسه این آچار بنام آچار انگلیسی معروف است؟
آیا می دانستید که اغلب مارها دارای 6 ردیف دندان می باشند؟
آیا می دانستید که شمپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمی توانند؟
آیا می دانستید که قلب والها تنها 9 بار در دقیقه می تپد؟
آیا می دانستید که اولین کلیسای ساخت بشر یعنی کلیسای پطرس مقدس در انطاکیه ترکیه است؟
آیا می دانستید اگر سر لاشخور مو یا پر داشت هنگامی که با منقار خود از گوشت لاشه تغذیه می کرد، میکروبها وارد موهایش می شدند و همان جا رشد می کردند. اما بی موئی سر لاشخور باعث می شود که سر این حیوان در معرض تابش مستقیم آفتاب قرار گیرد و در نتیجه میکروبها روی سرش از بین بروند
آیا می دانستید چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد، چین با سیزده کشور هم مرز است
آیا می دانستید درازترین دم به سوسمار آبهای شور تعلق دارد که درازای آن به سه متر می رسد؟
آیا می دانستید قدمت خالکوبی به بیش از 5000 سال می رسد؟
آیا می دانستی که کبوتر ماده اگر تنها و دور از هم جنسان خود باشد نمی تواند تخم بگذارد، امّا اگر خود را در آینه ببیند به تصور اینکه کبوتر دیگری وجود دارد تخم می گذارد؟
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 8:49 صبح )
»» شیخ ابوالحسن خرقانی
سخنانی از
شیخ ابوالحسن خرقانی
:. عالم بامداد برخیزد طلب زیادتی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و بوالحسن در بند آن بود که سروری بدل برادری رساند.
:. اگر به ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن من است. همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است.
:. کاشکی بدل همه خلق، من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید… کاشکی حساب همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید.
:. کاشکی عقوبت همه خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید. بهترین چیزها دلیست که در وی هیچ بدی نباشد.
:. اگر سرودی بگوید و به آن حق را خواهد بهتر از آن بود که قرآن خواند و بدان حق را نخواهد.
:. هر چه برای خدا کنی اخلاص است و هر چه برای خلق کنی ریا.
:. هر که عاشق شد خدای را یافت و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد.
:. الهی! خلق تو شکر نعمتهای تو کنند - من شکر بودن تو کنم؛ نعمت، بودن توست
:. چون خویشتن را با خدا بینی، وفا بود و چون خدا را با خویشتن بینی، فنا بود
:. عالمان آن گویند که شنیده باشند، جوانمردان آن گویند که دیده باشند…
:. حق تعالی قسمت بندگان پیدا کرد - هرکس نصیب خود برداشتند - نصیب جوانمردان؛ یعنی اولیاء، اندوه بود
:. آنکس که حق او را خواهد، راه را به او نشان خواهد داد و راه برای وی کوتاه خواهد شد…
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 8:41 صبح )
»» سخنانی از بودا
سخنانی از بودا
:. چون در شکوفاندن مهر به کمال رسی، بدخواهی در تو از میان برخواهد خاست.
:. چون در شکوفاندن همدردی به کمال رسی کینه از میان برخواهد خاست.
:. چون در شکوفاندن شادی به کمال رسی، آز از میان برخواهد خاست.
:. چون در شکوفاندن یکساندلی به کمال رسی، نفرت از میان برخواهد خاست.
:. چون در شکوفاندن نظاره(مراقبه) در ناپاکی به کمال رسی، شهوت از میان برخواهد خاست.
:. چون در شکوفاندن ادراکِ ناپایندگی به کمال رسی، پندار«منم» از میان برخواهد خاست
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 8:40 صبح )
»» نقش تقوی در کنترل و مهار غرایز
نقش تقوی در کنترل و مهار غرایز
هبوط انسان به زمین، او را در شرایطی قرار داد که توازن قوا در وجود او به نفع غرایز بشری به هم خورد.
بنابراین، خداوند متعال به وسیله وحی و ارسال پیامبران سعی کرده است که نیروی عقل و قوای مثبت انسانی را بر غرایز او تفوق بخشیده و انسان را آماده ورود به بهشت و سعادت ابدی نماید.
در مقاله حاضر نویسنده سعی کرده است نگاهی اجمالی به قوای متعدد انسان و راه رهایی او به سوی سعادت بپردازند. مطلب را با هم از نظر میگذرانیم:
پیچیدگی خلقت انسان
انسان در بینش و نگرش قرآنی، شگفت انگیزترین آفریده خداوند است. ظرفیت وجودی انسان که از پستترین عناصر وجود (گِل و منی) و برترین آن (روح) آفریده شده، (مؤمنون آیه12 و حجر آیه29) به گونهای است که میتواند در عالیترین مقام وجودی ممکن برای ممکنات یعنی "قاب قوسین او ادنی" (به اندازه فاصله دو سوی یک کمان یا نزدیکتر از نظر وجود شناختی به خداوند نزدیک شود) بنشیند و یا در پستترین مقامات وجودی یعنی "کالانعام بل هم اضل" (همانند چارپایان و گمراهتر و پستتر از ایشان شود؛ اعراف آیه179) قرار گیرد.
چه راهکاری برای دستیابی به خوبی و اهداف خلقت بشر میتوان جست؟ در دیدگاه و تحلیل قرآنی چگونه میتوان این غرایز را تعدیل و یا مهار کرد؟
آفرینش انسان به گونهای است که بتواند مقام خلافت الهی را به عهده گیرد (بقره آیه30) و توانایی آن را داشته باشد تا هم درک درستی از همه آفریدههای والا و پست داشته باشد و به ربوبیت طولی و پروردگار عرضی هر آفریدهای را به کمال لایق ایشان برساند. این جز دارای همه اسمای وجودی الهی ممکن نمیشود. از این رو همه اسمای وجودی را نخست در حوزه معرفتی و شناختی به انسان به کرامت و عنایت داده شد تا به "کدح" و تلاش سخت و توکل و عنایت الهی از نظر وجودی آن تحقق و فعلیت بخشد و بتواند از قرارگاه زمین بر همه کائنات خلافت و ولایت کند. البته در بینش و نگرش قرآن، خلافت انسانی دو بعد دارد:
بعدی که از آن همه بشر و انسان است و آن ظرفیت معرفتی و شناختی و استعداد ذاتی اولی است که از این لحاظ خداوند میفرماید: "لقد کرمنا بنی آدم" (اسراء آیه70) ما فرزندان آدم را تکریم کرده و برایشان بزرگواری کرده و کرامت بخشیدیم.
بعد دیگر آن که خلافت ولایتی است تنها از آن انسانهای کامل است و فقط کسانی به این مقام دست مییابند که همه اسمای معرفتی را به فعلیت برسانند.
از سویی خداوند، انسان را در همه چیز از اعضا و جوارح گوناگون و رنگها و اندازههای متفاوت متعادل و متناسب آفریده است: "الذی خلقک فسویک فعدلک فی ای صورة ما شاء رکّبک" (انفطار، آیه 7 و 8) و آفرینش او به عنوان نیکوترین ساختار در جهان آفرینش مطرح میشود: "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم" (تین، 4) زیباترین ساختار در شکل ظاهر و اعضا و یا عقل و تمیز و یا سیرت باطن و صورت ظاهر.
به هر حال بهترین ساختار میتواند به جهت نحوه آفرینش و همه شئون و جهات وجودی انسان باشد که بدان شایستگی عروج به فراترین مرتبه را دارا شده است. از این رو خداوند خود را به عنوان بهترین آفریننده ستایش میکند و میفرماید: فتبارک الله احسن الخالقین (مؤمنون آیه14)
طبیعتهای انسان
بنابر این در بینش و نگرش قرآنی و در آموزههای وحیانی انسان برخوردار از دو طبیعت و عنصر متفاوت است که از آن به جان و تن و یا فطرت و غریزه تعبیر میکنند. این عناصر دوگانه و متضاد متأثر از الهامات تقوایی و فجوری در وجود انسانی فعالیت میکنند و هر یک میکوشد تا قوای خود را بر انسان چیره کند و زمام امور دیگر قوای موجود در انسان را در دست گیرد. اما پرسش اساسی این است که آیا در بینش قرآنی هم مطلب آن چه گفته شد میباشد؟ یا این که به طور طبیعی چیرگی از آن قوای طبیعی و غریزی است؛ زیرا با هبوط انسان به زمین با توجه به مقتضیات و شرایط زیستی، قوای غریزی تقویت شده و به نوعی چیرگی دست یافتهاند، از این روست که تلاش دو چندانی نیاز است تا قوای غریزی مهار و در راستای تکاملی بشر به کار گرفته شود؟ به نظر میرسد که با هبوط انسان و شرایط زیستی در زمین و غلبه و چیرگی قوای غریزی، انسان در نوعی گرایش طبیعی به سوی فجور قرار گرفته است و برای رهایی آن نمیتواند تنها به عقل و قوای فطری و روحی خود تکیه کند، بنابراین نیاز است تا از سوی امر دیگری مورد حمایت و پشتیبانی قرار گیرد. امری که در پس هبوط انسان به عنوان عنصر هدایت الهی از آن یاد شده است و ما به عنوان آموزههای وحیانی با آن آشنا هستیم (بقره آیه38)
برای رهایی از هر یک از خصلتها و ویژگیها ناپسند و یا تعدیل قوای فجور و شهوانی و مهار آنهاست که آموزههای وحیانی از سوی خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به این آموزهها خود را به سوی کمال برساند.
برای دستیابی به واقعیت طبیعت بشری و نقش آموزههای وحیانی در مسیر تکاملی بشر باید در این جا به گزارههای خبری و معرفت شناختی قرآن درباره انسان و وضعیت او در خلقت و آفرینش مراجعه کرد. بنابراین مسئله در این بخش از نوشتار شناخت طبیعت بشری و وضعیت او بر پایه دادههای وحیانی است.
انسان در طبیعت دنیا
چنان که دیدیم قرآن کریم با آن که برای انسان مقاماتی را بیان میکند که بیانگر جایگاه و ارزش انسان در ساختار هستی است. مقاملتی چون:
• کرامت (اسراء آیه70)
• خلافت (بقره آیه33)
• امانتداری (احزاب آیه72)
• نیک سرشتی و فطرت پاک (روم آیه30)
• قابلیت تکلیف برداری و حس مسئولیت (بقره آیه38 و نیز 35 و 256)
• قابلیت تعلیم و تربیت (نحل آیه 78 و نساء آیه 113 و بقره آیه 129 و الرحمن آیه2 و 4)
• قابلیت تزکیه و پرورش (بقره آیه151 و 129 و جمعه آیه 2)
با این همه از اوصافی برخوردار است که قرآن از آن به طبیعت بشری یاد میکند. این خصلتها و صفات که به لفظ خلق از آن یاد میشود، بیانگر آن است که انسان در طبیعت خود به گونهای است که این صفات غریزی و طبیعی بر او چیره است و طبیعت زمینی نیز وی را یاری میکند تا این بخش تقویت و نیرومند شود.
اوصاف و خصلتهای ناپسند دنیایی که بر او حاکم میشود و چه بسا موجبات سقوط خویش را فراهم میسازد. این صفات که قرآن به آن اشاره میکند عبارتند از:
1- ضعف و سستی:
انسان موجودی ضعیف و ناتوان است. این سستی و ناتوانی به اصل خلقت و آفرینش انسانی باز میگردد؛ زیرا قوای شهوانی و غرایز طبیعی بشر که در انسان وجود دارد همواره وی را به سوی خواستههای خود هدایت میکند (المیزان، ج 4 ص 288 و مجمع البیان ج 3 ص 58) و غریزه زمام امور بشر را در دست میگیرد و حتی بر عقل و هوش او چیره شده و بر آنها حکومت میکند. این ناتوانی انسان در برابر غرایز است که وی را از گرایش به سوی فطرت باز میدارد و نمیگذارد تا به خواستههای فطرت پاسخ دهد و با عقل همراهی کند. از این روست که قرآن به این ویژگی طبیعی بشر اشاره کرده و میفرماید: خلق الانسان ضعیفا (نساء آیه28)
2- زیان و خسران:
قرآن همه انسانها را در زیان میبیند و بیان میدارد که انسان به طور طبیعی به سوی زیان خود حرکت میکند؛ (عصر آیه 2) زیرا اگر هدف از خلقت و آفرینش بشر، شناخت و بندگی خدا باشد (لیعبدون) به طور طبیعی انسان گرفتار و ضعیف النفس به سوی خواستههای دنیوی میرود و از بندگی و عبودیت دور میشود، از این رو گرفتار زیان و خسران میگردد و از هدف والا باز میماند. در آیه یک همین سوره سخن از عصر به میان آمده است که به نظر میرسد اشاره به دورهای باشد که انسان در طبیعت و دنیا زندگی میکند و بخش کوچکی از زندگی بشر در هستی به شمار میآید. در این دوره که از آن عصر یاد شده است، انسان به جهت زیست طبیعی به سوی خواستهها و امیال طبیعی گرایش مییابد و از هدف اصلی خلقت و آفرینش خود که بندگی و تکامل و لقای الهی است باز میماند. طبرسی در مجمع البیان خسران آدمیان را از آن جهت دانسته است که هر روزی که از وی به غفلت میگذرد از عمر وی کاسته میشود و انسان گمان میکند که بر عمر او افزوده شده است و از گناه نمیگذرد ولی انجام اطاعت را به فردا میافکند و این گونه است که گرفتار خسران و زیان میشود و عمر شریف خود را به پوچی تباه میسازد. (مجمع البیان ج 3 ص 58 و نیز ج 10 ص 815)
3- فراموشی و غفلت:
خداوند انسان را به فراموشی نسبت میدهد و طبیعت را با غفلت و نسیان پیوند میزند. این خصلت موجب میشود تا غافل از هدف آفرینش خود گردد و حتی از نعمتهایی که به وی میبخشد، غافل شده و از خدا سپاسگزار نباشد. خداوند درباره این خصلت انسانی میفرماید: اذا خوله نعمه منه نسی ما کان یدعوا الیه من قبل و جعل الله انداد (زمر آیه 8) پس از آن که به وی نعمت بخشیدیم گویی در آن گرفتاری و پریشان حالی ما را هرگز نخوانده بود و برای خدا شریک قرار میدهد.
4- تردید و دودلی:
انسان درباره حقایق واکنش تردیدآمیزی از خود بروز میدهد و به جای آن که حقایق ثابت و آشکار را بپذیرد با ایجاد تردید و دودلی میکوشد تا آن را بپوشاند و کتمان کند و به سوی خواستههای نفسانی و اجابت آن روی آورد. این گونه است که انسان طبیعت خود را به گونهای میپروراند که از فطرت دور گردد. (مریم آیه 66 و 67(
5- یاس و نومیدی از خدا، کفران نعمت:
ظلم و ناسپاسی از دیگر ویژگی و خصلتهای طبیعت بشری است که قرآن بدان اشاره میکند درباره ناسپاسی انسان میفرماید: "و کان الانسان کفورا" (اسراء آیه 67) و نیز: "ان الانسان لکفور" (حج آیه 66)
و درباره نومیدی از رحمت خدا میفرماید: "لایسئم الانسان من دعاء الخیر... فیئوس قنوط" (فصلت آیه 49) این گونه خصلتها و نیز صفت کفران نعمت وی را به سوی ظلم و ناسپاسی سوق میدهد و خداوند بدین سبب وی را به عنوان ظلوم و جهول نامیده و به این ویژگی وی اشاره میکند تا با هدایت الهی آن را مهار و کنترل کند. (هود آیه 9 و ابراهیم آیه 34 و احزاب آیه 72)
6- فخر فروشی (هود آیات 10 و 11)؛ بیتابی و شتاب ناروا (انبیاء آیه 37 و اسراء آیه 11)؛حرص و آز (معارج آیه 19)؛ ناله و فریاد (همان 20)؛بخل و منع خیر از دیگری (همان 21 و اسراء آیه 110)، غرور (انفطار آیه 6)؛ طغیان (قیامت آیه 5 علق آیه 6 و 8)، جدال و جدل (کهف آیه 54) از دیگر خصلت و خصوصیات طبیعت گرای انسان است که وی را از فطرت دور میسازد و نمیگذارد تا بعد فطری و روحانی انسان نیز پرورش یابد.
اگر به واژگانی چون تقوا توجه شود، به خوبی میتوان دریافت که این واژه به معنای کنترل و مهار غرایز و طبیعت بشر است. از این رو برخی تقوا را مهار و یا چیزی همانند دستگاه کنترل کننده دانسته و معنا کردهاند
7- اختلاف و منفعت جویی:
استاد مطهری با استفاده از آیات قرآنی بیان میدارد که طبیعت انسان، اختلاف و اختلاف خواهی و منفعت جویی است. وی درباره ریشهیابی اختلاف میان بشر بر این باور است که ریشه اختلاف را میبایست در مسئله منفعت جویی بشر دانست. به نظر میرسد استاد در اینجا نیم نگاهی به دیدگاه استادش علامه طباطبایی (ره) درباره ریشه اختلافات بشری دارد؛ زیرا علامه طباطبایی (ره) با عنایت به آیه 32 سوره زخرف بر این باور است که انسان به جهت غریزه استخدامگری که در ذات وی نهاده شده، موجودی استخدامگر و تسخیرگر میباشد و میکوشد تا به هر وسیلهای دیگری را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهرهمند شود؛ از این رو روحیه استخدامگری وی را وا میدارد تا به تشکیل اجتماع اقدام کند تا از منافع بیشتری از این طریق بهرهمند شود.
به نظر استاد مطهری، اختلاف عنصر اصلی زندگی بشر را تشکیل میدهد و انسان به طور طبیعی و غریزی موجودی است که با دیگری (هر کس که باشد) اختلاف دارد. مراد ایشان اختلاف در شکل ظاهری و روحیات و مانند آن نیست، بلکه منظور و مقصود ایشان اختلاف در رفتار و کنش و واکنشهای فردی است. وی اختلاف را به عنوان اصل در زندگی بشر شناسایی میکند و از این اصل به عنوان عامل یاد میکند. مراد وی از عاملیت در اینجا، همان اصالت و عنصر اصلی بودن است. به این معنا که اختلاف میان دو فرد اصالت دارد و امری عارضی نیست تا بتوان به آسانی آن را از میان برداشت و یا مهار و کنترل کرد و یا به شکلی از اشکال آن را تغییر داد. به سخنی دیگر، اختلاف در میان افراد بشری، امری طبیعی و مولفه اصلی است و از اصالت برخوردار میباشد. اگر بخواهیم برای آن همانند بجوییم میتوانیم از بخل و حرص بشر سخن بگوییم که آن نیز در تحلیل قرآنی از انسان و بشر به عنوان امر اصیل شمرده شده است و خداوند در قرآن انسان را موجودی دانسته است که این گونه آفریده شده است؛ از این روست که از این خصوصیات به خلقت و آفرینش تعبیر میکند تا اصالت و فطری و یا غریزی بودن موضوع را بنمایاند، چنان که درباره حرص و آز انسانی میفرماید: "ان الانسان خلق هلوعا ؛ اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا" ؛ انسان این گونه آفریده شده که حریص و آزمند باشد، از این روست که هرگاه شر و بدی با او تماس بگیرد ناله میکند و هرگاه خیری به او برسد، از دیگری باز میدارد و برای خود میخواهد. (معارج آیه 19)
وی در تبیین این مساله بر این باور است که ریشه این اختلاف را باید در طبیعت بشر جست؛ زیرا منفعت خواهی انسان موجب میشود تا هر کس دنبال منافع خود حرکت کند و دیگری را به استخدام و تسخیر خود درآورد؛ از آن جایی که منافع افراد با هم تضاد دارد و هر کس میکوشد تا به منافع بیشتر و آسانتر دست یابد، اختلاف و درگیری و تضاد میان افراد افزایش مییابد.
نقش آموزههای وحیانی در تعدیل و مهار طبیعت بشر
اکنون که دانسته شد انسان به طور طبیعی در طبیعت زمین گرایش به سوی شر دارد و فجور در او به جهت قوای طبیعی و غریزی و شرایط زیستی تقویت میشود، این پرسش مطرح میشود که چه راهکاری برای دستیابی به خوبی و اهداف خلقت بشر میتوان جست؟ در دیدگاه و تحلیل قرآنی چگونه میتوان این غرایز را تعدیل و یا مهار کرد؟
در آیه 38 سوره بقره که درباره مساله وضعیت بشر پس از هبوط از بهشت عدن بیان شده است، خداوند میفرماید: "قلنا اهبطوا منها جمیعاً فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون" ؛ پس از بهشت هبوط کرده و فرود آیید پس اگر از جانب من راهنمایی برایتان آمد، بر آنها که از راهنمایی من پیروی کنند بیمی نخواهد بود و خود اندوهناک نمیشود.
در این آیه آموزههای وحیانی و هدایت الهی به عنوان تنها راه برای نجات بشر و رسیدن به سعادت که به عنوان عدم خوف و حزن بیان شده، مطرح است. بنابراین آموزههای وحیانی به عنوان راهنما و دستور عمل کنترل و مهار و تعدیل طبیعت بشری و نیز هدایت او به سوی کمال و فطرت الهی نقش مهم و اساسی بازی میکند. به این معنا که بدون آموزههای وحیانی و عمل به آن انسان در خسران و زیان قرار میگیرد و به جهت غلبه طبیعت و غریزه انسان از رسیدن به هدف باز میماند. از این روست که قرآن تنها کسانی را موفق و دور از خسران و زیان مییابد که به آموزههای وحیانی ایمان آورده و بدان عمل کنند (عصر آیه 3 و 4)
انسان اگر بخواهد خود را در مسیر کاملی قرار دهد میبایست از قوای غریزی و شهوانی خود در مسیر کامل بهرهمند گردد، و برای مهار و تعدیل آن نیازمند راهنمایی خداوندی است که خالق و آفریننده و پروردگار اوست.
اگر در انسان فجور و تقوای الهامی به هم آمیخته است، تنها زمانی میتواند فجور یعنی قوای غریزی و طبیعت شهوانی بشر که به جهت بودن در طبیعت تقویت شده را کنترل، مهار و تعدیل کند که با استفاده از آموزههای وحیانی قوای تقوایی (نگه دارنده) را تقویت کند.
آموزههای وحیانی در تحلیل قرآنی به هدف ایجاد تعدیل و مهار قوای شهوانی و غرایز بشری فرو فرستاده شده است از این رو برای مهار و تعدیل هر یک از قوای شهوانی و غریزی، آموزهای از سوی خداوند هدایتگر فرو فرستاده شده است که به شکل ایمان و عمل صالح خودنمایی میکند.
انسان اگر بخواهد خود را در مسیر کاملی قرار دهد میبایست از قوای غریزی و شهوانی خود در مسیر کامل بهرهمند گردد، و برای مهار و تعدیل آن نیازمند راهنمایی خداوندی است که خالق و آفریننده و پروردگار اوست.
استاد مرتضی مطهری در تبیین نقش آموزههای وحیانی با اشاره به مساله ذاتی و طبیعی اختلاف در میان انسانها و منعفت جویی، به عوامل بیرونی توجه میدهد که این امور ذاتی و طبیعی را مهار و تعدیل میکند و آن را در راستای کاملی و تکاملی بشر قرار میدهد. به نظر وی عامل بیرونی میبایست آن چنان نیرومند و قوی باشد تا بتواند عامل طبیعی و درونی را مهار و هدایت کند. این عامل بیرونی، به کمک عامل درونی دیگری میرود که عقل و فطرت نامیده میشود. در این هنگام است که عامل بیرونی به یاری و کمک عقل میتواند طبیعت ذاتی و غریزی انسان را مهار کند و آن را به عاملی سازنده و مفید تبدیل سازد. عامل بیرونیای که وی بر پایه آموزههای قرآنی شناسایی میکند، عامل ایمان است که بر پایه آموزههای وحیانی شکل میگیرد.
از این روست که وی اتحاد و اجتماع و همدلی انسانی را به عنوان یک کنش مثبت و مفید زمانی محقق مییابد که انسان از اختلاف و منفعت شخصی دست بکشد و به سوی اتحاد و منفعت جمعی روی آورد. این کاری است که تنها مومنان به صورت واقعی آن میتوانند ایجاد کنند و در صورت دیگری اجتماعی و اتحادی تنها مقطعی و ناپایدار است و به زودی پس از کسب منفعت جمعی فرو میپاشد. هدایت الهی است که موجبات همدلی و همروحی واقعی و اتحاد و انسجام را فراهم میآورد از این روست که قرآن از آن به نعمت یاد کرده است. نعمتی که همانند نعمت هدایت الهی در بستر و قالب آموزههای وحیانی تجلی یافته و خود را نشان میدهد.
تقوا عامل کنترل و مهار غرایز
اگر به واژگانی چون تقوا توجه شود، به خوبی میتوان دریافت که این واژه به معنای کنترل و مهار غرایز و طبیعت بشر است. از این رو برخی تقوا را مهار و یا چیزی همانند دستگاه کنترل کننده دانسته و معنا کردهاند. اگر به آموزههای قرآنی برای شناخت مفهوم تقوا دقت و تامل شود میتوان دریافت که همه گزارههای شناختی و ایمانی و نیز همه آموزههای دستوری قرآن در گستره مصداقی تقوا قرار میگیرند؛ از این رو در همین آیات آغازین سوره بقره درباره این که متقین چه کسانی هستند بیان میدارد که متقین ایمان به غیب دارند و به همه آموزههای وحیانی باور داشته و پایبند به دستورهای وحیانی از آدم (ع) تا خاتم (ص) میباشند و این که نماز میخوانند و زکات میدهند و به کمک مردم میروند و انفاق مالی میکنند و این که همه رفتار و کردار خود را با توجه به جهتگیری آخرت و رستاخیز انجام میدهند. در سوره مومنون و بسیاری دیگر از آیات قرآنی همین مفهوم با ذکر مصادیق جزیی و یا کلی بیان میشود.
آموزههای وحیانی در تحلیل قرآنی به هدف ایجاد تعدیل و مهار قوای شهوانی و غرایز بشری فرو فرستاده شده است از این رو برای مهار و تعدیل هر یک از قوای شهوانی و غریزی، آموزهای از سوی خداوند هدایتگر فرو فرستاده شده است که به شکل ایمان و عمل صالح خودنمایی میکند
در سوره معارج به عنوان نمونه وقتی سخن از خصلتهای ذاتی بشر در مانع شدن بهرهمندی دیگران به خیر و برکت الهی و یا حرص و آز بشر و یا جزع و فزع وی در هنگام گرفتاریها و مصیبتها به میان میآید با یک استثنا در پی این ویژگیهای بشر به خوبی نشان میدهد که تقوا چه نقش مهم و تاثیرگذاری در هدایت و مهار و تعدیل خصلتهای ذاتی و یا ذاتینما (ذاتیات) دارد. از این رو میفرماید: :الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون و الذین فی اموالهم حق للسائل و المحروم" ؛ جز نمازگزاران دایمی و کسانی که حق برای سائل و محروم در میان اموالشان هست و به رستاخیز ایمان دارند، از این خصلتها رهایی یافتهاند. (معارج آیات 19 تا 26).
در این آیات به خوبی نقش و کارکرد آموزههای قرآنی جهت تعدیل و مهار خصلتهای ذاتی و ذاتیات انسانی بیان شده است. از این رو میتوان گفت که نقش آنها در راستای هدایت بشر به سوی کمال و رهایی از خصلت زشت و ناپسند انسانی است که بدون تقوا الهی و عمل به آموزههای وحیانی امکانپذیر نیست. برای رهایی از هر یک از خصلتها و ویژگیها ناپسند و یا تعدیل قوای فجور و شهوانی و مهار آنهاست که آموزههای وحیانی از سوی خداوند نازل شده است تا انسان با عمل به این آموزهها خود را به سوی کمال برساند.
محسن حسینی؛ پایگاه "الشیعه"
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 8:23 صبح )
»» آخه غصه روزی که هنوز نیامده را برای چی میخورید؟!
آخه غصه روزی که هنوز نیامده را برای چی میخورید؟!
اى فرزند آدم ! اندوه روز نیامده را بر اِمروزت میفزا ، زیرا اگر روزِ نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.امام علی علیه السلام : یَا ابْنَ آدَمَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِى لَمْ یَأْتِکَ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِى قَدْ أَتَاکَ فَإِنَّهُ إِنْ یَکُ مِنْ عُمُرِکَ یَأْتِ اللَّهُ فِیهِ بِرِزْقِکَ .
نهج البلاغه – حکمت 267
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 6:30 صبح )
»» آیا میدانید چرا بعضیها نصیحت تو کلّهشون نمیره؟!
آیا میدانید چرا بعضیها نصیحت تو کلّهشون نمیره؟!
میان شما و پندپذیرى ، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.امام علی علیه السلام : بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ .
نهج البلاغه – حکمت282
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 5:51 صبح )
»» سلام
سلام دوستان
بعد از چند روز به روز هستم
خوشحال میشم که نظرات فشنگتونو داشته باشم
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 5:19 صبح )
»» گپ و گفتی با شیطان
گپ و گفتی با شیطان
اشاره:
روزی که شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.
روز مصاحبه:
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید عذرخواهی کرد و گفت:
مأموریت خطیری پیش اومد که از دوستان ساخته نبود و می بایست خودم انجام می دادم.
پیش از انجام مصاحبه گفتم:
با چه تضمینی باور کنم که در جریان مصاحبه بر مبنای صداقت در گفتار سخن خواهی گفت؟
خندید و گفت: دلیلی ندارد دروغ بگویم. چون من به حربه ای مجهزم که اگر پرده از تمام اسرار من برداشته شود باز هم می توانم به خواسته های خود دست یابم.
گفتم: چه حربه ای؟
جواب داد: غفلت؛ انسانها را به خواب نوشین غفلت می برم و آن وقت نقشه هایم را عملی می کنم.
سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.
متن مصاحبه:
عبدالله: خودتان را معرفی کنید.
شیطان: فردی هستم از طایفه جن. مسمی به اسم خاص "ابلیس" و مشهور به اسم عام "شیطان"؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خنّاس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، ابولبین، مذموم، مرید و…(1)
عبدالله: پیشه و شغل شما چیست؟
شیطان: مشاغل فراوانی دارم؛ گاهی مسافر کشم؛ سر دو راهی حق و باطل می ایستم و مسافران را در جاده گمراهی در بس به سفر جهنم می برم. گاهی کشاورزم و بذر کینه و نفاق را در زمین دلها می افشانم. گاهی نقاشم؛ رنگ بطلان به چهره حقیقت می زنم و جامه کژی برقامت راستی می پوشانم. گاهی هم خلبانم؛ با بالهای وسوسه و القاء آنقدر بر فراز قلب آدمی چرخ می زنم تا باند مناسب برای فرود بیابم.(2)
عبدالله: دشمنی دیرینه ات با آدمی زاد از کجا سرچشمه می گیرد؟
شیطان: ماجرا از آن روزی شروع شد که صحنه آرای خلقت، دست به کار آفرینش آدم شد.(3) ملائک نه از روی اعتراض که از روی کنجکاوی گفتند: این موجود خاکی که می آفرینی بر روی زمین فسادها خواهد انگیخت و خونهای بسیارخواهد ریخت.اگر قصد تو طاعت بردن است که ما در فرمانبری مطاعیم. واگر مقصود تو تسبیح و تقدیس است که ما پیوسته در این کاریم.(4)
با ما بگوحکمت این کار در چیست؟ او در جواب فرمود:
در این کار رازهاییست سر به مهر؛ من آنچه را که در خشت خام می بینم شما در آینه هم نخواهید دید.(5)
اینچنین بود که خالق به واسطه این مخلوق نوپای دو پا به خود بالید و بر ما فخر فروخت؛ آنگاه فرمانمان داد که: "در مقابل این مخلوق خاکی به خاک سجده فرو افتید!"
تمامی فرشتگان بی درنگ برآدم سجده بردند.
این فرمان اما بر من بسیار گران و سنگین بود، چه آنکه من سوابقی درخشان داشتم، تنها 6000هزار سال(6)(با حساب شما البته صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا(7))، خالصانه خدای را در آسمانها دوشادوش فرشتگان پرستیده بودم، آنقدر مستغرق در عبادت بودم که فرشتگان گمان می کردند که من نیز چون آنها فرشته ام، من نتوانستم بار این خفت را به دوش کشم. هر چه باشد آفرینش من از آتش بود وخلقت او از خاک، برتری من بر او چون آفتاب روز، روشن بود، من کجا می توانستم بر انسانی خاکزاد سجده برم.
آری، آن روز گستاخانه در برابر خالق ایستادم و متکبرانه از این فرمان سر باز زدم.
این شد که از درگاه ربوبی اش رانده شدم. از آن زمان به بعد کینه آدم را سخت به دل گرفتم و هر روز آتش این کینه در دلم شعله ورتر می شود.
عبدالله: این عبادتهای خالصانه که گفتی چگونه ترا از این تکبرورزی بازنداشت؟
شیطان: من به زعم خود از روی خلوص خدای را می پرستیدم حال اینکه از ابتدا شائبه شرک و نفاق در خداپرستی ام راه داشت و این امتحان، شرک و نفاقم را آفتابی کرد.
عبدالله: با چه شیوه و شگردی انسانها را به دام می افکنی؟
با روش منحصر به فرد " گام به گام". (8) من به طور معمول کارم را در چند مرحله انجام می دهم؛ نخست از طریق وسوسه های تحریک آمیزخود، افکاری پلید را بر قلب انسان القا می کنم، آنگاه آن اندیشه زشت را نیک جلوه می دهم، سپس در مرحله عمل با تزیینات گوناگون، اشتیاق فرد را برای ارتکاب گناه برمی انگیزم.
این را هم اضافه می کنم که در مقام روش اساساً با حصر گرایی مخالفم؛ بر این باورم که همیشه نمی توان با روشی واحد به صید شکار رفت. وسوسه، تزیین و حتی تسویل، شاید برای اغلب انسانها سودمند افتد، اما حریم دفاعی برخی انسانها گاهی نفوذ ناپذیر است؛ اینجاست که ناگزیرم به حربه های دیگری چون وحی، نسیان و ایجاد فراموشی متوسل شوم.(9)
البته هنرمندیهای دیگری هم دارم؛ مثلا در هیئت و قالب اجسام، تمثل و تجسم می یابم و از این رهگذر، ابنای آدم را به سراشیبی سقوط در پرتگاه تباهی و عصیان، سوق، که چه عرض کنم، هل می دهم.(10)
عبدالله: بزرگترین آرزوی شیطان چیست؟
گفتن ندارد اما اغوای تمامی آدمییان در همه ادوار و اعصار تنها آرزوییست که در سر می پرورانم.
عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگرطعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟
عبدالله: کدام عمل انسانها بیش از همه تو را خشمگین می کند؟
شیطان: هر چند خوش ندارم از ابرازش اما برخی انسانها برحسب عادت، با سجده های طولانی، مدام مرا آزار می دهند و بینی مرا به خاک مذلت می مالند.
عبدالله: کدام عملشان تو را بیشتر خوشحال می کند؟
شیطان: برای من بسی مسرت بخش است اینکه آدمی پشت سر هم گناه کند و توبه را مدام به تاخیر بیاندازد.
عبدالله: عجیبترین عمل انسانها کدام است؟
شیطان: برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو پهن کردی.
عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگر طعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟!(11)
عبدالله: شاید انسانها پر بیراهه نمی روند که تو را مقصر می دانند؟
شیطان: چنین نیست. رسالت اغواگری را خداوند خود بر دوش من نهاده است؛ پست تبهکاری و اضلال از ناحیه خداوند به من اعطا شده است. او خود فرموده که هر که را از فرزندان آدم می توانم بلغزانم؛ با سواره نظام و پیاده نظام بر آنها بتازم؛ در ثروت و فرزند شریکشان گردم والبته من جز فریب و دروغ نویدشان نخواهم داد.(12)
عبدالله: چه اموری زمینه های نفوذ تو را بیش از پیش فراهم می کنند؟
زمینه های نفوذ من البته بی شمارند اما نقطه ضعفها، حساسیت ها، حقارت ها، حسادت ها، رقابت ها، محرومیت ها، عقده ها، شهرت طلبی ها، شهوترانی ها، افزون خواهی ها و... مناسبترین زمینه هایی(بخوانید زمین هایی) هستند که درخت دشمنی و بستر نفوذ مرا بارور می کنند.
تبیان: اگر اجازه بفرمایید سوال را قدری خصوصی تر کنیم. شما آیا ازدواج هم کرده اید؟
شیطان: آری، من در اوان جوانی با دختری به نام"لهبا" فرزند"روحا" از طائفه جن ازدواج کردم.(13)
عبدالله: این ازدواج ثمره ای هم داشت؟
شیطان: البته که داشت. حاصل این ازدواج فرزندان بی شماری بودند که در وجود آمدند.(14)
عبدالله: سرنوشت آنها چه شد؟
شیطان: در زمانهای کهن پیش از خلقت انسانها، میان طوایفی از جن و نسناس(طایفه ای به جای انسانهای فعلی) جنگ و خونریزی بالا گرفت و خداوند فرشتگان را فرمود که به زمین هبوط کنند، آنها هر دو طائفه از جمله فرزندان مرا به هلاکت رساندند و من از آنجا که خداپرست بودم از این معرکه جان سالم به در بردم.(15) آنگاه فرشتگان مرا به آسمان بردند و من در کنار ایشان، خدای را به جد می پرستیدم تا اینکه سخن از خلقت و خلافت آدم به میان آمد و در پی نافرمانی ام از آن جمع رانده شدم.
عبدالله: آیا در میان طائفه خود هواخواه و طرفدار هم داری؟
شیطان: نه تنها در میان قبیله خود که حتی در میان انسانها نیز.
عبدالله: متوجه منظور شما نشدم یعنی می فرمایید انسانها هم به سوی تو دست دوستی دراز می کنند؟
شیطان: تعجب کردید؟! آری! عده ای هستند که مرا ارباب و سرپرست خود می انگارند، کارگزاران وخدمتگزارانی وفادار که اهداف شوم و توطئه های پلید مرا به خوبی جامه عمل می پوشانند.(16)
برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو پهن کردی.
عبدالله: قلمرو فعالیتهای شیطان تا چه اندازه می تواند باشد؟
شیطان: تنها در حوزه امور تشریعی مجال جولان دارم، یعنی اعمالی که بشر از روی تکلیف ملزم به انجام آنهاست؛ امور تکوینی از قلمرو نفوذ و سلطه من بیرون است؛ باید اعتراف کنم که در حوزه تشریع نیزدست من بسته است چرا که فعالیتم منحصر به اندیشه و روان(و نه جسم) آدمی است؛ آن هم در حدود دعوت واجابت؛ همین وبس.
عبدالله: حرف آخر؟
شیطان(در حالیکه چهره اش از شدت خشم برافروخته بود): سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.(17)
تهیه و تنظیم: ابوالقاسم شکوری
پی نوشت ها:
1- صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، شیطان در کمینگاه
2- در سوره اعراف آیه 201 می خوانیم: "ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون" ترجمه: هنگامی که اهل تقوی دچار وسوسه های شیطان می شوند به یاد خدا می افتند و ناگهان بینا می گردند. طائف یعنی طواف کننده؛ گویا شیطان همچون طواف کنندهاى پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش مىکند تا راهى براى نفوذ بیابد؛ ویاد خدا اکسیری است که ابرهای تیره و تار وسوسه ها ی شیطان را کنار می زند.
3- بقره/30
4- پیشین
5- پیشین
6- نهج البلاغه، خطبه 192، حضرت در این خطبه که به خطبه "قاصعه" مشهور است می فرمایند: شیطان 6000 سال خدا را عبادت کرد که معلوم نیست از سالهای دنیوی است یا اخروی.
7- از نظر قرآن، هر روز آخرت به اندازه پنجاه هزار سال دنیاست(معارج/3) بنابراین چنانچه سالهای عبادت شیطان اخروی باشد از حاصل ضرب این دو، عدد یاد شده به دست می آید.
8- نور/21
9- کهف/63
10- در تفسیر آیه 48 از سوره انفال برخی از مفسران قائلند به اینکه شیطان درقادر است درقالب اجسام نیز تمثل یابد؛ ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن3، صص 109-108
11- ابراهیم/22
12- اسراء/24
13- تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر در داستان خلقت آدم .
14- پیشین
15- پیشین
16- نحل/100ونیزناس/5
17- اعراف/16
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/9/14 :: ساعت 5:4 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سال جدیدسال نو مبارکروز پزشک گرامیبادرمضان...میلاد نور مبارک.......اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارکاشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!7 نکته درباره آلرژی4 قانون در مصرف دارو[عناوین آرشیوشده]