شب بیست و یکم و شهادت حضرت علی (علیه السلام) | ||
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : یَا عَلی أنتَ المَظلُومُ بَعدی ، مَن ظَلَمَکَ فَقَد ظَلَمَنی وَ مَن أنصَفَکَ فَقَد أنصَفَنی وَ مَن جَهَدکَ فَقَد جَهَدنی وَ مَن والاکَ فَقَد والانی وَ مَن عاداکَ فَقَد عادانی وَ مَن أطاعَکَ فَقَد أطاعَنی وَ مَن عَصاکَ فَقَد عَصانی. (۱) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:یا علی تو بعد از من مظلومی ،کسی که تو را ظلم کند به من ظلم کرده، کسی که به تو خوبی کند به من خوبی کرده، کسی که تو را انکار کند مرا انکار نموده، کسی که تو را دوست بدارد ،مرا دوست داشته،کسی که با تو دشمنی کند با من دشمنی کرده، کسی که تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده، کسی که تو را معصیت کند مرا معصیت کرده. ألسّلامُ عَلَیکَ یَا وَلیَّ الله، أنتَ أوَّل مَظلُومٍ وَ أوَّلُ مَن غُصبَ حَقُّهُ صَبَرتَ وَ احتَسَبتَ حَتّی أتَاکَ الیَقینُ لَعَنَ اللهُ مَن ظَلَمَکَ یَا ولیّ الله أن لی ذُنُوباً کَثیرَة فَاشفَع لی إلی رَبّکَ فَان لَکَ عِندَالله مَقَاماً مَحموداً. (۲) سلام بر تو ای ولیّ خدا،تو اوّل مظلوم عالمی و اولین کسی هستی که حقّش را غصب کردند، صبر نمودی و بحساب خدا گذاشتی تا اینکه بخدا رسیدی ،خدا لعنت کند کسی را که به تو ظلم کرد. امشب دیگر حضرت علی (علیه السلام) از همّ و غم دنیا فارغ می شوند، دعای بیست و نه ساله اش به اجابت می رسد.آخر بیست و نه سال قبل کنار قبر حضرت زهراء (سلام الله علیها) نشسته بودند، صورتشان را روی خاک قبر گذاشتند، صدا زدند زهرا جان دیگر دلم نمی خواهد زنده بمانم.کاش با این ناله ها روح از بدنم مفارقت می کرد،منم همراه تو می آمدم. نَفسی عَلیَ زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَة یَا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَراتِ زینب کبری(علیها السلام) عقیله بنی هاشم می گوید: امشب رنگ صورت بابام ،ساعت بساعت بدتر می شد.یکوقت دیدم آنقدر زهر به صورتش اثر کرده که دیگر رنگ دستمالی که پیشانیش بسته بودند با رنگ صورتش یکی شده، دیگر با کسی حرف نمی زند،فقط می گفت لا اله الا الله. (۳) از پیشانی نازنینش عرق می ریخت، می دانید چه عرقی؟
(۱) بحار الأنوار ، ج ۲۷ ، ص ۶۱ ./ (۲) مفتاح امیرالمؤمنین " علیه السلام " و زیارت پنجم در مفاتیح الجنان./ (۳) بحار الأنوار ، ج ۴۲ ، ص ۲۴۵ ./ (۴) منتهی الآمال ، ص ۱۹۴ .
"یا صاحب الزّمان عجّل ظهورک" |
صبح روشن در شب انتظار
منتظران، چشم به راه سپیده تاریخاند.
با «بصیرت» و «جهاد»، ظلمت شب ظلم را مىشکافند و رها از تعلقات، خود را براى «شهادت» در رکاب مولا، آماده مىسازند.
انتظار، درختى است که جز «اقدام» و «اصلاح»، میوهاى نمىدهد.
انتظار، فلسفه مقاومت است، نه عامل تسلیم!
«عصر ظهور» رجعت دوباره بعثت در حرا و امامت در غدیر است.
«غیبت»، دوران «انتظار» جوشش دوباره غدیر عاشورایى در نینواى تاریخ است،
در بسترى از فرات ظهور و علقمه نور!
منتظران واقعى، سلاح بر دوشان شهادت طلبند که «استقامت»، مدال و نشانشان است و «ایمان»، ره توشه حرکتشان و «توکل»، تکیهگاه همیشگىشان.
یاران مهدى(عج) را باید در میان سلاح بر دوشان و کفنپوشان و جان برکفان و مبارزان و سنگرنشینان و خدمتگزاران به انقلاب و تقویت کنندگان سپاه دین و حرمتگزاران به خون و خانواده شهیدان یافت، نه در ساکتان و بى تفاوتان و نه در رفاهزدگان و عافیت طلبان.
نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید دادن به محرومان است.
میلادى است فرخنده، که عید منتظران وراثت زمین براى مستضعفان و شکست سلطه جباران است.
وقتى نیمه شعبان مىرسد،
گلواژههاى «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانى»، «قسط و عدل»، «دیدار»، «مهدى» مىشکوفد و عطر یاد، زمان را فرا مىگیرد.
چشمها، به راه کسى دوخته است که خورشید جانها و امید انسانهاست.
یادگارى است از پیامبران و امامان،
خلاصه ابراهیم است،
عصاره محمد(ص) و زنده کننده سنتهاست.
نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدى(عج) در ظلمت تاریخ است.
آن خورشید پنهان، کعبه مقصود و قبله موعود امتهاست.
غیبت کبرى، دوره آزمایش است. تا منتظران راستین، از مدعیان انتظار، بازشناخته شوند و ملاک در این بازشناسى، «شناخت تکلیف» و عمل به وظیفه در عصر غیبت است.
مهدى(عج)، خورشیدى است که در دل منتظران، امید زیستن را همواره روشن و گرم نگاه مىدارد.
هیچ «حضور»، همچون «غیبت» او، لحظه لحظه زمان و تاریخ را نیاکنده است.
حاضرترین حاضران به گرد پاى «حضور غایبانه»اش نمىرسند.
او معناى حضور در غیبت است،
مفهوم غیبت حاضر است،
مجمع غیب و شهود است.
او «وارث» دین محمد و خط سرخ شهادت است،
او «قائم» است، ایستاده و استوار و پابرجا، تا جهانى را به قیام حقطلبانه وا دارد.
او «منتقم» است، خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا.
هم هادى است، هم مهدى.
راهشناسى خبیر و راهبانى است بصیر و راهنمایى است مطمئن و دلسوز.
او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است.
زمین و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختیار اوست.
سلام بر مهدى،
انتظار سبز دورانها!
آرمان مجسم عدالتخواهان،
چلچراغ روشن شبستان تاریخ،
روشنگر زمین و زمان،
مرد برگزیده اعصار
ذخیره جاویدان الهى
و...نوید بخش صبح، در شب انتظار.
[size=18][color=red]واقعهای در شب نوزدهم در مسجد کوفه[/color][/size]
[img]http://www.tebyan.net/Image/Big/1386/07/69102186216103713211619939134132314863184.jpg[/img]
[B][color=indigo]سال 40 هجری قمری: ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه.
عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود که در مکه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب علیه السلام، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.
هر کدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی کوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر بزرگ شد. [ نگاه کنید: بیستم شعبان سال 40 هجری قمری ]
وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، که از همفکران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریک و تحریث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم کوفه کمین کرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شدند.(1) هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(2)
أشعث بن قیس کندی که از ناراضیان سپاه امام علی علیه السلام و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(3)
حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد.
روایت شد که آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می کرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.(4)
به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسجد اعظم کوفه شد و خفته گان را برای ادای نماز بیدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را که به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد کرد.
هنگامی که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیکن شمشیرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: "لله الحکم یا علی، لا لک و لا لأصحابک"! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علیعلیه السلام فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت.(5)
حضرت علی علیه السلام در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خدای کعبه، رستگار شدم.(6)
نمازگزاران مسجد کوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی علیه السلام گرد آمده وبه سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند.
حضرت علی علیه السلام، در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) این همان وعده ای است که خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند.
حضرت علی علیه السلام که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد.
روایت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی علیه السلام، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری که جهان را تیره و تاریک ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛(8) سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، (یعنی ابن ملجم مرادی) به شهادت رسانید.
بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاکمی دلسوز و یتیم نواز، کامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله رهسپار گردید و امت را از وجود شریف خویش محروم نمود[/color]. [/B]
پینوشتها:
1- الارشاد (شیخ مفید)، ص 20؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص 112 .
2- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 41؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 184 .
3- الارشاد، ص 21؛ وقایع الایام، ص 41؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 171 .
4- منتهی الآمال، ج1، ص 172 .
5- الارشاد، ص 23؛ منتهی الآمال، ج1، ص 172؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ص 113؛ وقایع الایام، ص 41 .
6- منتهی الآمال، ج1، ص 174 .
7- همان .
8- همان .
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازهگیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازهگیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)
بنابر دیدگاه حکمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازهاى خاص دارد و هیچ چیزى بىحساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
استاد مطهرى در تعریف قدر مىفرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یک کلام، «قدر» به معناى ویژگىهاى طبیعى و جسمانى چیزهاست که شامل شکل، حدود، طول، عرض و موقعیتهاى مکانى و زمانى آنها مىگردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمىگیرد.
این معنا از روایات استفاده مىشود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشىء، طوله و عرضه»؛ «اندازهگیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)
در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مىگردد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مىشود.»
بنابراین، معناى تقدیر الهى این است که در جهان مادى، آفریدهها از حیث هستى و آثار و ویژگىهایشان محدودهاى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى که علتها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگىهاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالبهایى از داخل و خارج، اندازهگیرى و قالبگیرى مىشود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگىهاى مادى آن به شمار مىآید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستىشان است که براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالبگیرى شدهاند. (8)
اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یکدیگر و این که هر حادثهاى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.
(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودىاش را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)
اما علل موجودات مادى ترکیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است که هر یک تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شکل مىدهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مىشود و معلول خود را ضرورت و وجود مىدهد که از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مىشود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد که عوارض و ویژگىهاى وجودىاش را مىسازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مىشود.
با روشن شدن معناى قدر، امکان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مىشود. شب قدر شبى است که همه مقدرات تقدیر مىگردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازهگیرى مىشود.
به عبارت روشنتر، شب قدر یکى از شبهاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یکى از شبهاى نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.(11) در این شب - که شب نزول قرآن به شمار مىآید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثهاى که در طول سال واقع مىشود، تقدیر مىگردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تکرار مىشود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیکویى سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مىگردد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مىشود.»(14)
پس شب قدر شبى است که:
1. قرآن در آن نازل شده است.
2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مىشود.
3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مىگردد.
بنابراین، مىتوان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازهگیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.
این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مىباشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مبارکه «بقره» مىفرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان که در آن قرآن نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مبارکه دخان مىفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد که نزول [دفعى] قرآن در یک شب بوده است که از آن به شب مبارک تعبیر شده است. همچنین در سوره مبارکه قدر تصریح شده است که قرآن در شب قدر نازل شده است.
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازهگیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازهگیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.
پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مىشود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2. قرآن در شبى مبارک از شبهاى ماه مبارک رمضان نازل شده است.
3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مبارکه دخان دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حکیمى در آن شب مبارک جدا مىگردد.
اما سوره مبارکه قدر که به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مبارکه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مىشمارد:
الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).
ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).
د. در این شب مبارک، ملائکه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مىشوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند که آنها بر قلب امام هر زمان نازل مىشوند.
ه. این نزول براى تحقق هر امرى است که در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ کُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - که مساوى با رحمت خاصه الهى بر مومنان شب زندهدار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).
و. شب قدر، شب تقدیر و اندازهگیرى است؛ زیرا در این سوره - که تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تکرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازهگیرى در آن شب خاص است.
مرحوم کلینى در کافى از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مىشود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى دربارهاش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب هر، امرى با حکمت، متعین و ممتاز مىگردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثهاى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مىشود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد شود یا اجلى که قرار است فرارسد یا رزقى که قرار است برسد و ... .»(15)
پىنوشتها:
1- قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج 5، ص 246 و 247 .
2- همان، ص 248.
3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج12 ص 150 و 151.
4- همان، ج 19، ص 101.
5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.
6- المحاسن البرقى، ج1، ص 244.
7- بحار الانوار، ج 5، ص 122.
8- المیزان، ج 19، ص 101 - 103
9- انسان و سرنوشت، ص 53
10- همان، ص 55 و 56
11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج1، ص 312 و 313 و 374 و 375 .
12- الکافى، کلینى، ج 4، ص 157 .
13- المراقبات، ملکى تبریزى، ص، 237 - 252
14- الکافى، ج1، ص 248
15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مبارکه قدر.
منبع:
ماهنامه پرسمان، 1382، سید سعید لواسانى
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو
در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو میخواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو
مخواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم
که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو
دویدم سالها اما به دور افتادم از کویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو
سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو
تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی میپرستم ای خدا با تو
محمد خلیل مذنب (جمالی
جمعیت از خود بیخود شده است. چراغها خاموش است. در تاریکى صداى گریه و ناله از هر سو برمىخیزد. انگار اینها همان انسانهایى نیستند که ساعتى پیش در کوچه و خیابان راه مىرفتند از بقالى و لبنیاتى و نانوایى خرید مىکردند، گاهى بر هم اخم مىکردند و از یکدیگر دلگیر مىشدند. پیش خود هزار جور حساب و کتاب داشتند. انگار اینها از یک سیاره دیگر آمدهاند، از سیاره عشق و دوستى؛ از سیاره دلهاى نرم و آماده. از سیارهاى که در آن کسى به فکر مزه خورشتى که با نان فردا شب خواهد خورد نیست. آنجا دیگر کسى به فکر بزرگى و کوچگى خانه، زیبایى و زرق و برق اتومبیل و لباس، تفاخر و رفاه و دنیاطلبى نیست. اینها از کجا آمدهاند که اینطور ضجه مىزنند. اینگونه از خود بیخود مىشوند. شانه به شانه هم مىنشینند و تکانهاى شانه یکدیگر را حس مىکنند. اینها از کجا آمدهاند که فضاى خاموش مصلى را با امواج آسمانى و عرشى خود به فضایى سرشار از نفس فرشتگان تبدیل کرده است.
صداى آرام بخش مجرى مراسم، فریادها را به سکوت مبدل مىکند: گوش کن امشب فرض کن اینجا تنهایى، فرض کن هیچ کس جز تو نیست. تنهاى تنها. فرض کن در تنهایى قبر و در تاریکى قبر به خودت آمدى، یک عمر معصیت کردن، یک عمر خلاف اوامر الهى رفتار کردن، یک عمر جواب محبتهاى او را با بى اعتنایى دادن تمام شده است. حالا آوردنت اینجا در آرامگاه ابدى، جایى که هیچ برگشتى نیست، هیچ فریادرسى نیست. جایى که تو هستى و نتیجه اعمال تو که به صورت مار و مور و عقرب به جانت مىافتد. این تاریکى، همان تاریکى شب قبر است. فکر کن که عذابهاى الهى در راه هستند. تو را به جان على (علیه السلام) که امشب فرقش در محراب شکافته مىشود! این محیط را فراموش کن.
«امشب چشم من به روى چیزهایى باز شد که پیش از این نمىدیدم، اگر هم جسته و گریخته، گاهى کسى در این مورد حرفى مىزد، برایم خیلى مهم نبود. اما حالا حس مىکنم سبک شدهام، حس مىکنم پاک شدهام، حالا من هم مىتوانم او را صدا بزنم.»
حالا یک نفر از تو مىپرسد شبهاى قدر چه کردى؟ از شبهاى قدر چه توشهاى برداشتى؟ وقتى درهاى رحمت به رویت باز بود، چرا استفاده نکردى؟ خدایا من امشب آمدهام که بگویم اشتباه کردم. آمدهام بگویم نفهمیدم، نمىخواستم با توى مهربان، مخالفت کنم. خدایا اگر قرار است امشب مرا نیامرزى، همین الان مرا از دنیا ببر. حالا قرآنها را روى سر بگیرید. قرآن خیلى عزیزه. قرآن را روى سرهاى خود بگیرید و در تاریکى قبر فریاد بزنید: الهى بک یا الله ...
صداى جمعیت یک بار دیگر اوج مىگیرد هیچ کس حال خود را نمىفهمد. هیچ کس به فکر وضع ظاهرى خود نیست. گویا در این جمعیت هر کس در خلوت خود ناله مىکند؛ گویى هر کس از بدى اعمال خود ضجه مىزند.
این جمله را هم گوش کن: تو را به جان آقایى که مرغابىهاى خانه دخترش هم براى او اشک مىریختند، گوش کن. مىخواهم در همین حالى که دارى یک دعا بخوانم. خدایا اگر امشب در سرنوشت یک ساله ما مقدر کردى که این آخرین شب قدرى باشد که آن را درک مىکنیم، خدایا کارى کن که امشب، شب آمرزش ما باشد. شب بخشیده شدن گناهان ما باشد.
صداى آمیخته با گریه مداح در میان فریادهاى حاضران گم مىشود. مراسم شب نوزدهم پایان یافته است. چراغها روشن مىشود، چهرهها هنوز اشکآلود است. جمعیت به آرامى از فضاى مصلى خارج مىشوند.
براى گفت و گو جوان هجده سالهاى را انتخاب مىکنم که با شلوار لى و بلوز نوشتهدارى که بر تن دارد، کاملا شبیه جوانهاى امروزى است؛ همانها که بعضىها اصلا انتظار دیدنشان را در چنین جاهایى ندارند. او را از وقتى که با نالههاى دلخراشش، در تاریکى مصلى بر سر و رو خود مىزد، نشانه کرده بودم. چند قدمى به دنبالش مىروم کاملا از فضاى مصلى خارج شدیم. دو سه قدم در کنارش برمىدارم و هنگامى که توجهش جلب مىشود، مىگویم:
- قبول باشه، مراسم با حالى بود.
این جمله را هم گوش کن: تو را به جان آقایى که مرغابىهاى خانه دخترش هم براى او اشک مىریختند، گوش کن. مىخواهم در همین حالى که دارى یک دعا بخوانم. خدایا اگر امشب در سرنوشت یک ساله ما مقدر کردى که این آخرین شب قدرى باشد که آن را درک مىکنیم، خدایا کارى کن که امشب، شب آمرزش ما باشد. شب بخشیده شدن گناهان ما باشد.
- سرى تکان مىدهد، به علامت تایید و مىخواهد در سکوت، راهش را ادامه دهد که باز مىگویم بچه کدام محلهاى؟ با کنجکاوى نگاهم مىکند، نگاهش آن چنان نافذ است که بیش از آن نمىتوانم مقاومت کنم و ناگهان ماجراى تهیه گزارش را مىگویم. با تعجب گوش مىکند. مثل این که اولین بارى است که در چنین موقعیتى قرار مىگیرد. شاید هم اصلا انتظارش را نداشته که در چنین جایى مورد نظرخواهى قرار بگیرد. اما هر چه هست، انگار با خودش کنار مىآید که چند کلمهاى از احساسش در شب قدر صحبت کند:
«امشب چشم من به روى چیزهایى باز شد که پیش از این نمىدیدم، اگر هم جسته و گریخته، گاهى کسى در این مورد حرفى مىزد، برایم خیلى مهم نبود. اما حالا حس مىکنم سبک شدهام، حس مىکنم پاک شدهام، حالا من هم مىتوانم او را صدا بزنم.»
صبح روشن در شب انتظار
منتظران، چشم به راه سپیده تاریخاند.
با «بصیرت» و «جهاد»، ظلمت شب ظلم را مىشکافند و رها از تعلقات، خود را براى «شهادت» در رکاب مولا، آماده مىسازند.
انتظار، درختى است که جز «اقدام» و «اصلاح»، میوهاى نمىدهد.
انتظار، فلسفه مقاومت است، نه عامل تسلیم!
«عصر ظهور» رجعت دوباره بعثت در حرا و امامت در غدیر است.
«غیبت»، دوران «انتظار» جوشش دوباره غدیر عاشورایى در نینواى تاریخ است،
در بسترى از فرات ظهور و علقمه نور!
منتظران واقعى، سلاح بر دوشان شهادت طلبند که «استقامت»، مدال و نشانشان است و «ایمان»، ره توشه حرکتشان و «توکل»، تکیهگاه همیشگىشان.
یاران مهدى(عج) را باید در میان سلاح بر دوشان و کفنپوشان و جان برکفان و مبارزان و سنگرنشینان و خدمتگزاران به انقلاب و تقویت کنندگان سپاه دین و حرمتگزاران به خون و خانواده شهیدان یافت، نه در ساکتان و بى تفاوتان و نه در رفاهزدگان و عافیت طلبان.
نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید دادن به محرومان است.
میلادى است فرخنده، که عید منتظران وراثت زمین براى مستضعفان و شکست سلطه جباران است.
وقتى نیمه شعبان مىرسد،
گلواژههاى «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانى»، «قسط و عدل»، «دیدار»، «مهدى» مىشکوفد و عطر یاد، زمان را فرا مىگیرد.
چشمها، به راه کسى دوخته است که خورشید جانها و امید انسانهاست.
یادگارى است از پیامبران و امامان،
خلاصه ابراهیم است،
عصاره محمد(ص) و زنده کننده سنتهاست.
نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدى(عج) در ظلمت تاریخ است.
آن خورشید پنهان، کعبه مقصود و قبله موعود امتهاست.
غیبت کبرى، دوره آزمایش است. تا منتظران راستین، از مدعیان انتظار، بازشناخته شوند و ملاک در این بازشناسى، «شناخت تکلیف» و عمل به وظیفه در عصر غیبت است.
مهدى(عج)، خورشیدى است که در دل منتظران، امید زیستن را همواره روشن و گرم نگاه مىدارد.
هیچ «حضور»، همچون «غیبت» او، لحظه لحظه زمان و تاریخ را نیاکنده است.
حاضرترین حاضران به گرد پاى «حضور غایبانه»اش نمىرسند.
او معناى حضور در غیبت است،
مفهوم غیبت حاضر است،
مجمع غیب و شهود است.
او «وارث» دین محمد و خط سرخ شهادت است،
او «قائم» است، ایستاده و استوار و پابرجا، تا جهانى را به قیام حقطلبانه وا دارد.
او «منتقم» است، خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا.
هم هادى است، هم مهدى.
راهشناسى خبیر و راهبانى است بصیر و راهنمایى است مطمئن و دلسوز.
او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است.
زمین و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختیار اوست.
سلام بر مهدى،
انتظار سبز دورانها!
آرمان مجسم عدالتخواهان،
چلچراغ روشن شبستان تاریخ،
روشنگر زمین و زمان،
مرد برگزیده اعصار
ذخیره جاویدان الهى
و...نوید بخش صبح، در شب انتظار.
صبح روشن در شب انتظار
منتظران، چشم به راه سپیده تاریخاند.
با «بصیرت» و «جهاد»، ظلمت شب ظلم را مىشکافند و رها از تعلقات، خود را براى «شهادت» در رکاب مولا، آماده مىسازند.
انتظار، درختى است که جز «اقدام» و «اصلاح»، میوهاى نمىدهد.
انتظار، فلسفه مقاومت است، نه عامل تسلیم!
«عصر ظهور» رجعت دوباره بعثت در حرا و امامت در غدیر است.
«غیبت»، دوران «انتظار» جوشش دوباره غدیر عاشورایى در نینواى تاریخ است،
در بسترى از فرات ظهور و علقمه نور!
منتظران واقعى، سلاح بر دوشان شهادت طلبند که «استقامت»، مدال و نشانشان است و «ایمان»، ره توشه حرکتشان و «توکل»، تکیهگاه همیشگىشان.
یاران مهدى(عج) را باید در میان سلاح بر دوشان و کفنپوشان و جان برکفان و مبارزان و سنگرنشینان و خدمتگزاران به انقلاب و تقویت کنندگان سپاه دین و حرمتگزاران به خون و خانواده شهیدان یافت، نه در ساکتان و بى تفاوتان و نه در رفاهزدگان و عافیت طلبان.
نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید دادن به محرومان است.
میلادى است فرخنده، که عید منتظران وراثت زمین براى مستضعفان و شکست سلطه جباران است.
وقتى نیمه شعبان مىرسد،
گلواژههاى «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانى»، «قسط و عدل»، «دیدار»، «مهدى» مىشکوفد و عطر یاد، زمان را فرا مىگیرد.
چشمها، به راه کسى دوخته است که خورشید جانها و امید انسانهاست.
یادگارى است از پیامبران و امامان،
خلاصه ابراهیم است،
عصاره محمد(ص) و زنده کننده سنتهاست.
نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدى(عج) در ظلمت تاریخ است.
آن خورشید پنهان، کعبه مقصود و قبله موعود امتهاست.
غیبت کبرى، دوره آزمایش است. تا منتظران راستین، از مدعیان انتظار، بازشناخته شوند و ملاک در این بازشناسى، «شناخت تکلیف» و عمل به وظیفه در عصر غیبت است.
مهدى(عج)، خورشیدى است که در دل منتظران، امید زیستن را همواره روشن و گرم نگاه مىدارد.
هیچ «حضور»، همچون «غیبت» او، لحظه لحظه زمان و تاریخ را نیاکنده است.
حاضرترین حاضران به گرد پاى «حضور غایبانه»اش نمىرسند.
او معناى حضور در غیبت است،
مفهوم غیبت حاضر است،
مجمع غیب و شهود است.
او «وارث» دین محمد و خط سرخ شهادت است،
او «قائم» است، ایستاده و استوار و پابرجا، تا جهانى را به قیام حقطلبانه وا دارد.
او «منتقم» است، خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سیدالشهدا.
هم هادى است، هم مهدى.
راهشناسى خبیر و راهبانى است بصیر و راهنمایى است مطمئن و دلسوز.
او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است.
زمین و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختیار اوست.
سلام بر مهدى،
انتظار سبز دورانها!
آرمان مجسم عدالتخواهان،
چلچراغ روشن شبستان تاریخ،
روشنگر زمین و زمان،
مرد برگزیده اعصار
ذخیره جاویدان الهى
و...نوید بخش صبح، در شب انتظار.
پرسیدم عشق چیست:گفت اتش است! |
پرسیدم عشق چیست:گفت اتش است!گفتم مگر ان را دیده ای؟گفت نه.در ان سوخته ام... مرگ ان نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ ان است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم...
گوش کردن را یاد بگیر !فرصتها گاهی با صدای بسیار اهسته ای در میزنند...
سرنوشت ننوشت .گرنوشت بد نوشت: اما... اما باور کن!نمی توان سرنوشت را از "سر" نوشت...
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام...با خبر باش که در حسرت دیدار توام...
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری...پس طبیب دل من باش که بیمار توام...
شاید زندگی ان جشنی نباشد که ما ارزویش را داشتیم...اما حال که به ان دعوت شده ایم پس بگذار تا میتوانیم شاد باشیم...
عظمت عشق را درک کن زیرا به خاکستر وجودت هم رحم نخواهد کرد...!
ای کاش دل هایی که هنوزم می طپد واسه بهار ...در امان بمونن از این بازی تلخ روزگار...
انگاه که خنده بر لبت میمیرد.چون جمعه پاییز دلم میگیرد.دیروز به چشمان تو گفتم که برو...امروز دلم بهانه ات می گیرد... |