یاری ام ده تا اگر در بند دشمنان درمانده ام
یا ازبار خطاها رنجور و دلخسته ام
هراسی به خود راه ندهم که تو پناهی
دستگیرم شو که عمری بر باد داده ام
و روزگار به بیهودگی سر آورده ام
اما همچنان به رحمت تو امیدوارم
که تو زیان دیدگان را نیز خریداری
پس مرا شادی از خود رهیدن
و بال و پر سوخته به سوی تو پریدن،عطا کن.
آمین، یا رب العالمین .
الهی
آمدم با دو دست تهی،بسوختم برامید روز بهی،چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دلم مرهم نهی؟الهی
توآنی که نور تجلی بر دلهای دوستان تابان کردی،چشمه های مهردر سرهای ایشان روان کردی و آن دلها را آینه خود محل صفا کردی تو در آن پیدا پیدایی خود در آن دو گیتی نا پیدا کردی.الهی
این پرده من از من بدار و عیب هستی من از من وادار و مرا در دست کوشش من گذار.الهی
از کجا بازیابم من آن روز که تو مرا بودی و من نبودم تا باز بدان روز رسم میان آتش و دودم اگر بدو گیتی آن روز من یابم پر سودم در بود خود دریابم به نبود خود خوشنودم.الهی
ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس.نه کس را با تو بنازی و نه کس را از تو بی نیازی،کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی نه بیداد است و نه بازی.الهی
نه به چرایی کار بنده را علم و نه بر تو کس را حکم سزاها تو ساختی و نواها تو ساختی و نه از کسی به تو،نه از تو به کس همه،از تو به تو همه تویی و بس.الهی
تو را آن کس ببیند که تو را در ازل دید که گیتی او را ناپدید و تو را او دید که نادیده پسندید.الهی
نصیب این بیچاره از این کار همه درد است مبارک باد که مرا از این درد سخت در خور است بیچاره آن کس که از این درد فرد است حقا که هر که به این درد ننازد ناجوانمرد است.الهی همه عالم تو را می خواهند کار آن دارد که تو کرا خواهی بنازم کسی تو او را خواهی که اگر برگردد تو او را در راهی.
الهی تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف چه آید جز خطا و ما را جاهل خواندی و از جاهل چه آید جز جفا و تو خداوندی کریم و لطیف چه سرد جز از کرم و وفا و بخشیدن عطا.
الهی یادت چون کنم که من خود همه یادم من خرمن نشان خویش فراباد نهادم.
الهی وقت را بدرد می نازم و زیادتی را می سازم به امید آن که چون درین درد بگدازم درد و راحت هر دو براندازم.
الهی تو خواستی نه من خواستم دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم.
الهی دانی به چه شادم؟به آن که نه به خویشتن به تو افتادم.
الهی هر چند که ما گنهکاریم تو غفاری هر چند که ما زشتکاریم تو ستاری.
ملکا گنج فضل تو داری بی نظیر و بی یاری سزد که جفاهای ما در گذری.
الهی این تیغ است که چنین تیز است نه جای آرام و نه روی پرهیز است.
الهی،در شگفتم از ان که کوه را می شکافد تا به معدن جواهر دست یابد وخویش را نمی کاود تا به مخزن حقایق برسد.