چرا قرآن به سر می گیریم؟
چرا قرآن به سر می گیریم؟ آیا معرفتی بدان داریم و یا این هم مثل خیلی کار های
دیگر تقلیدی است؟
یادمان نرود که در یکی از این شب ها که ما احتمال قدر بودن آن را می دهیم قرآن
به پیامبر عظیم الشان اسلام صلّی الله علیه و آله نازل گردیده است. یعنی آنکه وجود
مبارک ایشان با قرآن عجین گردیده است. پس ما نیز با این عمل نمادین از خداوند منان
خواهانیم که ای بزرگ، ای خالق، ای مجید، ای حمید، ای ستار، وهمه آن اسامی که در
دعای مربوط به این شبها خداوند عالمیان را بدان صدا می زنیم تا قرآن را بر ما نیز
نازل فرماید تا احکام و اوامر و آیات آن در وجودمان پخش گردد و چنان با روحمان عجین
گردد که بدنمان به قدرت این معجون الهی تحت امر خالق و در خدمت مخلوقات او قرار
گیرد. الهی به عزت و شرف پیامبرت و به معصومیت فاطمه (س) و به حقانیت علی (ع) دعای
این شهید رمضان و محراب را در حق من و خوانندگان این مطلب مستجاب گردان که: الهی
قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی.
علی ای همای رحمت
تو چه آیتی خدا را
که به ما سوی فکندی همه سایه
هما را
امروز بیست و دوم رمضان است و درحالیست که
شیعیان جهان از شب نوزدهم به مدت چند روز در غم هجران و از دست
دادن بزرگترین پیشوای خود، ابرمرد تاریخ، سمبل و اسوه یگانه پرستی،
عدالت، آزادی، انسانیت، صداقت، پاکدامنی، تقوی، حضرت امیرالمؤمنین
علی(ع) به سوگ می نشینند.
علی(ع) تنها رهبری است که وقتی اسم او به زبان می آید، همه مردم
جهان حتی غیرمسلمانان جهان هم متاثر می شوند. به گفته یکی از
محققان بزرگ نهج البلاغه، هنوز هیچ کس پیدا نشده است که حقیقت
وجودی علی(ع) را آن طور که بوده، درک کند و به عظمت آن حضرت پی
ببرد.
مهمترین سؤالی که امروز در ذهن بسیاری از مردم جامعه مطرح می باشد
این است که علی(ع) با همه بزرگی و عظمت و جایگاه مهمی که در دین
اسلام و بین ما شیعیان دارد و نزدیکترین فرد به پیامبراکرم(ص) بوده
است، چه جایگاهی در زندگی ما شیعیان دارد؟ آیا واقعا همان طور که
در ایام ضربت خوردن و شهادت او، به سوگ می نشینیم و عزاداری می
کنیم، در بقیه اوقات سال هم مواظب هستیم که ارزش ها و آرمان های
مقدس او را در زندگی مان پاس بداریم و به دستور آن پیشوای بزرگ
شیعه گوش فرا دهیم و او را در کارهایمان فراموش نکنیم؟
مردم دوستی علی(ع) و علی دوستی مردم، یکدیگر را تصدیق می کنند و
نشان می دهند که بزرگ، کسی است که دوستدار نیکی باشد و در راه آن
شهید شود. علی(ع) همان شهید بزرگوار است در میان انسانها. خوبی های
بسیار سراغ داریم که مورد توجه و علاقه آنها هستند، هر گاه به خیر
و نیکی ستمی برسد، در واقع به همه انسانها ستم شده است و هر گاه
خیر و نیکی مورد تعظیم قرار گیرد همه انسانها مورد تعظیم قرار
گرفته اند.
اگر صفحات تاریخ را بررسی کنید این حقیقت مسلم را می یابید که در
میان شخصیت های بزرگ، کمتر کسی را می توان یافت که همانند علی ابن
ابیطالب(ع) مورد علاقه و محبت و تعظیم و تجلیل و حمایت انسانها
قرار گرفته باشد و حوادث و وقایع زندگی او، این چنین مورد توجه
قرار بگیرد. این محبت در دلها موج می زند و وجدان آدمی را از
انحراف حفظ می کند و در عرصه تابش آن باطل و تبهکاری خوار می گردد.
چنین محبتی انسان را در پناه حق قرار می دهد و وجدان او را نگهبان
و پاسداری می کند.
آری علی(ع) در گذرگاه تاریخ به عنوان امام حق و نیکی همانند کوهی
استوار قرار گرفته به گونه ای که حوادث کوبنده و بادهای سخت آن را
متزلزل نمی کند. آنان که با علی ابن ابیطالب(ع) دشمنی می کردند خود
گمراه شدند و دیگران را هم گمراه ساختند، سرانجام سر به زیر خاک
فرو بردند و خاموش شدند و از آنها نام و نشانی جز لعن و نفرین
آیندگان و انسانهای خشمگین باقی نماند.
شخصیت علی(ع) از هر جهت برای مردم شگفت انگیز
است. رشته محبت او از هر طرف به قلب های ایشان پیوند یافته است.
بسیارند کسانی که درباره این گوهر یکتا سخن گفته اند و شگفتی و
محبت خود را ابراز داشته اند، همه آنها در یک نقطه تلاقی می کنند و
بر سر یک موضوع اتفاق نظر دارند که علی (ع) نمونه والای فکر و بیان
است. او شخصیتی است که به نور وجدان روشن می شود. از همین جهت است
که او سزاوار شگفتی و شایسته محبت عمیق است.
علی(ع) آن بزرگمردی است که وجدان بشری در برابر تاریکی های خود
خواهی، از او روشنی می گیرد، همان خود خواهی هایی که زمامداران
عصری علی(ع) و اکثر زمامداران تاریخ در آن سقوط کرده اند.
او پدری مهربان بود که سایه بلند خود را بر سر کسانی می گستراند که
احساس می کردند بیداد گران عدالت را با ستم خود از بین می برند و
عاطفه را با سنگدلی پایمال می کنند و نیکی را با تبهکاری نابود می
سازند و دولت و سلطنت خود را بر اساس گناه و ظلم بنیانگذاری کرده
اند.
ناله کن ای دل به عزای علی
گریه کن ای دیده برای علی
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزای علی
عمر علی، عمره مقبوله بود
هر قدمش سعی و صفای علی
دیده زمزم، که پر از اشگ شد
یاد کند، زمزمه های علی
تیغ شهادت سر او را شکافت
کوفه بود، کوه منای علی
عالم امکان شده پر غلغله
چون شده خاموش صدای علی
نیست هم آغوش صبا بعد از این
پیک ظفر بخش لوای علی
منبر و محراب کشد انتظار
تا که زند بوسه به پای علی
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعای علی
آه که محروم شد امشب دگر
چشم یتیمان ز لقای علی
مانده تهی سفره بیچارگان
منتظر نان و غذای علی
وای امیر دو سرا کشته شد
خانه غم گشته، سرای علی
پیش حسین و حسن و زینبین
خون چکد از فرق همای علی
خواهی اگر ملک دو عالم حسان
از دل و جان باش گدای علی
1.شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی
لَشَدِیدٌ(ابراهیم /7)
2.با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (بقره/6)
آنها را انذار دهی یا ندهی (فائده ندارد و ) آنها ایمان نمی آورند
3.کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ
لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ(نور/26)
4.با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (بقره/6)
آنها را انذار دهی یا ندهی (فائده ندارد و ) آنها ایمان نمی آورند
5.هر چه کنی به خود کنی
گر همه خوب و بد کنی
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا
(اسراء/7)
6.چو ایزد ببندد ز حکمت دری
به رحمت گشاید در دیگری
مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا
(بقره /106)
7. مور همان به که نباشد پرش
و یا این مثل :خدا خر را شناخت و شاخش نداد
و همچنین :
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی
یک شکم در آدمی نگذاشتی
وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ (شوری
/27)
8.جواب ابلهان خاموشی است
إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً (فرقان /63)
هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب می سازند ، سلام می دهند .و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون 57 - البقره ( 2 )
10.هر چه کنی بخود کنی
گر همه خوب و بد کنی
من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
َقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ
...(سوره کهف آیه 29)
11.بنده آنی که در بند آنی
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
?43?
12.تو مو می بینی و من پیچش مو
آنچه فلانی در خشت خام می بیند دیگران در آفتاب هم نمی بینند
"انی اری مالاترون" سوره انفال/48
همانا من چیزی را می بینیم که شما نمی بینید.
13.شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن
کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ ?7?
14.واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگری می کنند
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ (بقره/44)
آیا مردم را به خیر و نیکی سفارش می کنید و خودتان را فراموش می
15.کبوتر با کبوتر ، باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ
لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ (نور / 26)
16.ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (زلزال/7? وَمَن یَعْمَلْ
مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ?زلزال/8?
17.هرچه رشته بود پنبه شد
وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ
أَنکَاثًا...(سوره نحل آیه 92)
قسمتی ار وصیت نامه ادوارد ادیش ، یکی از بزرگترین
تاجران امریکایی در سن 76 سالگی ...
من
ادوارد ادیش هستم که برای شما می نویسم ، یکی از
بزرگترین تاجران امریکایی با سرمایه ای هنگفت و حساب
بانکی که گاهی خودم هم در شمردن صفرهای مقابل ارقامش
گیج می شوم ! دارای شم اقتصادی بسیار بالا که گویا
همواره به وجودم وحی می شود چه چیز را معامله کنم تا
بیشترین سود از آن من شود ، البته تنها شانس و هوش
نبود من تحصیلات دانشگاهی بالایی هم داشتم که شک ندارم
سهم موثری در موفقیتهای من داشت .
یادم
هست وقتی بیست ساله بودم خیال می کردم اگر روزی به یک
چهلم سرمایه فعلیم برسم خوشبخترین و موفقترین مرد دنیا
خواهم بود و عجیب است که حالا با داشتن سرمایه ای چهل
برابر بیشتر از آنچه فکر می کردم باز از این حس زندگی
بخش در وجودم خبری نیست .
من در
سن 22 سالگی برای اولین بار عاشق شدم . راستش آنوقتها
من تنها یک دانشجوی ساده بودم که شغلی و در نتیجه
حقوقی هم نداشتم . بعضی وقتها با تمام وجود هوس می
کردم برای دختر موردعلاقه ام هدیه ای ارزشمند بگیرم تا
عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسی بود به من می گفت
که راه ابراز عشق خرید کردن نیست که اگر بود محل ابراز
عشق دلباخته ترین عاشق ها ، فروشگاهها می شد !!
کسی
چیزی نگفت و من چون هرگز نتوانستم هدیه ای ارزشمند
بگیرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز
کنم و او هم برای همیشه ترکم کرد . روز رفتنش قسم
خوردم دیگر تا روزی که ثروتی به دست نیاوردم هرگز به
دنبال عشقی هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فریاد کشیدم
: هیس ، از امروز دگر ساکت باش و عجیب که قلبم تا همین
امروز هم ساکت مانده است ...
و
زندگی جدید من آغاز شد
…
من با
تمام جدیت شروع به اندوختن سرمایه کردم ، باید به خودم
و تمام آدمها ثابت می کردم کسی هستم . شاید برای اثبات
کسی بودن راههای دیگری هم بود که نمی دانم چرا آنوقتها
به ذهن من نرسید ...
دیگر
حساب روزها و شبها از دستم رفته بود . روزها می گذشت ،
جوانیم دور میشد و به جایش ثروت قدم به قدم به من
نزدیکتر می شد ، راستش من تنها در پی ثروت نبودم ، دلم
می خواست از ورای ثروت به آغوش شهرت هم دست یابم و
اینگونه شد ، آنچنان اسم و رسمی پیدا کرده بودم که
تمام آدمهای دوروبرم را وادار به احترام می کرد و من
چه خوش خیال بودم ، خیال می کردم آنها دارند به من
احترام می گذارند اما دریغ که احترام آنها به چیز
دیگری بود .
آن
روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمی کردم در
گوشه ای از زنده ماندنم کمی زندگی هم بکنم ! به هر جا
می رسیدم باز راضی نمی شدم بیشتر می خواستم ، به هر
پله که می رسیدم پله بالاتری هم بود و من
بالاترش را می خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اینجا
که ایستادم همان بهشت آرزوهای دیروزم بود کمی در این
بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد یله بعدی ، من فقظ
شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کی و کجا به چه چیز
برسم این را خودم هم نمی دانستم !
اوایل
خیلی هم تنها نبودم ، آدمها ی زیادی بودند که دلشان می
خواست به من نزدیکتر باشند ، خیلی هاشان برای آنچه که
داشتم و یکی دو تا هم تنها برای خودم و افسوس و هزاران
افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که این یکی دو
نفر را از انبوه آدمهایی که احاطه ام کرده بودند
پیدایشان کنم ، من هرگز پیدایشان نکردم و آنها هم برای
همیشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهایی با
تمام تلخیش بر سویم هجوم آورد . من روز به روز میان
انبوه آدمها تنها و تنها تر میشدم و خنده دار و شاید
گریه دارش اینجاست هیچ کس از تنهایی من خبر نداشت و
شاید خیلیها هم زیر لب زمزمه می کردند : خدای من ، این
دگر چه مرد خوشبختیست ! و کاش اینطور بود ...
وبازروزها گذشت ، آسایش دوش به دوش زندگیم راه می رفت
و هرگز نفهمیدم آرامش این وسط کجا مانده بود ؟
ایام
جوانی خیال می کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بیاید
تمام آرزوها را براورده می کند و من با هزاران جان
کردن آوردمش اما نمی دانم چرا آرزوها ی مرا براورده
نکرد ...
کاش
در تمام این سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاری
پابرهنه روی شنها ی ساحل راه می رفتم تا غلفلک نرم آن
شنهای خیس روحم را دعوت به آرامش می کرد .
کاش
وقتهایی که برف می آمد من هم گوله ای از برف می ساختم
و یواشکی کسی را نشانه می گرفتم و بعد از ترس
پیدا کردنم تمام راه را بر روی برفها می دویدم .
کاش
بعضی وقتها بی چتر زیر باران راه می رفتم ، سوت می زدم
، شعر می خواندم ،
کاش با
احساساتم راحتر از اینها بودم ، وقتهایی که بغضم می
گرفت یک دل سیر گریه می کردم و وقت شادیم قهقهه خنده
هایم دنیا را می گرفت ...
کاش من
هم می توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان
چشمهایم عشق را می گفتم ...
کاش
چند روزی از عمرم را هم برای دل آدمها زندگی می کردم ،
بیشتر گوش می کردم ، بهتر نگاهشان می کردم ...
شاید
باورتان نشود ، من هنوز هم نمی دانم چگونه می شود
ابراز عشق کرد ، حتی نمی دانم عشق چیست ، چه حسیست
تنها می دانم عشق نعمت باشکوهی بود که اگر درون قلبم
بود من بهتر از اینها زندگی می کردم ، بهتر از اینها
می مردم .
من
تنها می دانم عشق حس عجیبیست که آدمها را بزرگتر می
کند . درست است که می گویند با عشق قلب سریعتر می زند
، رنگ آدم بی هوا می پرد ، حس از دست و پای آدم می رود
اما همانها می گویند عشق اعجاز زندگیست ، کاش من هم
از این معجزه چیزی می فهمیدم ...
کاش
همین حالا یکی بیاید تمام ثروت مرا بردارد و به
جایش آرام حتی شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند
دوستم دارد ، کاش یکی بیاید و در این تنهایی پر از مرگ
مرا از تنهایی و تنهایی را از من نجات دهد ، بیاید و
به من بگوید که روزی مرا دوست داشته است ، بگوید بعد
از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگوید وقتی تو
نباشی چیزی از این زندگی ، چیزی از این دنیا ، از این
روزها کم می شود .
راستی
من کجای دنیا بودم ؟
آهای
آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟؟؟
اگر
هست تو را به خدا یکی بیاید و در این دقایق پر از
تنهایی به من بگوید که مرا دوست داشته است ...
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.::
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن
و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن.
خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/??) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/??) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/???) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/?-?) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/??) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/???) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/???) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی:
یا
ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی
یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که
خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به
سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/??-??) ::.
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشتههاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ...
روزی یکی از منتقدین پیش برنارد شاو آمد و گفت: تو مرد بزرگی هستی ولی فقط یک عیب داری. برنارد شاو به سادگی پرسید: چه عیبی؟ منتقد گفت: زیاد به دنبال مال دنیا هستی. برنارد شاو پرسید: تو در دنیا به دنبال چه هستی؟ منتقد گفت: من به دنبال فضیلت, محبت, انسانیت و عاطفه هستم. برنارد شاو خندید و گفت: مسئله حل شد هر کسی به دنبال چیزیست که ندارد
هدیه به مادر )
چهار
برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و
دکتر،قاضی و
آدمهای
موفقی شدند. چند سال بعد،آنها بعد از شامی که باهم
داشتند حرف زدند. اونا
درمورد
هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در
شهر دیگه ای زندگی می
کرد ،
صحبت کردن.
اولی
گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم . دومی گفت: من
تماشاخانه (سالن تئاتر) یکصد هزار دلاری در خانه
ساختم. سومی گفت : من ماشین
مرسدسی
با راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره..
چهارمی
گفت: گوش کنید، همتون
می
دونید که مادر چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و
میدونین که دیگه هیچ وقت نمی
تونه
بخونه ، چون چشماش خوب نمی بینه. من ، راهبی رو دیدم
که به من گفت یه طوطی هست
که
میتونه تمام کتاب مقدس رو حفظ بخونه . این طوطی با کمک
بیست راهب و در طول
دوازده
سال اینو یاد گرفت. من ناچارا" تعهد کردم به مدت بیست
سال و هر سال صد هزار
دلار
به کلیسا بپردازم. مادر فقط باید اسم فصل ها و آیه ها
رو بگه و طوطی از حفظ
براش
می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن.
پس از
ایام تعطیل، مادر
یادداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای
که برام ساختی خیلی بزرگه
..من
فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو
تمیز کنم.به هر حال
ممنونم.
مایک
عزیز،تو به من تماشاخانه ای گرونقیمت با صدای دالبی
دادی.اون
،میتونه پنجاه نفرو جا بده ولی من همه دوستامو از دست
دادم ، من شنوایییم رو از دست
دادم و
تقریبا ناشنوام .هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم ولی
از این کارت ممنونم.
ماروین
عزیز، من خیلی پیرم که به سفر برم.من تو خونه می مونم
،مغازه بقالی ام
رو
دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین
خیلی تند تکون می خوره.
اما
فکرت خوب بود ممنونم
ملوین
عزیز ترینم ،تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت
بعنوان
هدیه ات منو خوشحال کردی. جوجه ، خیلی خوشمزه بود!!
ممنونم
مرا ببخش
یارب مرا به سلسله انبیا ببخش
بر شاه اولیا، علی مرتضی
ببخش
یارب گناه من بود از کوهها فزون
جرم مرا به فاطمه،
خیرالنسا ببخش
هرکار کردهام، همه بد بوده و غلط
یارب
مرا تو بر حسن مجتبی ببخش
یارب اگر که جود وسخائی نکردهام
ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش
یارب مرا به رحمت بیمنتها ببخش
یعنی به ساحت حرم کبریا
ببخش
یارب گناهکار و ذلیل و محقرم
عصیان
من به شوکت عزّوجلا ببخش
یاب تو را به جاه و جلالت دهم قسم
جرم گذشته عفوکن و ماجرا
ببخش
یارب مرا ببخش به اهل صلات و صوم
یعنی
به نور صفوت اهل صفا ببخش
یارب تو را به نور جمالت دهم قسم
کز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش
یارب به نور ظلمت خاصان درگهت
این بنده را به ختم
همه انبیا ببخش
یارب از این معاصی بسیار بیشمار
مستوجب عقوبتم؛ امّا مرا ببخش
خداوندا به من توفیقی ده که فقط یک روز بنده مخلص تو باشم که میدانم حتی ساعتی این چنین بودن بس دشوار است . خدایا سینه ام را چنان بگشای که درد های تمام عالم را در آن جای دهم حتی درد محکوم شدن به گناهان ناکرده ام .خدایا میدانم که نادانم به ذزه ای از علم بیکرانت دانایم کن.بارالها زبانم در ستایش تو قاصر است به من زبانی عطا کن تا گوشه ای اندک از رحمت بیکرانت را سپاس گویم.خداوندا راه گم کرده ام هدایتم کن . خدایا قلبم را از تمام کینه ها پاک کن که غیر از تو کسی را بر این کار قادر نیست .خداوندا به من صبری ده که بر سیلی دشمنان بخندم وبا خنجر دوستان به رقص آیم .خدایا شرکم را به یکتاییت? ضعفم را به قدرتت ? جهلم را به علمت ? حماقتم را به حکمتت ? گناهانم را به رحمتت ? عصیانم رابه عزتت ? تیرگی دلم را به نورت ? بی حرمتی هایم را به قداستت ? تنگ دستی وبخلم را به کرمت وناسپاسی ام را به لطفت ببخش .خدایا به خیر و شر خود آگاه نیستم ? به علمت وبه رحمتت هر آنچه خیر من درآن است بر من فرو فرست وهر آنچه شری برای من درآن است از من دور گردان. خدایا به من یقینی ده که جز تو در هستی هیچ چیز نبینم .خدایا به من دلی ده که جز مهر تو در آن هیچ مهری را راه نباشد .خدایا به من قلبی ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفریده توست.خدایا برمن زبانی ده که جز بر حمد تو گویا نگردد. خدایا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خیر من است بر زبان من جاری کن تا از تو تمنایش کنم که خود بسیار نادانم .خدایا خواسته هایم بسیارند ولی هیچ چیز در قبال آنها ندارم ? پس تو از مخزن بی انتهای کرمت آنها را به من عطا کن . خدایا با تمام آنچه به من عطا کردی می خوانمت پس دعایم را اجابت کن .
به حق مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان.
آمین