خدایا: من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری!
پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو، رحمت تو، توجه تو، عشق تو، گذشت تو، عفو تو، مهربانی تو، و در یک کلام ... محتاج توام!
گفتگویی با امام زمان !
شب جمعه بود; گفت و گویى در لحظاتى ناب
وارد شدم بر کریم، با دستانى خالى از حسنات و قلبى تهى از سلامت
گفتم: بسمالله النور .
گفتا: الذى هو مدبر الامور .
گفتم: بسمالله النور النور .گفتا: الذى خلق النور من النور .
گفتم: کیستى؟گفتا: المهدى طاووس اهل الجنة .
گفتم: چه زیبا پاسخ مىدهى .گفتا: انا ابن الدلائل الظاهرات .
گفتم: چگونه در برابر قدوم مبارکتان رکوع کنم؟گفتا: ما اسئلکم علیه من اجر الا المودة فىالقربى .
گفتم: این جان فدایتان، متاعى که هر بى سر و پایى دارد .گفتا: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه .
گفتم: مولاجان! مىخواهم شیرینى وصال را بچشم .گفتا: تا تلخى فراق نچشى به شیرینى وصال خرسند نگردى .
گفتم: مىخواهم محبوب حق تعالى شوم .گفتا: تا ترک لذات طبیعى خیالى نکنى محبوب حق تعالى نشوى .
گفتم: مىخواهم کارهایم رنگ خدایى داشته باشد .گفتا: اگر دائمالحضور باشى کار خدایى کنى .
گفتم: در مشکلات غوطهورم .گفتا: کلید حل مشکلات تضرع در نیمه شب است .
گفتم: افضل اعمال کدامین است؟گفتا: به فرموده جدم «انتظار الفرج» .
گفتم: سخنان جدتان را متذکر مىشوید!گفتا: کنا نور واحد .
گفتم: پایانمان چه مىشود؟گفتا: العاقبة للمتقین .
گفتم: عزیز على ان ارى الخلق ولاترى .گفتا: غبار را پاک کن تا ببینى .
گفتم: کى مىآیید؟گفتا: اذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون .
گفتم: یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله .گفتا: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولاناسین لذکرکم
یا ابا صالح المهدى (عج) !چه بگویم که ناگفته خود همه را مىدانى فقط بدان که من هم به شما اقتدا مىکنم آنگاه که دستبر دعا برمىدارى و مىخوانى:
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»
زندگی خداست و شعر و مهر و عشق و بوسه و آغوش و آهنگ و شور و سوز و ناز و ساز و بهار و آبی و ساده و رقص و صبح و چشم و کام و حال و رود و جوی و گل و رنگ و مست و اشک و لرز و صفا و خوب و زنده و صاف و شراب و خواب و نوش و شاد و گنج و جاده و ماه و روز و وفا و سخا و لطیف و دل آویز و طراوت و زیبا و لبخند و در آخر زندگی زندگی است.
اگر زندگی خدا نیست پس چرا فقط خدا هست؟!
اگر زندگی شعر نیست پس چرا هوهوی بادش یاهوی رند خرابات است؟!
اگر زندگی مهر نیست پس چرا کبوتر با کبوتر باز با باز کند پرواز؟!
اگر زندگی عشق نیست پس چرا ستاره ها باز چشمک می زنند؟!
اگر زندگی بوسه نیست پس چرا زاغان مرغان عشق نشدند؟!
اگر زندگی آغوش نیست پس چرا نسیم در تن برگ این گونه می پیچد؟!
اگر زندگی آهنگ نیست پس چرا صدای جغد و کلاغش نوای پائیز و خرابه دارد؟!
اگر زندگی شور نیست پس چرا شبهایش اینقدر پر درد و حال است؟!
اگر زندگی سوز نیست پس چرا شمع باید بسوز و بسازد و بگرید و بخندد؟!
اگر زندگی ناز نیست پس چرا مَهْوشانی که هَوی مهتابند اینقدر کرشمه دارند؟!
اگر زندگی ساز نیست پس چرا همه آهنگ ماندن را خوب می نوازند؟!
اگر زندگی بهار نیست پس چرا صدای پرندگان را در برگ ریز خزان هم می شود شنید؟!
اگر زندگی آبی نیست پس چرا چشم ماه رخان، رنگ دریا و آسمان دارد؟!
اگر زندگی ساده نیست پس چرا همه در خواب اینقدر بی نقشند؟!
اگر زندگی رقص نیست پس چرا پروانه ها تنها فصل عمر را می رقصند؟!
اگر زندگی صبح نیست پس چرا هر طلوع زندگی آغاز می شود؟!
اگر زندگی چشم نیست پس چرا نور اینقدر می رقصد؟!
اگر زندگی کام نیست پس چرا عسل اینقدر شیرین است؟!
اگر زندگی حال نیست پس چرا غروب اصلا خواستنی نیست؟!
اگر زندگی رود نیست پس چرا فصلِ خشک، بهار کرکس است؟!
اگر زندگی جوی نیست پس چرا زمزمه اش اینقدر شنیدنی است؟!
اگر زندگی گل نیست پس چرا اشکِ گل، آئین عزا است؟!
اگر زندگی رنگ نیست پس چرا خاکستری، تنها، رنگ خاکستر است؟!
اگر زندگی مست نیست پس چرا اینقدر پاسبان بر هر کوی و برزن است؟!
اگر زندگی اشک نیست پس چرا آسمان که می گرید زمین می خندد؟!
اگر زندگی صفا نیست پس چرا بی صفا زندگی نیست؟!
اگر زندگی لرز نیست پس چرا اینقدر ماه در برکه می لرزد؟!
اگر زندگی خوب نیست پس چرا خفاشها تنها در غارند؟!
اگر زندگی زنده نیست پس چرا بوته رز همیشه گل می کند؟!
اگر زندگی صاف نیست پس چرا گورستانش مه آلود است؟!
اگر زندگی شراب نیست پس چرا این همه مست، زنده اند؟!
اگر زندگی خواب نیست پس چرا مرگ، مردمان را بیدار می کند؟!
اگر زندگی نوش نیست پس چرا نیش اینقدر سوز دارد؟!
اگر زندگی شاد نیست پس چرا حیوان نمی خندد؟!
اگر زندگی گنج نیست پس چرا مردن اینقدر سخت است؟!
اگر زندگی نیایش نیست پس چرا بی نیایش کسی زنده نیست؟!
اگر زندگی جاده نیست پس چرا مرده ها در حاشیه دفنند؟!
اگر زندگی ماه نیست پس چرا بی ماه، ماه و سالی نیست؟!
اگر زندگی روز نیست پس چرا هر روز زندگی نو می شود؟!
اگر زندگی وفا نیست پس چرا هیچ کس بی وفا شِکَّرین نیست؟!
اگر زندگی سخا نیست پس چرا آسمان که می بارد زمین می روید؟!
اگر زندگی لطیف نیست پس چرا خار، سبز و خشکش یکی است؟!
اگر زندگی دل آویز نیست پس چرا دل، به غیر او آویز نیست؟!
اگر زندگی طروات نیست پس چرا مگسان، تخم، بر مردار می نهند؟!
اگر زندگی زیبا نیست پس چرا مرده ها اینقدر زشتند؟!
اگر زندگی لبخند نیست پس چرا به وقت مرگ لبخند نیست؟!
اگر زندگی نور نیست پس چرا شبهای سیاهش انگار زندگی نیست؟!
اگر زندگی جور نیست پس چرا "هر روز دریغ از دیروز" دروغ نیست؟!
اگر زندگی زندگی نیست پس چرا هیچ چیز در توصیف زندگی بهتر از زندگی نیست؟!
آری، زندگی خداست و شعر و مهر و عشق و بوسه و آغوش و آهنگ و شور و سوز و ناز و ساز و بهار و آبی و ساده و رقص و صبح و چشم و کام و حال و رود و جوی و گل و رنگ و مست و اشک و لرز و صفا و خوب و زنده و صاف و شراب و خواب و نوش و شاد و گنج و جاده و ماه و روز و وفا و سخا و لطیف و دل آویز و طراوت و زیبا و لبخند و در آخر زندگی زندگی است.
و براستی زندگی چیست ؟!
زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.
زندگی یک معادله است موازنه کن.
زندگی یک معما است آن را حل کن.
زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.
زندگی یک مبارزه است قبول کن.
زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.
زندگی یک سوال است آن را جواب بده.
زندگی یک موفقیت است لذت ببر.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.
زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.
زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.
زندگی درد است آن را تحمل کن.
زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .
زندگی هدیه ای است که خدا در هنگام تولد به ما تقدیم می کند.
زندگی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.
زندگی پرواز است به سوی پیشرفت و روشنایی.
زندگی جوانه زدن است به امید درختی تناور و پر از میوه.
زندگی گرچه یک آغاز است ولی پایان آن نامعلوم و رویایی است.
زندگی یعنی عشق، اراده، امید و توکل.
زندگی مانند پلی است برای نزدیک شدن به خدا.
زندگی به کوه بلندی می ماند آن را فتح کن.
زندگی برای هر انسانی آینه اخوت می باشد.
زندگی شاخه گل است آن را پرپر نکنید.
زندگی را اگر با خدا در نظر بگیری همیشه با عزت و سربلندی همراه خواهد بود.
زندگی زیبایی و لذت بردن از نعمت های الهی است.
زندگی یعنی کمک کردن و یاری دیگران در سخت ترین شرایط که برای آنان پیش می آید.
زندگی دشتی است که سبزه های آن نمایانگر زیبایی اند و دریایش نشان از عمر دارد بلندیهای آن شدائد زندگی است و سرانجام پاییزش فانی بودن این دنیا را به نمایش میگذارد.
زندگی روشن ترین تفسیر خداست.
زندگی گاهواره ای است که لالایی عشق را می سراید.
زندگی زیباست اگر زیبا ببینیم.
زندگی عینی ترین، ملموس ترین و واقعی ترین جلوه حیات است.
زندگی غزلی است که مطلعش تجربه است.
زندگی نهالی است که با صبر بار می دهد.
زندگی اندوخته ای است که زندگان قدرش نشناسند.
زندگی همان است که می اندیشی.
زندگی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.
زندگی دایره ای است که به شعاع همت فرد رسم شده است.
زندگی سالی است که هزار فصل دارد.
زندگی عملی است که به توان بی نهایت تجربه می شود.
زندگی عمارتی است که سازنده اش سخت کو شانند.
زندگی بهشتی است که تو سازنده ی آنی.
زندگی نارگیلی است که پوشش سخت و درونش شیرین است.
زندگی فیلمی است که کارگردانی اش به دست ماست.
زندگی ماحصل تلاش امروز است.
زندگی فرمانروایی بر سرنوشت است.
زندگی کاشت صداقت، و برداشت موفقیت است.
زندگی لیموناد است، شیرینش را انتخاب کن.
زندگی همین ساعات شیرینی است که سریع می گذرند.
زندگی بالندگی است، پس درنگ مکن.
زندگی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.
زندگی تمرین صبوری است.
زندگی زیباترین شاهکار حق در عرصه خلقت است.
زندگی کاشتن ثانیه هاست پس بهترین ثانیه ها را بکار.
زندگی قدر و قیمت توست، غنیمتش شمار.
زندگی عرصه کارزار است، مردانه در آن قدم بگذار.
زندگی یک تعالی به قدر همت است.
زندگی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.
زندگی الهام است برای آنان که جهت زیستن برانگیخته شده اند.
زندگی بازاری است که متاعش عمر آدمی است.
زندگی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.
زندگی شهد گلی است که زنبور زمانه آن را می مکد.
زندگی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.
زندگی راه است، ایمان و اندیشه راهنمای آن.
زندگی تکثیر ثروتی است که نامش محبت است.
و چه زیبا :
مفهوم زندگی در نهاد خودش نهفته است، زندگی شعله شمعی است در بزم وجود، که به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است ...
و در آخر:
زندگی با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است ...
قوانینی که نیوتن از قلم انداخت...
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد.
قانون نتیجه:
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد..
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.
روزه فقط امساک از اکل و شرب نیست، بلکه شرائطی دیگر هم همراه آن است، تعهد و مسؤولیتهای انسان در برابر روزه، این فریضه الهی زیاد است.
روزه چهار گروه مقبول نیست
حضرت صادق ( علیه السلام) فرمود: لا صیام لمن عصی الامام، و لا صیام لعبد آبق حتی یرجع، و لا صیام لامراة ناشزة حتی تتوب، و لا صیام لولد عاق حتی یبر، روزه نیست برای کسی که امام و پیشوای خود را نافرمانی کند و از او اطاعت ننماید، و صحیح نیست روزه عبد فراری، تا مراجعت کند و به خدمت باز نگردد، و روزه زن ناشزه درست نمی باشد تا توبه کند و در اختیار همسرش قرار گیرد و همچنین روزه فرزند عاق شده پدر و مادر تا خوب نشود و اصلاح نگردد، مورد قبول قرار نمی گیرد، و روزه به حساب نمی آید، بلی یکی از ابعاد سیاسی این حدیث شریف، اطاعت و فرمانبری پیروان و رهروان مسلمان از راهبر و پیشوای مذهبی است. که امروز این واقعیت در حق رهبر کبیر انقلاب که این کشتی عظیم انقلاب را ناخدا است، و با امواج خروشان و سهمگین دریای پهناور گیتی در نبرد است. تحقق پیدا کرده است. که بر ما تمامی اقشار ملت از روحانی و کارمند و کشاورز و کارگر و دیگر طبقات مردم واجب و فرض است که گوش به فرمان این رهبر بزرگ که خداوند بر ما منت نهاده باشیم، و از رهنمودهای پیامبر گونه اش اطاعت نمائیم و از هر گونه انتقاد غیر صحیح و اعتراضات نابجا که باعث تضعیف انقلاب و مقام رهبری است. بپرهیزیم، و پر واضح است، که مخالفت با مقام رهبری و ولایت فقیه، مخالفت صریح با مقام والای امام زمان (ارواحناله الفداء) می باشد، و مخالفت با امام زمان ( علیه السلام) ، روزه و سایر عبادات مقبول حضرت حق تعالی نبوده و صحیح نمی باشد.
روزه درمان بیماری های روح و جسم، موسوی راد لاهیجی،سید حسین؛
امام رضا علیه السلام فرمود:
«اجتنبوا الغیبة غیبة المؤمن، و احذروا النمیمة، فانهما یفطران الصائم و لا غیبة الفاجر و شارب الخمر و اللاعب بالشطرنج و القمار»
از غیبت مؤمن اجتناب کنید، و از نمامی بپرهیزید، براستی که غیبت و نمامی روزه صائم را باطل می نماید، (و اثرات و ثواب روزه را زایل می گرداند) ، ولی از فاجر و شارب الخمر و شطرنج باز و قمار باز غیبتی نیست، (یعنی آنان از خود هتک حرمت نموده اند، و آبرو از خویش برده اند) .
در دفتـر علـم ، شغـل پـزشکـی چو نگین است
این حرفه ، بـرازنده تــر از هــرچـــــه ثمین است
هر دایره ، در وسعت خـــو د حیطـــــــــه ای دارد
این دایره ی عقــل بشـــر، فـــــــو ق یقین است
روزی قــدمــا، محـو ر این مسئــــــلـــــه بو د نــد
امـروز ، فـرا تـر ز همــــه سطــــــــــح زمین است
آنگاه کـه بـه هـر گو شـه ی این عالـم خــا کـــی
بیمــاری و رنجـو ری و محنت بـه کمیــــــن است
تـــا مـحـــرز و نـــا بـــو د نگـــردد اثـــــــــــــر ا تش
این شخص پزشک است، که بسیار غمین است
د ر محضــر ا نســــا نی، معــلــــم شــــده زبــده
د ر حـو زه ی سلـم و صحت، پـزشـک امین است
فـرهیختـگـی ی خلـق ، ز ا ین نکتـه عیـان شـــد
د یـد نـد و د یـد یـــم ، پــزشـــــک روح یمین است
گر ظرف بـو د سلـم و صحت ، عقل چـو مظـروف
این هر د و ز اقشار پزشک هست که رهین است
آنجــا کـه تــرازو ی بشــر ، "فکـر" بـسنـــجـــــــد
اعــلام کنـــــد ، د ا نش ا یـن تـــو ده و زیـن است
" پـرو ا نه " کـه جـا ن را بــه جهــا نـی نفـروشــد
د ر آتش علم غو طه خو رد ، مسئـلـه ا ین است
روز پزشک رو اول به خانوم دکتر وبلاگمون و بعد به تمام پزشکان کشورم تبریک میگم و امیدوارم روز به روز با وجود این گرامیان در دانش پزشکی به سوی رشد و تعالی حرکت کنیم.... روزتون مبارک
علم طب، به صورت یک هنر آغاز شد و طى قرن ها به تدریج به شکل یک علم درآمد. با پیگیرى تاریخ پزشکى از عهد باستان تا دوران نوین مى بینیم که دانش پزشکى به میزان بسیار زیادى از مسائل مشاهده اى و مستقیما درک شده و با استنباط ارزشیابی هاى تفسیر شده به دست آمده است و طبیعى است که در این ارزشیابى اعتقادات، خرافات و .... هر جامعه اى به شدت موثر بوده است.
در هند باستان یک روش پزشکى به کار مى رفته است که داراى مبانى نظرى و مبانى عملى بوده است. "آیوردا" روشى است که به صورت علم زندگى یا علمى که به وسیله آن مى توان زندگى را طولانى تر کرد تعریف شده است و سابقه آن به 5000 سال قبل از میلاد مى رسد. در همین چارچوب قوانین مانا که اصول و رمز بهداشت فردى محسوب شده است جایگاه مهمى داشته است. طب آیوردا به سلامت از نوع تلفیق یافته هاى روان تنى معتقد است و همانند پزشکى نوین شامل دو جزء اصلى پیشگیرى و درمان است.
در تفکر پزشکى چین بهترین پزشک را کسى مى دانسته اند که نه تنها اشخاصى را که بیمار هستند درمان مى کند بلکه اشخاصى را هم که هنوز بیمار نشده اند درمان مى نماید و رسالت پزشکان چین تامین و اعاده سلامت براى بیماران و حفظ بهداشت براى انسان هاى سالم بوده است.
اولین گامى که در تفکر پزشکى به سوى تفکیک موضوع علم پزشکى و رسالت پزشکان برداشته شد در غرب (یونان قدیم) و 1200 سال قبل از میلاد بود. درمان گرایى (طب درمانى) و بهداشت گرایى (طب پیشگیرى) با دو فلسفه متفاوت در یونان بنیانگذارى شد و دامنه آن در جهان غرب تاکنون کشیده شده است. 1400 سال بعد جالینوس، پزشک معروف رومى (130- 250 میلادى)، تعریف درست ترى از موضوع علم پزشکى و رسالت پزشکان بیان کرد که به رغم اصالت آن تا قرون نوزدهم مسکوت ماند. جالینوس درباره سلامتى گفته است "چون سلامتى هم از نظر اهمیت و هم از نظر زمانى مقدم بر بیمارى است بنابراین باید نخست به چگونگى حفظ سلامت و سپس چگونگى بهترین درمان براى بیماری ها پرداخت."
در تمدن و فرهنگ اسلامى، پزشکى به صورت علم الابدان عملا با فلسفه، حکمت، دین به عنوان معرفت کلى و جهان بینى و جامعه شناسى درآمیخته است و بسیارى از پزشکان معروف اسلامى و ایرانى، در عین حال متفکران برجسته فکرى و فلسفى نیز بوده اند که ضمن آموزش و توصیه جهت سلامتى جسم و روح بر حسب مورد به شناخت و درمان بیماری هاى رایج و شایع زمان نیز پرداخته اند.
در طب سنتى کشور ما توصیه هاى درمانى عملا به توصیه هاى بهداشتى و تلاش جهت بهبودى بیماران با تلاش جهت سلامتى عموم درهم آمیخته است.
در پایان قرن نوزدهم دو شاخه اصلى پزشکى وجود داشت: طب درمانى و بهداشت عمومی. پس از ورود به قرن بیستم با پیدایش واکسن ها و آنتى سرم هاى مختلف به تدریج شاخه اى در بهداشت پدیدار شد که بعدها به عنوان پزشکى پیشگیرى از بهداشت عمومى متمایز گردید. پزشکى پیشگیرى تنها به ایمن سازى محدود نگشت بلکه با پیشرفت در زمینه تغذیه و پیشگیرى دارویى بیماری هایى مانند مالاریا، سل و جذام ابعاد تازه ترى به آن بخشیده شد.
گسترش اقدامات غربالگرى براى تشخیص بیماری ها در مرحله قبل از بروز نشانه هاى بالینى اهمیت پزشکى پیشگیرى را بیش از پیش مورد تاکید قرار داد. به کمک این روش شناسایى عوامل خطر و یافتن افراد در معرض خطر شدید، میسر شد. پیش آمدن بحران جمعیت در بسیارى از کشورها اهمیت مراقبت منظم در تشخیص زودرس بیماری هایى مثل بیماری هاى قلبى ـ عروقى، بیماری هاى سرطانى و پیشرفت هاى روزافزون در علم ژنتیک از عوامل موثرى بود که بر اهمیت پزشکى پیشگیرى صحه گذاشت.
جنگ جهانى دوم آشکارا پزشکى غرب را به سوى درمان بیمارستانى گرایش داد. ویژگى اصلى این گرایش ارتباط فرد به فرد پزشک و بیمار بود که به سرعت در کشورهاى وارد کننده تکنولوژى و دانش و روش هاى آموزشى پزشکى غربى انتشار یافت.
در این زمان تفکر دنیاى غرب و دانشکده هاى پزشکى مقلد روش هاى آموزشى پزشکى غربى مروج این عقیده بودند که وظیفه پزشکان، درمان بیماران با استفاده از آخرین شیوه هاى تکنولوژى و داروهاى شیمیایى است.
موضوع علم پزشکى شناخت بیماری هاى مختلف بود و بیشترین سهم در درس هاى دانشگاهى چه در تئورى و چه در عمل به شناخت بیماری ها اختصاص داده مى شد. این اجبار در بیمارى شناسى و تاکید بر درمان بیماری ها شاید در آن زمان به دلیل شیوع اپیدمى هاى بزرگى از بیماری ها اجتناب ناپذیر بوده و به این دلیل انجام مى شده است که بعدها فرصت مطالعه بیشترى دست خواهد داد و راه هاى اصولى و ریشه اى در کنترل و پیشگیرى بیماری ها کشف و مورد استفاده قرار خواهد گرفت، ولى عملا به صورت یک انحراف در بینش و روش ها به جهان سوم صادر گشت و خود مبدا انحرافات متعددى در پزشکى این جوامع گردید.
وقتى که اساس یک علم را حقیقت انسان ها قرار ندهیم و خود بیمارى (به مفهوم نبود سلامتى) مبناى کار واقع شود طبیعى است که به تدریج از حقیقت اصلى که سلامتى انسان ها است دور خواهیم شد و سرانجام دچار این اشتباه مى شویم که متخصص بیماری هاى مختلف هستیم نه مسئول حفظ سلامتى و اعاده آن در صورت لزوم. همان گونه که اکثر پزشکان متخصص و غیرمتخصص، چنین فکر مى کنند.
این تفکر بیمارى شناسى در نهایت به تخصص هاى متعددى در حیطه بیمارى شناسى ختم مى شود که حتى در آن موضوع علم پزشکى یعنى سلامتى انسان نیز دچار تجزیه مى شود به نحوى که متخصصین متخلف دچار نوعى بیگانگى با اعضا و ارگان هاى دیگر بدن مى شوند و در حیطه محدود و چارچوب تنگ تخصصى خود به انسان ها و سلامتى آن ها مى نگرند. بدین ترتیب وحدت بینش و اندیشه شان در پزشکى خدشه دار مى شود.
این مسئله در عمل به یک مشکل عینى ختم مى شود که در حال حاضر متخصصین دنیاى غرب بدان مبتلا هستند و جامعه پزشکى ما نیز به تدریج بدان راه کشیده مى شود و آن فراخواندن چندین متخصص به بالین یک بیمار است که هر کدام فقط بخش کوچکى از قضیه سلامتى و بیمارى این مریض را مى دانند که این امر هزینه هاى تشخیص و درمان را نیز افزایش مى دهد.
هنوز بسیارى از کشورهاى جهان سوم در حال انجام این تجربه بودند و هستند که دنیاى غرب از سال 1981 مجددا تلفیق بین پزشکى پیشگیرى و پزشکى درمانى را به صورت عملى مورد توجه قرار داد و توصیه هاى متعددى از سوى محافل پزشکى بین المللى مبنى بر ضرورت انجام این تلفیق و تاثیرات اجتماعى آن در تامین سلامتى مردم انتشار یافت. پیشرفت هاى روز افزونی که در زمینه درمان بیماری ها حاصل شده است به هیچ وجه نیاز به مراقبت هاى پیشگیرى یا سودمندى آن را کم نکرده است، در دو دهه آخر قرن بیستم مجدداً علم پزشکى به ارزش واقعى خود که سلامتى آن هم براى همه به عنوان یک ارزش اجتماعى و قرین با عدالت است، نزدیک شده است. کنفرانس بین امللى آلماآتا در سال 1978 نقطة عطف این تحولات بود که با اعلام این که سلامتى امرى تفکیک ناپذیر و حق همه مردم است به این بحث پایان داد.
سرانجام بشر پس از گذار از یک بستر تاریخى چندین هزار ساله و انجام تجربیات بى شمار که به قیمت میلیون ها مرگ و زندگى تمام شد به این تعریف دست یافت که هدف اصلى طب، سلامتى است و تلاش براى سلامتى یک نفر عملا بدون تلاش براى سلامتى همه انسان ها بیهوده است.
به رغم این مسیر تاریخى و اعلام این نتیجه، هنوز تفکر پیشین، حاکمیت خود را در جهان حفظ کرده است. حاکمیت تفکر درمان و اظهار این مطلب که "وظیفه پزشکان فقط یا عمدتا درمان، آن هم در مطب یا بیمارستان است" هنوز سلطه خود را بر افکار بسیارى از دانشگاه ها و پزشکان و دانشجویان پزشکى حفظ کرده است.
در بسیارى از کشورهاى جهان سوم فقدان وسیع برنامه ریزى بهداشتى، بهره بردارى اندک یا عدم بهره بردارى از تسهیلات بیمارستانى و آموزشى به خاطر بى توجهى به شرایط خاص این کشورها، فقدان کارکنان یا تجهیزات و... مشهود است. اغلب کسانى که بیش از همه به خدمات بهداشتى ـ درمانى نیاز دارند، نه به آن دسترسى دارند و نه مشارکتى در آن دارند. یادآورى این نکته الزامى است که سرگرم شدن به عملکرد بیمارستانى غالبا با به تعویق افتادن بررسی هاى لازم براى راه حل هاى جانشینى همراه است. سال هاى سال این فکرکه بیمارستان باید مرکزى براى خدمات پزشکى در کشورهاى جهان سوم باشد موجب شده سهم زیاد و نامتناسبى از منابع روانه بیمارستان و خدمات بیمارستانى گردد و این بیمارستان هاى پرزرق و برق با ابراز و روش هاى تشخیص و درمان معجزه آساى خود متاسفانه شرایط بهداشتى جامعه را تغییر نمى دهند و بهبود نمى بخشند و وظایف مربوط به ارتقا سطح سلامت، پیشگیرى از بیماری ها و آموزش عمومى و پژوهش هاى بهداشتى - کاربردى به دست فراموشى سپرده مى شود.
این نحوه نگرش، در عمل، پزشکى را هر چه بیشتر به سوى فردگرایى، تخصص گرایى، درمان گرایى، دورى از جامعه، بیمارگرایى، درمان هاى بیمارستان، آموزش هاى بیمارستانى، و آموزش هاى تئوریک در کلاس هاى در بسته دانشگاهى، اتکاى هر چه بیشتر به تکنولوژى پر خرج و قرار گرفتن پزشکان و خدمات پزشکى در خدمت طبقات مرفه پیش مى برد.
دقت کنیم که آنچه در این رهگذر قربانى مى شود انسان و عدالت اجتماعى (در توزیع خدمات پزشکى) است، این مسئله حتى در کشورهاى پیشرفته غربى نیز باعث بروز ناهنجاری هاى اجتماعى شده است.
بنا به نظر یونیسف در بسیارى از کشورهاى جهان سوم فقط 10 درصد مردم از خدمات بیمارستانى استفاده مى کنند در حالى که این خدمات، 85 درصد از اعتبارات بهداشتى ـ درمانى کشور را مى بلعد و خدمات بهداشتى با 15 دردصد بودجه، 90 درصد مردم را تحت پوشش قرار مى دهد.
این نسبت در تمام کشورهاى جهان سوم باید دگرگون شود تا توزیع عادلانه منابع، اعم از اعتبارات مالى و یا نیروى انسانى و امکانات خدمات بهداشتى، تحقق یابد.
بدون دگرگونى در مفاهیم طب و رسالت پزشکان، این تحول امکان پذیر نیست و بدون این تحول طب عمدتا در درمان بیماران آن هم به صورت (فرد به فرد) محدود مى شود. وظیفه پزشکان به تشخیص و درمان بیماری ها محدود مى گردد که این نیز خود وابسته به امکاناتى مثل بیمارستان، دارو، تجهیزات، تکنولوژى، تشخیص و ... است و طبیعتا روز به روز از دسترس اقشار محروم، دورتر قرار مى گیرد. اگر روزى در جامعه دارو کمیاب شود خیل عظیمى از پزشکان بیکار مى شوند.
در این چارچوب، پزشکان اعتمادى به مسائل اپیدمیولوژیک، پژوهش هاى اجتماعى، بیماریابى، بهداشت و پیشگیرى ندارند ولى برعکس آخرین پدیده هاى تکنولوژى را در عرصه تشخیص و درمان مى شناسند.
متأسفانه واقعیت این است که در دانشکده هاى پزشکى ما نیز سال ها وضع بر همین منوال بوده است و اکثریت پزشکان فعلى طورى تربیت شده اند که خود را فقط در برابر "بیمار شدن" مسئول مى دانند. اگر جسته و گریخته احساس و اعتقادى هم به عوامل یاد شده داشته باشند این احساسات به صورت یک اعتقادى سیستماتیک نیست و بستر مناسبى جهت بروز و رشد پیدا نکرده است. در تفکر نوین پزشکى، پزشکان ما براین باورند که مسئول انسان هاى سالم نیز خواهند بود، اگرچه در حال حاضر، بخش اعظم نیروى کار پزشکان در چارچوب بسته طب درمانگرا، هدر مى رود.
سایت دانشگاه تهران
دعای روز دوم
اَلَّلهُمَ قَرِّبْنى فیهِ اِلى مَرْضاتِکَ وَ جَنِّبْنى فیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَ نَقِماتِکَ وَ وَفِّقْنى فیهِ لِقِرائَةِ ایاتِکَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
خدایا مرا در این روز به رضا و خشنودیت نزدیک ساز و از خشم وغضبت دور ساز وبرای قرائت قرآنت موفق گردان به حق رحمتت ای مهربانترین مهربانان عالم .
آری بوی خدا می آید
صدای صلوات
واقعا چه زیباست روزه داری
یکی شدن و همه برای یکی شدن
دعوت به سفره و مهمانی خدا
مهمانی خدا با مهمانی همه فرق می کند
گرسنگی زیبا می شود تشنگی پاداش دارد
همه راستگو می شوند
خدایا ممنونم که یک بار دیگر اجازه نشستن بر سفره
و دعوت به این مهمانی را دادی
نشستن بر این سفره لیاقت می خواهد خود خدا دعوت
می کند پس قدرش را بدانیم
ماه بهار قران ماه شب های قدر ماه رمضان آمد
این ماه برهمه مسلمانان تهنیت باد