مرگ معاویه را 12، 15و22 رجب گفته اند در هر صورت این روز،روز شادی اهل
ایمان و حزن و اندوه طاغیان و نا سپاسان است . در روایت است روزه این روز
به جهت شکر الهی بر هلاکت معاویه مستحب است و تسامح در ادله سنن نیز این را تایید
می نماید.
نسب معاویه
کلبی نسابه و ابن روزبهان که از ثقات نزد علمای اهل سنت هستند نقل کرده اند که
پدر واقعی وی نا معلوم است ولی مشهور آن است که او فرزند ابو سفیان است که دشمنیش
با پیامبر شهره آفاق است .
راغب اصفهانی در محاضرات و أبن أبی الحدید از ربیع الأبرار زمخشری نقل می کنند
که نسب معاویه مبهم است.
آورده اند مادر معاویه هند جگر خوار با صباح که جوانی خوش رو و کارگر أبوسفیان
بود، الفتی تمام داشت! اما به هر حال ؛ او را معاویة بن أبی سفیان بن حرب می
گویند.
أبوسفیان مردی زشت و کوتاه قد بود و یک چشم او در طائف و چشم دیگرش در یرموک کور
شده بود. باطنش کورتر از چشمش بود و نهایت عداوت و دشمنی را با پیامبرص داشت.
أبوسفیان در هر جنگ و فتنه ای که بر علیه پیامبرص به وجود می آمد دخالت داشت و
در سال فتح مکه از ترس اسلام آورد و با نفاق زندگی کرد تا در سن 82 سالگی در سال 30
هـ به درک رفت.
مخفی نماند که حمامه یکی از جدات معاویه است که در بازار المجاز صاحب پرچم و
مشهور بود و از این جا نسب أبوسفیان هم معلوم می شود. مادر معاویه هند جگر خوار است
که از ذوات الأعلام بود و میل فراوانی به غلامان سیاه داشت و از توضیح حال پدر
معاویه وضع مادر او هند روشن می شود.
محدث قمی می فرماید: چون پیامبرص در فتح مکه ریختن خون معاویه را مباح شمردند،
به اصرار و شفاعت عباس، مدتی پیش از وفات پیامبرص اسلام آورد و از ریخته شدن خونش
جلوگیری شد.
حکومت معاویه در شام
یزید بن أبی سفیان از طرف أبوبکر با لشکر مسلمین به طرف شام رفت، معاویه هم
همراه آنها بود. یزید در شام مرد و أبابکر ولایت شامات را به معاویه واگذار کرد و
به این حال بود تا زمان خلافت أمیرالمؤمنینع که طغیان معاویه علیه آن حضرت شروع
شد.
معاویه در سال 45 هـ برای پسرش یزید بیعت گرفت و بر اساس نقل اهل سنت در صحاح،او
اول کسی بود که دشنام بر امیر المؤمنینع را ترویج کرد و در آخر خطبه نماز جمعه لعن
و جسارت بر علیع می کرد. او دستور داد در تمام شهرها این لعن انجام شود و تا زمان
عمربن عبدالعزیز ادامه داشت تا اینکه او لعن بر آن حضرت را منع کرد.
دشمنی معاویه با امیر المومنین علی علیه
السلام
معاویه به صحابه و تابعین دستور داد تا حدیث در مذمت علیع جعل کنند و عده زیادی
از محبین و ارادتمندان آن حضرت را به شهادت رساندند. مانند جناب مالک اشتر نخعی که
در قلزم مصر به سم شهید شد. امام مجبتیع را به دست جعده عیال آن حضرت مسموما شهید
کرد.
معاویه مردی خوش گذران و پرخور بود به حدی که از کثرت خوردن می گفت: خسته شدم
ولی سیر نشدم. این به خاطر نفرین حضرت رسولص درباره او بودکه او را نفرین کرد که
هیچ گاه سیر نشوی. او در نفاق و عوام فریبی تجربه به سزایی داشت. محدث قمی نقل می
کند که دویست خبر از طرق معتمده اهل سنت در مذمت معاویه نقل شده است.
ماجرای مرگ معاویه
در برخی کتب چون کتاب حوادث الایام1 آمده است آخر الأمر معاویه در مسیر مکه به
شام بیمار شد به حدی که می لرزید و دهان او بسته نمی شد تا وارد شام شد و در آنجا
جان به مالک دوزخ داد و رهین اعمال خویش گردید. هنگام مرگ سن او را 75 یا 82 یا 92
سال نقل کرده اند.
روز شمار هلاکت یاغی ترین باغی
طبق نقل شیخ مفید علیه الرحمه 22 رجب مصادف است با سالروز1.ولادت، 5 سال پیش از بعثت پیامبر؛
2.شرکت در آزار مسلمانان، همراه با دیگر کودکان مکه؛
3.مهاجرت خواهرش، ام حبیبه رمله دختر ابوسفیان|ام حبیبه همراه با مسلمانان به
حبشه؛
4.کشته شدن برادرش، حنظله، دایی اش، ولید و پدربزرگ مادریش، عقبه به دست
امیرمومنان علی علیه السلام و حمزه در جنگ بدر؛
5.همراهی با پدر جنگ های احد و خندق بر ضد مسلمانان؛
6.ازدواج پیامبر با خواهر معاویه، ام حبیبه در سال هفتم هجری؛
7.فتح مکه و اسلام آوردن ظاهری؛
8.همراهی با سپاه اسلام در جنگ حنین 8 و 9 ه.ق
9.به دست آوردن صد شتر از غنایم حنین؛
10.سکونت در مدینه
11.شرکت در جنگ یمامه در زمان خلافت ابوبکر؛
12.شرکت در سپاه برادرش، یزید و حرکت به سوی شام؛
13.به دست آوردن حکومت اردن در زمان خلافت عمر؛
14.به دست آوردن حکومت دمشق پس از مرگ برادرش، یزید در واقعه طاعون سال 18 ه.ق؛
15.سفر عمر به شام و بی تفاوتی او نسبت به تجمل گرایی معاویه؛
16.مرگ مادر معاویه، هند در زمان خلافت عمر؛
17.به دست آوردن حکومت سراسر شام پس از کشته شدن عمر و آغاز حکومت عثمان؛
18.ازدواج سیاسی با میسون مسیحی برای پایدار ساختن جایگاهش در شام؛
19.طلاق دادن میسون و تولد یزید در خارج از دمشق 26 ه.ق
20.بازگرداندن ابوذر از تبعیدگاهش شام به مدینه 30ه.ق
21.مرگ ابوسفیان 31 ه.ق
22.باز پس فرستادن تبعیدیان کوفی و بصری به شهرهایشان 33 ه.ق
23.سرباز زدن از کمک به عثمان 35 ه.ق
24.آغاز خلافت امیر مومنان علی(ع)، برکناری معاویه از سوی ایشان و آغاز حکومت
مستقل معاویه در شام 35 ه.ق
25.به دست آوردن پیراهن عثمان و ادعای خون خواهی 36 ه.ق
26.درنگ در پاسخ به جریر بن عبدالله بجلی، فرستاده مخصوص امیر مومنان علی علیه
السلام به شام، سازش با روم، جذب عمرو عاص و آماده ساختن لشکر شام برای جنگ 36 ه.ق
27.آغاز جنگ صفین بر ضد امیر مومنان علی علیه السلام خلیفه رسمی جهان اسلام 36
ه.ق
28.بر نیزه کردن قرآن، پایان جنگ صفین و سودجویی از حکمیت 37 ه.ق
29. شهادت مالک اشتر و محمد بن ابی بکر، استانداران اعزامی امیر مومنان علیه
السلام به مصر 38 ه.ق توسط وی
30.آغاز یورش های غارتگرانه به عراق و حجاز برای ایجاد ناامنی در قلمرو خلافت
امیر مومنان علی علیه السلام 39 ه.ق
31.نجات از ترور و عقیم شدن 40 ه.ق؛
32.حرکت به سوی عراق برای جنگ با امام حسن علیه السلام و ایجاد دسیسه در لشگر آن
حضرت 41 ه.ق؛
33.صلح با امام حسن علیه السلام و به دست آوردن خلافت و زیر پا گذاشتن شرایط
پیمان صلح 41 ه.ق؛
34.آغاز دشنام گویی به امیر مومنان علی علیه السلام بر منبرها و گماشتن
فرمانداران اموی و دشمن اهل بیت علیه السلام 41 ه.ق؛
35.سفر حج و مرگ ام حبیبه، همسر پیامبر و خواهر معاویه؛
36.نسبت دادن زیاد به فرزندی ابوسفیان 44 ه.ق؛
37.انتصاب زیاد به حکومت بصره 45 ه.ق؛
38.اعلام رسمی ولایت عهدی یزید در شام 46 ه.ق؛
39.کشته شدن عبدالرحمان بن خالد بن ولید، رقیب یزید در شام 46 ه.ق؛
40.شرکت دادن یزید در جنگ بزرگ قسطنطنیه 49 ه.ق؛
41.به شهادت رساندن امام حسن علیه السلام و مسموم ساختن سعد وقاص 50 ه.ق؛
42.انتصاب زیاد به حکومت کوفه و سخت گیری بیش تر شیعیان کوفه 50 ه.ق؛
43.ناکام ماندن در سفر به حج برای تثبیت ولایتعهدی یزید 50 ه.ق؛
44.ناکام ماندن طرح انتقال منبر پیامبر به شام 50 ه.ق؛
45.به شهادت رساندن حجر و فرستادن یزید به سفر حج 51 ه.ق؛
46.گرفتن بیعت برای یزید در سراسر جهان اسلام، سفر به حجاز و آغاز بیماری وی
هنگام بازگشت به شام 56 ه.ق؛
47.مرگ در دمشق در 78 سالگی 60 ه.ق؛
پاورقی....................
(1) معاویه در سفر به شام به منزل «ایوا» رفته بود. در شب، به جهت قضاى حاجت
بیرون رفت، در آنجا چاهى بود که از آن آب مى کشیدند، معاویه در حال نگاه کردن به
چاه بود که بخارى، ضربه اى بر او زد. او در حالى که هذیان مى گفت خود را با زحمت به
محل خوابش رساند. روز دیگر مردم به دیدن او آمدند. و دیدند که او به مرض لغوه هذیان
گوى دچار شده است، چون معاویه خود را تنها یافت، به گریه افتاد، مروان پرسید: چرا
گریه مى کنى؟ معاویه گفت: مى ترسم به سبب اینکه خلافت را از علىّ بن ابى طالب گرفتم
و حجر بن عدى و اصحاب او را کشتم خداوند مرا به این مرض دچار کرده باشد، اینها همه
به سبب دوستى با یزید است، اگر دوستى یزید نبود، راه راست را مى رفتم. سپس از آنجا
حرکت کرد تا به شام رسید. در آن هنگام مرض او شدت یافته بود و در شب خوابهاى شوریده
مى دید. و از آن مى ترسید. گاه گاه هذیان مى گفت، آب بسیار مى خورد ولى تشنگیش رفع
نمى شد و نیز گاهى بیهوش مى شد و وقتى به هوش مى آمد با صداى بلند مى گفت: مرا با
تو چه کار اى حجر بن عدى، مرا با تو چه کار اى عمر بن حمق، اى پسر ابوطالب چرا با
تو مخالفت کردم و... و سرانجام مرگ او در سال 60 هجرى قمرى در سن 78 یا 80 سالگى از
شدّت مرض به وقوع پیوست(حوادث الایام، صفحه 148)
طاووس کبریایی، ای هدیه خدایی
تو دیدینیترینی، ای دیدنی کجایی؟
هر دیده مست راهت، غمدیده در پناهت
خشکیده یاس عالم در حسرت جدایی
ای آسمان اول، ای سایبان آخر
ای چشم چشمه عشق، رحمی به بینوایی
آرامتر که من هم با کودکان بیایم
پایی نمانده دیگر، جز دست بر دعایی
سخت است بی تو بودن، سخت است بی تو ماندن
سخت است بی تو بی تو، بی یار آشنایی
آسان نمیتوان رفت از خوان رحمت تو
بگذار تا بمانم در زیر گرد پایی
امید ناامیدان، مهدی سرت سلامت
سنگ است قلب بی تو، ننگ است بی وفایی
سیدجعفر
علوی(امید)
دانستنی های جالب و خواندنی
1. داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست
نقاشی می کرد !
2. هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت !
3. مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش
نیش بزند !
4. هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به
هوش است !
5. اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند !
6. وقتی به خورشید نگاه می کنید 8دقیقه قبل از آن
را مشاهده می کنید !
7. قلب میگو در سر آن واقع است !
8. ظروف پلاستیکی تقریبا 50 هزار سال در برابر
تجزیه مقاومند !
9. حدود 250 نفر از محققان ناسا ایرانی هستند و
رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است !
10. دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند
انسان ها صبح ها خمیازه می کشند !
11.حس بویایی مورچه با سگ برابری می کند !
12. آیا می دانستید تصمیم بر این بود که کوکا کولا
به عنوان دارو استفاده شود ؟!
13. با ?? گرم طلا می توان نخی به طول 81کیلومتر
درست کرد !
14. فنلاند از 170 هزار و 585 جزیره تشکیل شده است
!
15. زمین در آغاز پیدایش 2000 بار بزرگتر از حجم
کنونی اش بود !
16. در زبان عربی برای کلمه شمشیر 850 واژه مختلف
وجود دارد !
17. گرانترین کفش دنیا 1 میلیارد و 700 میلیون
تومان است !
18. برای تخمین زدن حشره های روی زمین کافیست به
ازای هر انسان 200 میلیون حشره ریز و درشت در نظر
بگیریم !
19. کوسه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود، آن را پیدا
می کند !
20. فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد !
21. قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !
22. ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر هستند حتی
ثروتمندتر از ملکه الیزابت !
23. در سال 1380تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون
راس اعلام شد در حالی که جمعیت این کشور 4 میلیون
نفر بود
24. قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !
25. جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین
های جهان هستند !
26. مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که
تلویزیون می بینید !
27. 90% سم مار از پروتئین تشکیل شده است !
28. چشم انسان معادل یک دوربین 135 مگا پیکسل عمل
می کند !
29. آب دریا بهترین ماسک صورت است !
30. سرعت عطسه یک انسان برابر است با 160 کیلومتر
در ساعت !
بسیاری از اوقات اطرافیانمان از لحاظ روحی اشخاص
متعادل، شاداب و سالمی نیستند. اگرچه ممکن است شما فرد
مثبتی باشید اما هنگامی که با چنین افرادی برخورد می
کنید، احساس نگرانی به شما دست می دهد.شما به عنوان یک
فرد مستقل، از استقلال خود در زندگی احساس رضایت می
کنید؛ اما این قبیل افراد ممکن است شما را در شرایط
نابسامانی قرار دهند که می تواند تاثیر منفی روی
زندگیتان داشته باشد. برخورد این قبیل اشخاص باعث کاهش
اعتماد به نفس شما می شود
با مطالعه این مطلب از «Readers
Digest»
که به بررسی شخصیت های متفاوت پرداخته است، شما با
شخصیت های متفاوتی آشنا می شوید.
1 -
افراد فریب کار؛
این افراد مهارت خاصی در فریب دادن دیگران دارند و به
قدری در این کار مهارت کسب کرده اند که تا شما به خود
بیایید کار از کار گذشته است.
این افراد با آگاهی یافتن از اسرار زندگی دیگران، از
آن برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده می کنند و باعث
می شوند اعتماد به نفس فرد به مرور زمان از بین برود.
آن ها با شگردی خاص شما را وادار به انجام کارهایی می
کنند که تمایلی به آن ندارید و تا به خود بیایید متوجه
می شوید که دیگر قدرت تشخیص ندارید و استقلال خود را
از دست داده اید و ناخواسته اهداف او را دنبال کرده
اید.
2 -
خودشیفته؛
این افراد از حس خودستایی شدید رنج می برند و معتقدند
که تمام دنیا حول شخصیت آن ها می چرخد. هرچند که مانند
افراد فریب کار موذی نیستند اما هر طور که شده است می
خواهند به اهداف و نیاتشان برسند و هر چقدر اطرافیان
تلاش می کنند به آن ها بفهمانند که همه چیز تنها برای
آن ها نیست، بی نتیجه است چرا که نیازهای دیگران برای
آن ها هیچ اهمیتی ندارد.
3 -
منفی نگر؛
این افراد از موفقیت و موضوعات مثبتی که در زندگی شما
اتفاق می افتد، لذت نمی برند اگر شما از قبول نشدن در
امتحان میان ترم بگویید آن ها از دشواری امتحانات
پایان ترم شما را می ترسانند.
این قبیل افراد شادی شما را از بین می برند و زمانی
نمی گذرد که شما نیز دیدگاه منفی نسبت به همه کس و همه
چیز پیدا خواهید کرد
4 -
افراد منتقد؛
این افراد همیشه نسبت به موضوعات جالب و هیجان انگیزی
که برای شما اتفاق می افتد، عجیب و غریب نگاه می کنند
و از همه چیز و همه کس انتقاد می کنند و راضی نیستند.
صرف کردن وقت با این افراد ناخواسته در شخصیت شما
تغییر ایجاد خواهد کرد.
5-
همیشه مخالف؛
این قبیل افراد با تمام ایده ها و پیشنهادهای شما
مخالفت می کنند و همیشه بهانه ای برای این مخالفت
دارند و اگر در انجام کار موفق نباشید شما را سرزنش می
کنند و اگر موفق شوید سعی می کنند شما را شکست دهند.
مراوده با این اشخاص از اعتماد به نفس شما می کاهد
6 -
ریاکار؛
شما همیشه از دورویی این قبیل افراد رنج می برید.. آن
ها خود را در شادی و غم شما شریک نمی دانند و هنگامی
که نیاز به دوست دارید که در کنار شما باشد حضور
نخواهند داشت و موقعی که نیاز به انتقاد سازنده دارید
ترجیح می دهند به شما چیزی نگویند و شاهد شکست شما
باشند.. برای احساسات شما در زندگی خصوصی احترام قائل
نیستند.
7-
افراد پرتوقع؛
شما هرگز نمی توانید توقع های غیرواقعی این افراد را
برآورده کنید و مجبورید بیشتر وقت خود را برای راضی
نگه داشتن آن ها صرف کنید.
این افراد به قدری انرژی و وقت شما را می گیرند که
دیگر به علت خستگی نمی توانید برای کارهای خود وقت
بگذارید.
همه این شخصیت ها چند نقطه مشترک دارند که عبارت است
از:
- هر چقدر در رسیدن به هدف موفق باشند بیشتر به آن کار
ادامه می دهند..
- از آن جایی که متوجه اعمالشان نیستند، حرف زدن با آن
ها فایده ای ندارد.
بز و صخره!
روزی بزی نحیف که هر سوی می دوید
خود را به روی سینه کشی صعب برکشید
جستی زد و به چابکی آهوان دشت
از شیب تند صخره به بالای آن خزید
بر صخره ایستاد و به هر سو نگاه کرد
برتر ز خویش در همه عالم کسی ندید
گفت : این منم که بر همه عالم سرآمدم
سر می کشم به دامن شبگیر همچو شید
آن گاه سینه صاف نمود و ز عمق جان
مانند شیر نعرهّ جانانه ای کشید:
" آنک سریر سروری و برتری مراست
آه ای نهنگ و شیر و پلنگان شما که اید؟! "
شیری غریب و خسته از آن دشت می گذشت
دشنامهای آن بز مغرور را شنید
لختی به ناتوانی آن بز نظاره کرد
یک چند هم به هیبت آن صخرهّ سپید...
گفت : این تو نیستی که چنین نعره می کشد
این عربده ز سینهّ صخره ست ، ای پلید!
***
ای بر سریر ملک جهان تکیه دادگان
وینک شرار جنگ و جنون می پراکنید
آتشفشان خفتهّ خشم اند مردمان
آسوده بر صلابت صخره نیارمید
بز روی صخره باز بز است آی بزدلان
شیر است شیر ، گر چه به زنجیر و ناامید!
تاس رو می اندازی و یکی یکی خانه ها را به جلو حرکت می کنی دل تو دلت نیست که نکنه خانه ای رو که می ایستی نیش مار باشه و مجبور بشی در امتداد مار سقوط کنی . اولش می خوره تو ذوقت اما همینکه به پله برسی نیش مار یادت می ره توی هیچ صفحه بازی دم مار به خانه اول برنمی گرده .کافیه چند بار بازی کنی اونوقت مهارت ریختن تاس رو یاد می گیری تا وقتی مهارت ریختن تاس رو یاد نگیری باید همیشه منتظر مار باشی و معلوم نیست درازای مار تو رو چند تا خونه به پایین بر گردونه . اما بازی همین جا متوقف نمی شه تو دوباره تاس می ریزی و شاید این بار روی پله بایستی انقدر این بازی تکرار می شه تا به خانه برسی ، به خوشبختی ! شاید دیرتر از حریفت به خونه برسی اما هیچ وقت بازنده نیستی مگر اینکه بخوای بازی رو نصفه رها کنی اگر قبول نکنی تاس بریزی برای همیشه باختی .دوست خوبم حالا به زندگی نگاه کن ! یه صفحه است ، صفحه بازی مار و پله ، چرا تو زندگی فراموش می کنی ممکمنه تو خونه ای بایستی که نیش مار تو رو به عقب بر گردونه چرا تو زندگی همیشه منتظره پله ای؟ و با یک بار نیش خوردن چرا باز تاس نمی ریزی؟ اگرحریف زودتر از تو به خانه رسید و صفحه بازی تو را برای همیشه ترک کرد تو باز هم فرصت ریختن تاس را داری.
خوبی بابا؟خیلی وقته حالت رو نپرسیدم.آخه همیشه تو خونه می بینمت.
همیشههم سالم می بینمت برا همین
حالت رو نپرسیدم.ببخش بابا ، اونقدر دور و برم شلوغ شده که وقتی اسپری
های رنگارگت رو جلوی دهانت می گیری،صدای فِس فِسش لابه لای صدای هدفونی که توی
گوشمه گم می شه، تصویرش بین انعکاس مانیتور و تلویزیون ازبین می ره و من هیچ وقت از
تو نمی پرسم «حالت چطوره بابایی؟»
بابایی ،می دونی کِی ها یادت می افتم؟ بعضی شبا وقتی بعد از شب
زنده داری هام پای کامپیوتر که چشام داره از قرمزی می سوزه،وقتی می خوام
بخوابم،سکوت رو صدای خِس خِس سینه هات می شکنه و من یادم می افته باید در اتاقم رو
ببندم تا بتونم راحت بخوابم.
آره بابا ،ازت فرار می کنم...تو دنیای من لباس خاکی ، چفیه ،
شیمیایی، مین والمری و.. غریبه اند.
تو دنیای من هیچ کس به فکر بقیه نیست و... تو دنیای من از دنیای تو فقط یه چیز
باقی مونده :سهمیه دانشگاه تف به این دنیا،بابایی.
تف به این دنیا که من و تو رو از هم جدا کرده.
تف به من که هرچی خواستم مثل تو باشم نتونستم.
هرچی خواستم به دوستام بگم بابام به خاطر شما جنگیده نتونستم،هر چی خواستم خودم
رو بندازم تو بغلت زار زار گریه کنم،نتونستم.هر چی خواستم بیام پیشت تا برام از
جبهه بگی،نتونستم.
آره بابا ،ازت فرار می کنم...تو دنیای من لباس خاکی ، چفیه ، شیمیایی، مین
والمری و.. غریبه اند.
تو دنیای من هیچ کس به فکر بقیه نیست و... تو دنیای من از دنیای تو فقط یه چیز
باقی مونده :سهمیه دانشگاه تف به این دنیا،بابایی...
اونقدر دور و برم شلوغ شده که کم کم داره یادم می ره بابام،همون که شب ها سینه
اش خس خس می کنه،برای ما جنگیده،برا ما که الان داریم تو این مملکت با خیال راحت
زندگی می کنیم،با خیال راحت درس می خونیم،با خیال راحت پارک می ریم...
برا اینکه خیالمون راحت باشه جنگیده،برا من،برا دوستام،برا همه اما .. .
بابایی،ببخش.
ببخش که من اینقدر بدم .پسرتم ولی بویی از تو نبردم ، از
بابایی ،بیا شبا با هم به یاد رفقات گریه کنیم. بابایی
،اگه یه زمانی ابرمرد قصه جوونا،کسی که تو خواب می دیدنش و
الگوشون بود، امام بود ،شهید همت بود، باکری
بود و... امروز ما خوابفلان بازیگر و بهمان فوتبالیست رو می
بینمیم.بابایی ،با همه دوستات با هم جمع بشین،نذارین فراموش بشین.نرید
تو غار تنهایی خودتون و بقیه رو از نعمت وجودتون محروم بذارید.
نذارید بچه های ما نفهمن جنگ چی بوده،چرا روی مین می رفتن،چرا شهید می شدند
و...نذارید تصورشون از جنگ فلان بازی کامپیوتری بشه و نفهمند زندگیشون مدیون
شماهاست نه کماندوی بازی! بابایی حالت چطوره؟اگه از این به بعد اسپری
خواستی بگو خودم برات بیارم،اگه شبا بیدار بودم و خس خس سینه ات رو شنیدم، دراتاقم
رو باز میذارم تا با لالایی قشنگش بخوابم اما تو هم به من قول بده که دست
منوبگیری...
آخه من باید امتداد تو باشم
......
محمد حیدری ! 16 ساله ، دوم دبیرستان شهرستان قم
برنده برتر جشنواره " بهترین نامه به پدر جانبازم "
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش
و او یک ریزوپی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد.
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دایم سکوت مرگبارم را
دکتر علی شریعتی
سلامم به همه دلهای عاشق
بیاید
باور کنیم که
انسانها وقتی یکدیگر را دوست دارند
زیباتر از همیشه اند
بعضی از آدمها به تو فکر می کنند
بعضی از آنها به تو توجه می کنند
بعضی ها عاشقت می شوند
بعضی ها آرزو دارند هدیه شان را بپذیری
بعضی ها فکر می کنند که تو برای آنها
یک هدیه ای.
بعضی ها دلتنگت می شوند
بعضی ها برای موفقیت هایت جشن می گیرند
بعضی ها قدرتت را تحسین می کنند
بعضی ها فقط می خواهند با تو حرف بزنند
بعضی ها تنها می خواهند دستت را بفشارند
بعضی ها می خواهند که تو همیشه شاد باشی
بعضی ها می خواهند که همیشه سلامت باشی
بعضی ها برایت آرزوی سعادت دارند
بعضی ها می خواهند فقط با تو باشند
بعضی ها حمایت تو را می خواهند
و بعضی ها شانه هایت را برای گریه هایشان
و همه احتیاج دارند تا اینها را به تو
بفهمانند
اما هرگز از آرزوی کسی مگریز شاید این
تنها چیزی
باشد که آنها در زندگی دارند
.
.
.
.
.
به
عشق بیاندیش به شادی و شادمانه زندگی کن