محــرم تــو
ما را نسیم پرچم تو زنده می کند
زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند
خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
این چشمه را ولی غم تو زنده می کند
آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را
شور تو، روضه و دم تو زنده می کند
ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:
اسلام را محرم تو زنده می کند
ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم
جان را عطای حاتم تو زنده می کند
آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را
انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند
بالای تل هم آتش این قوم خفته را
آن خواهر مکرم تو زنده می کند
این کشته فتاده به هامون حسین اوست
خود را به اسم اعظم تو زنده می کند
فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی
ما را امید زمزم تو زنده می کند
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی رااز طرف سروش دل به حضور تمامی دوستان اهل دل
و ارجمند در گروه پارسی بلاگ، تسلیت و تعزیت عرض نموده و امیدواریم
عزاداری یکایک شما عزیزان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد.
التماس دعا
ثارالله» به این معناست که خون بهای امام حسین علیه السلام، متعلق به خداست و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلة خدا میماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد .
«ثار» از ریشة «ثَأر» و «ثُؤره»، به معنای انتقام و خون خواهی و نیز به معنای خون است.1
1) برای «ثارالله»، معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را دارد و در مجموع به این معناست که خداوند، ولی خون آن حضرت است و خود او، خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب میکند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و طرف شدن با خداوند است. به طور کلی، از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام «آل الله» هستند، شهادت این امامان و ریخته شدن خونِ آنان، متعلق به خداوند است2.
اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما میتوان آن را با آیات قرآنی، این گونه توجیه کرد که خداوند میفرماید: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیه سلطَنًا 3؛ آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیاش، سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».
هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، صاحبان خون او، حق خون خواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهم السلام - به ویژه امام حسین علیه السلام - مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند، کشته شدهاند و جان به جان آفرین تسلیم کردهاند، در واقع، «ولی دم» و خون خواه آنان، خود خداوند است.
بنابراین، «ثارالله» به این معناست که خون بهای امام حسین علیه السلام، متعلق به خداست و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلة خدا میماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد4.
2) اگر «ثار» به معنای خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله»، معنای حقیقی نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است؛ چون مسلّم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر، از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی همان گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقشی حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و احیای اسلام، با نهضت عاشورا بوده است.
3) شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانی مستند به روایات نیز به نتیجه ای نورانی دست یافت. از امام علی علیه السلام نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبرصلی الله علیه و آله روایت شده که خداوند فرمود:
«بندة من، به چیزی دوست داشتنیتر از واجبات، نزد من اظهار دوستی نمیکند و همانا او با نوافل نیز به سوی من اظهار دوستی میکند؛ پس آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود و دیدة او میشوم که با آن، میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با آن، ضربه میزند و پای او میشوم که با آن راه، میرود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا میکنم».5
از این روایت به خوبی آشکار میشود که اولیای خداوند، «خلیفه» او بر روی زمین و مظهر افعال الهیاند. خداوند، جسم نیست؛ اما آن چه را که اراده میکند انجام بدهد، از طریق دست اولیای خود، به ظهور میرساند و کمکی را که میخواهد به سوی بنده ای بفرستد، با پای اولیای خود میرساند و خونی را که میخواهد از سوی خود، برای احیای دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیای خودش، ظاهر میسازد. از این رو، همان طور که دست امام علی علیه السلام دست قدرت خدا و «یدالله» است، خون امام حسین علیه السلام نیز خون خدا و «ثارالله» است.
از این رو، در زیارت عاشورا، چنین میخوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور؛ سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو ای یگانة دوران»! همان گونه که ابن قولویه در زیارت هفدهم و بیست و سوم امام حسین علیه السلام این فقره را نقل میکند: «و انک ثار الله فی الأرض و الدم الذی لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».6
همان گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقشی حیاتی است و بود و نبودش، زندگی و مرگ او را رقم میزند، وجود مقدّس
امام علی و امام حسین علیهماالسلام نزد خدا و در دین او، چنین نقشی دارند و اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین علیه السلام نبود، اسلام و تشیّع نبود.
آری، تا یاد و نام سیّدالشّهدا علیه السلام زنده و بر سر زبانهاست، تا عشق حسین علیه السلام در دلها میتپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسانها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلندای آسمانها و زمین، طنین انداز است، نام و یاد خدا، زنده و پایدار است؛ چون او، همة هستی خود را در راه خدا، انفاق و ایثار کرد؛ سیمای ننگین ریاکاران و تحریف گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهرة زشت آنها برداشت و اسلام ناب نبوی و علوی را نمایاند. خون او، شرافت «ثارالله» را گرفت.
در فرهنگ شیعه خون حسین به عنوان نماد عزت، حق طلبی و ظلم ستیزی شناخته میشود و در طول تاریخ با هویت شیعه پیوند خورده است. به عنوان مثال در جریان انقلاب اسلامی ایران شعار «خون حسین میجوشد، خمینی میخروشد» یادآور این مفهوم و نمایانگر اثر آن در برانگیختن شیعیان است.
پی نوشت:
1. الطریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 237، معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185.
2. جواد محدثی، جواد، درسهایی از زیارات عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزی تهرانی، شرح زیارت عاشورا، ص 35.
3. اسراء، آیة 33.
4. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».
5. برقی، المحاسن، ج1، ص291.
6. کامل الزیارات، ص683.
فرآوری : زهرا اجلال گروه دین تبیان
منبع:
نشریه الکترونیکی پرسمان
سایت حوزه
در ایام عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیه السلام توجه به مستحبات و اعمال عبادی همچون زیارت عاشورا، شرکت در مجالس روضه و عزاداری و دادن طعام به عزاداران و امثال اینها بسیار زیاد صورت می گیرد و این جای شکر الهی را برای انسان یادآور می شود؛
با این وصف گاه نکات و مسائلی وجود دارد که با توجه به این که مربوط به واجبات و محرمات می شود باید به دقت بیشتری ملاحظه و رعایت شود حتی اگر مر بوط باشد به همان اعمال عبادی مهم که اشاره گردید
مشاور دانا: سلام خانم شهیدی
دانشجو: سلام خانم. احوال شما خوبه؟
م: الحمدلله، اعظم الله اجورنا و اجورکم بعصابنا بالحسین علیه السلام
د: و همچنین طاعات شما هم قبول باشد
م: دیروز آمده بودی اتاق من؟
د: بله خانم اما مسوول دفترتان گفتند جلسه است .
م: بله متأسفم. این جلسات وقت زیادی از ما گرفته است.
د: فایده ای هم دارد؟ یعنی به نسبتی که از شما وقت می گیرد؟
م: نمی دانم شاید بهتر باشه برای پاسخگویی به احکام بیشتر وقت بگذاریم و از جلسات کمتر استقبال کنیم .
د: ما که خیلی خوشحال می شویم اگر تعداد جلسات شما کمتر شود چون سؤالات ما زودتر جواب داده می شود و ...
م: به هر حال عذر می خواهم. الان من فرصت دارم شما چطور؟
د: خانم شرمنده من الان خیلی فرصت ندارم اما برای یک مساله که داداشم پرسیده بود خواستم مزاحم شما بشوم .
م: داداش شما؟ چه مساله ای؟ چه خوب است که به احکام خدا اهمیّت می دهند و شما را واسطه قرار داده اند .
د: پرسیده که برهنه شدن (لخت شدن) عزاداران در عزاداری ها برای سینه زنی چه حکمی دارد؟ اگر سی دی فیلم هیأت خودشان را که لخت شده اند (مردها) تکثیر کنند چطوره؟ حرام است؟ اشکال دارد؟
م: خب این مساله مهمّی است که مربوط به همین ایام می شود و خوب است دقت کنند.
د: اشکال دارد؟
م: اشکال؟ نه اشکال ندارد البته نه بطور کلی باید دید در مجلس شان زنان عزادار نیز حضور دارند؟ آنها به مردها نگاه می کنند؟ همه اینها مهم است .
د: مرجع شان چطور مهم است؟
م: بله خیلی مهم است با توجه به همین سؤالات و شرطها حکم فرق می کند که حکم را با عین متن استفتاء می زنم به تابلو .
متن استفتاء : "چشمهایتان را از حرام ببندید، عجایت را می بینید."
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، الحکم الزاهره 2/452
"حق چشم آن است که آن را از آنچه برای تو حلال نیست بپوشانی."
امام سجاد (علیه السلام)، الحکم الزاهره 2/453
سؤال: برهنه شدن عزاداران در عزاداریها برای سینه زنی چه صورت داشته و تکثیر فیلم و سی دی های این گونه جلسات و نگاه کردن زنان به این فیلمها چگونه است؟
برهنه شدن اشکال دارد و اگر جایی باشد که زنها هستند و نگاه می کنند حرام است.
در حضور نامحرم احتیاط در ترک است و نظر به تصویر اگر موجب مفسده باشد اجتناب لازم است.
زنها باید از نگاه کردن به بدن نامحرم خودداری کند.
نگاه زنها به فیلم بدن برهنه مردان اگر آنها را نشناخته و مفسده ای نداشته باشد مانعی ندارد والا جایز نیست.
در صورتی که فسادی بر آن مترتب نباشد مانعی ندارد.
اشکال ندارد، گرچه زنان به احتیاط واجب نباید نگاه کنند.
بخش احکام اسلامی تبیان
منابع ومآخذ
مسایل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید. گردآورنده: سید محسن محمودی، انتشارات علمی فرهنگی صاحب الزمان عج مجموعه چهار جلدی، قم توضیح المسایل امام خمینی ره
اجویة الاستفتاءات، مقام معظم رهبری،
Sistani.org استفتاءات آیت الله سیستانی،
توضیح المسایل آیت الله وحید خراسانی
جامع المسائل آیة الله فاضل لنکرانی، ج1، ج2،
استفتاءات، ج2، آیت الله نوری،
توضیح المسایل آیت الله صافی،
توضیح المسایل آیت الله تبریزی،
توضیح المسایل آیت الله بهجت،
حضرت عبّاس علیه السلام، جلوه عشق و ایثار، تبلور رادمردى، صفا و وقار، و تجسّم شجاعت، شهامت و کرامت است. او در میان حماسه آفرینان کربلا و شهیدان تاریخ، از چنان جایگاه بلند و مکانت والایى برخوردار است که به گفته سیّد الساجدین، زین العابدین علیه السلام:
إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّه ِ تَبارَکَ و تَعالى مَنزِلَةً یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَومَ القِیامَةِ.(1)
براى عبّاس علیه السلام، نزد خداوند تبارک و تعالى، منزلتى است که همه شهدا در روز قیامت، به او رَشک مى برند.
او از مادرى بزرگوار از قبیله بنى کِلاب که شجاع ترین، رزم آورترین و تیزْتک ترین مردانِ روزگار را در خود داشت، و در دامان پُرمهر او و در کنار برادران بى نظیرى همچون امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، بالید و رشد کرد .
کنیه آن بزرگوار، ابوالفضل و ابو قِربه (صاحب مَشک) و القابش، سقّا(2) و قمر بنى هاشم(3) است.
عبّاس علیه السلام، قامتى بلند، سینه اى سِتَبر، بازوانى توانمند و چهره اى بس زیبا داشت، بدان سان که او را «ماه بنى هاشم» مى گفتند .
او از آغاز قیام ابا عبداللّه الحسین علیه السلام، همراه و همدل ایشان و در هنگامه نبرد کربلا، پرچمدار سپاه او بود.(4) عبّاس علیه السلام، در روزهاى سخت محاصره امام علیه السلام و یارانش، سقایت سپاه و آب رسانى به کودکان را بر عهده داشت .
او در آستانه شب عاشورا، در جمع همراهان حسین علیه السلام، هنگامى که امام علیه السلام از آنها خواسته بود تا بروند و ایشان را تنها بگذارند اوّلین کسى بود که با جملاتى سرشار از عشق و ایمان، و آکَنده از ایثار، هم گامى و جان فشانى اش را اعلام کرد .
شمر بن ذى الجوشن، در کربلا براى عبّاس علیه السلام و سه برادرش، امان نامه آورد. او که در آغاز، حتّى از رویارو شدن با شمر، نفرت داشت، در ردّ پیشنهاد سفاهت آمیز او ، شکوهمند و استوار ، گفت:
لَعَنَکَ اللّه ُ و لَعَنَ أمانَکَ ! أتُؤمِنُنا وَابنُ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله لا أمانَ لَهُ ؟! (5)
لعنت خدا بر تو و امان نامه ات باد! آیا به ما امان مى دهى، در حالى که پسر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در امان نیست ؟!
عبّاس علیه السلام، در کلام معصومان علیهم السلام، به ایثار، بصیرت، استوارى در ایمان، جهاد عظیم، آزمایش نیکو و داشتن جایگاه رَشک آور در قیامت، ستوده شده است.
امام صادق علیه السلام درباره او فرمود:
کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلبَ الإِیمانِ، جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِ اللّه ِ الحُسَینِ علیه السلام و أبلى بَلاءً حَسَناً و مَضى شَهیداً.(6)
عمویمان عبّاس علیه السلام، دارای بصیرتی عمیق بود و ایمانى استوار داشت. همراه ابا عبداللّه الحسین علیه السلام، جهاد کرد و نیکو از آزمایش به در آمد و به شهادت رسید.
این قهرمان شکوهمند قیام کربلا و پشتیبان شکست ناپذیر ابا عبداللّه علیه السلام، در هنگامه اوج تنهایى امام علیه السلام و در راه رساندن آب به کام هاى خشکیده کاروان حسین علیه السلام، شهدِ شهادت نوشید .
غم شهادت او ، جان امام حسین علیه السلام را بسى فِسُرد ، بدان گونه که در کنار قامت خونینش ، از سرِ سوز ، در سوگ آن عزیز از دست رفته فرمود :
الآنَ انکَسَرَ ظَهری، و قَلَّت حیلَتی(7)؛ اکنون، پشتم شکست و چاره ام، ناچار شد.
در «زیارت ناحیه مقدّسه»، در باره او آمده است:
السَّلامُ عَلَى أبی الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادی لَهُ الواقی، السّاعی إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ
سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیر مؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر، برگیرنده از دیروزش براى فردایش، فدایىِ او ، نگهدارنده، کوشنده براى رساندن آب به او، و کسى که دست هایش بُریده .
لازم به ذکر است که هیچ سخنى از امیر مؤمنان علیه السلام خطاب به عبّاس علیه السلام یا در باره وى در منابع معتبر، ثبت نشده است. (8)
شیخ مفید (ره) می نویسد:
دشمنان، بر حسین علیه السلام حمله بردند و بر لشکرش، غلبه کردند. تشنگى بر او شدّت گرفت. بر سیل بند فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند و برادرش عبّاس علیه السلام، پیشِ رویش بود . سواران ابن سعد ، راه بر او گرفتند . در میان آنان ، مردى از بنى دارِم بود که به آن سواران گفت : واى بر شما ! میان او و فرات ، حائل شوید و آب را در اختیارش نگذارید. در ادامه می نویسد: دشمنان ، گِرد عبّاس علیه السلام را گرفتند و او را از حسین علیه السلام ، جدا کردند . عبّاس علیه السلام نیز به تنهایى با آنها جنگید تا به شهادت رسید.(9) ابن شهرآشوب می نویسد: عبّاس، سقا، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسین علیه السلام بود. او از دیگر برادرانش بزرگ تر بود و در طلب آب مى رفت که بر او حمله بُردند. او هم به آنها حمله بُرد. پس آنان را متفرّق کرد. زید بن وَرقاى جُهَنى، در پشت درخت خرمایى به کمین او نشست و حَکیم بن طُفَیل سِنبِسى نیز او را یارى داد و بر دست راست عبّاس علیه السلام ضربه اى زد [و آن را قطع کرد]. عبّاس علیه السلام، شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنین رَجَز مى خواند: وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یَمینی / إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی و عَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ / نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمینِ به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کنید / من، همیشه از دینم حمایت مى کنم و نیز از امام راستگو و استوارباورى / که نواده پیامبرِ پاک و امین است آن گاه ، جنگید تا ناتوان شد . حَکیم بن طُفَیل طایى ، از پشت درخت خرما به او کمین زد و بر دست چپش ضربه اى زد [ و آن را قطع کرد ] . عبّاس علیه السلام نیز خواند: یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ / وأبشِری بِرَحمَةِ الجَبّارِ مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ / قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری اى جان ! از کافران مترس / و به رحمت خداى جبران کننده، بشارتت باد ! همراه با پیامبر صلى الله علیه و آله ، سَرور برگزیده ! / با سرکشى شان، دست چپم را قطع کردند پس آن ملعون، با عمود آهنین [به او زد و] عبّاس علیه السلام را به شهادت رساند.(10) پی نوشت ها: 1. الأمالی للصدوق: ص 547 ح 731 2. إعلام الورى: ج 1 ص 395 3. مقاتل الطالبیّین: ص 89 4. الإرشاد : ج 2 ص 95 5. أنساب الأشراف : ج 3 ص 391 6. سرّ السلسلة العلویّة: ص 89 7. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی: ج 2 ص 29 8. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج7 ص76 9. الإرشاد: ج 2 ص 1ظ 9 10. المناقب: ج 4 ص 1ظ 8
1. امام حسین علیهالسلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیهالسلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامهای "عبیداللّه بن زیاد" را از ورود امام علیهالسلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیهالسلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیهالسلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیهالسلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیهالسلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیهالسلام بود. همینکه او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو. گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم... ."8
در روز چهارم محرم، عبیداللّه بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیهالسلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3.در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13
1. در این روز عبیداللّه بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کردهام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیهالسلام عرض کرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیکی طائفهای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیهالسلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مینمایم... .
در این هنگام مردی از بنیاسد که او را "عبداللّه بن بشیر" مینامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت میکنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ "حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمندهای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشهام." حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیهالسلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیهالسلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ"14 1. در روز هفتم محرم عبید اللّه بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15 عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیهالسلام و یارانش به آب شدند. 2. در این روز مردی به نام "عبداللّه بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! امام علیهالسلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده. حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه بن حصین آنقدر آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.16 ادامه دارد ... پی نوشت ها : 1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10. 2. اللهوف، ص35. 4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184. 5. بحارالانوار، ج44، ص381. 6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84. 7. مستدرک الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461. 8. تاریخ طبری، ج5، ص410. 9. بحارالانوار، ج44، ص386. 10. او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" که ادعای نبوّت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیهالسلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود. 11. عوالم العلوم، ج17، ص237. 12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199. 13. همان. 14. بحارالانوار، ج44، ص386. 15. انساب الاشراف، ج3، ص180. 16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86. روز هفتم
همیشه و در همه جا یاد خدا باش و برای رضای او کارهایت را انجام بده تا لذت دنیا و آخرت را داشته باشی .