گرچه نام کربلا و یاد عاشورای محرّم سال 61 هجری بعد از شهادت امام حسین علیه
السلام و یارانش، مرزهای جغرافیایی و تاریخی را درنوردید؛ اما پیامبر خدا(صلی الله
علیه و آله) از همان هنگامه تولّد نواده معصومش حادثه عاشورا را برای امّت اسلامی
بیان فرموده بود(1)؛ لذا افرادی چون «جابر بن عبدالله انصاری» با آغاز سفر تاریخی
امام حسین(علیهالسلام) - از مدینه به مکّه و از آنجا به عراق - تحقّق این پیش گویی
را مدّ نظر داشتند.
جابر و یارانش برای اعلام وفاداری به ساحت مقدّس نبوّت و امامت، انزجار از رژیم
ستمگر اموی، اطلاع رسانی و تبلیغ آرمانهای عاشوراییان و بیدار ساختن افکار عمومی،
در فرصتی مناسب، اوّلین «کاروان زیارتی» را به حرکت درآوردند.
حال، اگر مبدأ این سفر و حرکت سرنوشت ساز را، شهر مقدّس «مدینه» بدانیم، چگونگی
اطلاع جابر و همسفرانش(مردانی از بنیهاشم و اهل بیت) از ماجرای شهادت امام
حسین(علیهالسلام)، پرسشی است که باید به آن پرداخت:
الف) مسأله شهادت امام و اصحابش از طریق «احادیث نبوی و علوی» به آگاهی
عموم مسلمانان - به ویژه مردم مدینه - رسیده بود.
ب) امّ المؤمنین امّ سلمه، به عنوان تنها همسر و بازمانده خاندان
پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پناهگاه شیعیان بوده و لذا بعد از رؤیای صادقه و
مشاهده تغییر رنگ «تربت مقدّس کربلا» در شب یازدهم محرّم، در میان بنی هاشم حاضر شد
و در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود، اعلام کرد: «حسین، به شهادت رسید...
.»(2)
ج) عبیدالله بن زیاد - حاکم کوفه - بعد از فرستادن اسرای کربلا به شام،
نامهای به والی مدینه «عمرو بن سعید» نوشت؛ پس از رسیدن نامه به دست والی و
آگاهیاش از حوادث عاشورا و اسارت اهل بیت (علیهمالسلام)، عمرو بن سعید دستور داد
در کوچهها و معابر جار بزنند که: «حسین، کشته شده است.» مردم با شنیدن این خبر، به
عزاداری پرداختند و بر قاتلان امام، نفرین فرستادند... .(3)
د) منادی و هاتفی در روز عاشورا، خبر وقوع مصیبتی بزرگ را به گوش اهل مدینه
رساند... .(4)
از آنجا که موضوع «زیارت اربعین» و «نخستین زائرانِ» آرامگاه شهدای کربلا، از
طریق «عطیّة بن سعد عوفی کوفی» نقل شده، زیبنده است بعد از آشنایی مختصر با جابر بن
عبدالله انصاری، به معرّفی وی نیز بپردازیم.
وی پانزده سال پیش از هجرت، در مدینه به دنیا آمد. او و پدرش «عبدالله» از
پیشتازان اسلام بودند؛ پدرش در جنگ اُحُد به شهادت رسید. جابر از یاران با وفای
پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که در 19 غزوه شرکت کرد و احادیث فراوانی از آن
حضرت نقل نموده؛ لذا مورد احترام همه فرقههای اسلامی است. وی همواره از مدافعان
اهل بیت(علیهمالسلام) به شمار میآمد. جابر سرانجام در سال 78 (74 یا 79) هجری از
دنیا میرود و پیکرش در «قبرستان بقیع» دفن میشود.(5)
وی از رجال علم و حدیث شیعه است که در کتاب های رجالی اهل سنّت نیز
توثیق شده است. عطیّه در زمان خلافت امام علی(علیهالسلام) (36 - 40 هجری) در کوفه
به دنیا آمد و نامش هم توسّط آن حضرت انتخاب شده است. وی از شیعیان راستین و علمای
بزرگ بوده که هماره به نشر معارف قرآنی و اهل بیتی میپرداخت؛ به گونهای که از سوی
عوامل حکومتی بنی امیّه مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود. عطیّه علاوه بر نقل
احادیث - به ویژه خطبه فدکیّه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) - از بزرگترین مفسّران بوده
و تفسیری در 5 جلد به نگارش درآورده است.
وی بعد از آشنایی با جابر بن عبدالله، به رتبه شاگردیاش مفتخر گردید؛ که
متأسفانه برخی در گفتار و نوشتار خود، عطیّه را غلام جابر معرفی کردهاند!
عاقبت این مفسّر و محدّث والامقام در سال 111 هجری، در زادگاهش(کوفه) چشم از
جهان فرو بست.(6)
یک روز «جابر بن عبدالله انصاری» با شاگردش «عطیة بن سعد» و گروهی از بنی هاشم و
سادات علوی، تصمیم گرفتند مسیر طولانی حجاز تا عراق را - علی رغم خطرات راه و خفقان
سیاسی حاکم - طیّ کرده و به «زیارت» امام حسین (علیهالسلام) و شهدای کربلا نائل
شوند. حرکت این کاروان زیارتی، آن هم با حضور صحابی کهنسال و گرانقدر پیامبر(صلی
الله علیه و آله) و نیز همراهی عدّهای از بنیهاشم، بازتاب گوناگونی را میتواند
در افکار عمومی و نظام حکومتی بنی امیّه داشته باشد؛ که متأسّفانه حوادث و
واکنشهای مسیر این سفر، در منابع تاریخی و حدیثی بیان نشده است!
به عبارت دیگر: رژیم سفّاک بنی امیّه برای پیشگیری و سرکوب انقلابهای مردمی،
سیاست مکتوب و برنامه همه جانبهای داشته؛ چرا که با انتشار واقعه جانسوز شهادت و
اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، نخستین بازتاب مردمیاش ایجاد تنفّر،
تظاهرات خیابانی و هجرت شیعیان به کربلا میباشد. از این رو، نیروهای اطلاعاتی و
نظامی یزید، ورود و خروج افراد - به ویژه شخصیتها - را تحت کنترل قرار داده و
حداقل در شهر مدینه «حکومت نظامی و پلیسی» را برقرار میکنند. با این وجود، نوع
برخورد کارگزاران و مأموران با حرکت سؤال برانگیز جابر بن عبدالله انصاری و بنی
هاشم، در تواریخ و مقاتل، ثبت و ضبط نشده است.
البته میتوان چنین نتیجهای را نیز گرفت که:
الف) جابر و همسفرانش به شکل انفرادی و در زمانهای مختلف، از مدینه
بیرون آمده و در حوالی کربلا به هم پیوستهاند تا با آسودگی خاطر و امنیّت جانی، به
زیارت شهیدان مشرّف شوند.
ب) احتمالاً جابر از کوفه و یا شهر دیگری عازم کربلا شده
باشد.(7)
با نزدیک شدن کاروان زیارتی به منطقه کربلا، سیلاب اشک از دیدگان جاری شد و آوای
مرثیه خوانی در فضای بیابان طنین افکند و دلهای سوگواران در عطش زیارت قبور مطهر و
تابناک شهدا، بیتاب شد...
بهتر آن است که قصّه ماندگار این مسافران «حریم نور» را از زبان عطیّه
بشنویم:(8)
«ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین(علیهالسلام) حرکت
کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و
پیراهن پاکیزهای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسهای عطرش را
بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای
برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم
بود.»
آری، «زیارت» آدابی دارد و «زائر» برای رسیدن به مقام قُرب الهی، بایسته
است روح و جسم خویشتن را معطّر و پاکیزه سازد و با زمزمه نام معشوق آرام، آرام در
مسیر وصال گام بردارد.
وقتی شیعیان زائر و سوگوار به قتلگاه رسیدند، با صحنههای دلخراشی رو به رو
شدند؛ قبرهای گمنام، خیمههای سوخته، زمین خون آلود و تفتیده، نیزهها و شمشیرهای
شکسته، همگی بیانگر اوج جنایت یزیدیان و منتهای مظلومیت عاشورائیان بود. مشاهده
همین تصاویر، خود روضه و مرثیّهای است که دلها و چشمها را با حال و هوای «کربلا و
عاشورای محرّم 61 هجری» پیوند میدهد و «حماسه حسینی» را برای همیشه تاریخ ماندگار
میسازد. عطیّه عوفی در این باره نقل میکند:
هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سیدالشّهدا(علیهالسلام) رسیدیم، جابر به من گفت:
دستم را روی قبر بگذار.(9) وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از
اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه
بار فریاد برآورد: «یا حسین!»
آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت:
«حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمیدهد؟!»
ولی بعد از لحظهای، با حالتی غمزده گفت:
«و إنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و
رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را میدهم؛ چرا که میدانم رگهای گردنت را
بریدهاند و بین پیکر و سرت جدایی افکندهاند. لذا پاسخ سلام دوستت را
نمیدهی!»
جابر در مرحله بعد، اینگونه به پیشگاه سیدالشهدا(علیهالسلام) سلام کرد:
«... فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین(10) و ابن سیدالمؤمنین(11) و ابن حلیف
التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة سیدة
النّساء...؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان میباشی. تو
فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سرور
نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین نباشی، که سالار پیامبران با دست
خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران پرورش یافتهای و از سینه ایمان شیر خوردهای
و از دامان اسلام بر آمدهای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک
از دنیا رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شک ندارد که
آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است. فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک مضیت علی
ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ پس سلام و رضوان الهی بر تو باد. و گواهی میدهم
که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا (علیهالسلام) پیمود.»(12)
جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که
میفرمود:
«من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هر کس گروهی را
دوست بدارد، با آنان محشور میشود. و هر کس کار عدّهای را دوست بدارد، در عمل آنها
شریک خواهد بود.»
سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد:
«السّلام علیکم(13) ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین(14) و اناخت برحله،
أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و
جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً
لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای جانهای پاک که در آستان
حسین(علیهالسلام) نزول کرده و آرمیدهاید! گواهی میدهم که شما نماز را برپا
داشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه
کردهاید و خدا را تا هنگام شهادت، پرستش و عبادت نمودهاید. سوگند به آن خدایی که
محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما
شهیدان در آن وارد شدهاید، شریک هستیم.»
جابر در فراز پایانی زیارتنامهاش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمد(صلی
الله علیه و آله) را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن
وارد شدهاید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران شگفت زده شده بودند.
گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر اکرم باور داشتند، اما سزاوار است
که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا عطیّه میپرسد:
چگونه با آنان شریک هستیم و حال آن که نه دشتی پیمودهایم، نه از بلندی و کوهی
بالا رفتهایم و نه در راه خدا شمشیری زدهایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها
و پیکرشان جدایی افتاده و شهید شدهاند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه
شدهاند؟!
جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت:
«والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی
علیه الحسین علیهالسلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید!
نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیهالسلام و یارانش
داشتند.»
عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» میگوید:
جابر به من گفت: اکنون مرا به طرف خانههای مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن
مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که گمان
دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و با هم دیداری نداشته باشیم! [عرض کردم:
بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:]
«أحبب محبّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما
أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن تزلّ له
قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی الجنّة و مبغضهم
یعود الی النّار؛ دوستدار آل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را
دوست بدار مادامی که ایشان را دوست میدارد، و دشمن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و
آله) را دشمن بدار مادامی که با ایشان دشمنی میکند ولو این که فراوان روزه بگیرد و
نماز بگزارد. با دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک
پایش بلغزد، به واسطه دوستیاش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین، دوستدار
پیامبر و آلش به سوی بهشت میرود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها، دوزخ خواهد
بود.»
علاّمه مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر
زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»(15)* مینویسد؛ که او نیز همچون «عطیّه»
از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که میتواند موضوع این
مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله این که:
- جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد.
- وی بعد از به هوش آمدن، اینگونه سلام داد:
السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله...
- دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز
خواند.
- نزد قبر حضرت علی اکبر(علیهالسلام) آمده و عرضه داشت:
السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک،
أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم.
- بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود
فرستاد:
السّلام علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة
الله و شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا طاهرون،
السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم و علی ملائکة
الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته تحت عرشه.
- سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس(علیهالسلام) رفته و این زیارتنامه را
زمزمه کرد:
السّلام علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک
یابن امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک و
عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ
خیراً.(16)
- جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج
از درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نموده (17) و آرام آرام از سرزمین تابناک نینوا
به جانب دیگر رهسپار شد تا پیام آور اهداف مقدّس عاشوراییان بوده باشد.
پینوشتها:
1. سیرتنا و سنّتنا سیرة نبیّنا و سنّته(صلی الله علیه و آله)، چاپ الآداب، نجف
اشرف، 1384 ق.
2. نامهها و ملاقاتهای امام حسین(علیهالسلام)، ابوالقاسم عالمی دامغانی، ص
162 و 163، بنیاد معارف اسلامی، قم، اوّل، 1376 ش/ اشک روان بر امیر کاروان، حاج
شیخ جعفر شوشتری، ترجمه حاج میرزا محمدحسین شهرستانی، ص 246 و 247، دارالکتاب
(جزائری)، قم، دهم، 1383 ش.
3. زندگانی امام حسین(علیهالسلام)، ابوالقاسم سحاب، ص 603 - 601، سحاب کتاب،
تهران، دوم، 1358 ش.
4. همان، ص 683.
5. فرهنگ عاشورا، جواد محدّثی، ص 127 و 128،
6. سحاب رحمت، عباس اسماعیلی یزدی، پ، ص 797، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم،
سوم، 1380 ش؛ فرهنگ عاشورا، ص 317 و 318.
7. عدّهای بر این باورند که: «از هنگامه رسیدن خبر شهادت به حجاز و حرکت جابر
از آنجا، قهراً زمانی بیش از چهل روز را میطلبد؛ مگر این که بگوییم جابر از مدینه
نیامده و از کوفه یا شهر دیگری عازم کربلا شده باشد.» / بر ساحل عاشورا، هادی قطبی،
ص 216، احمدیّه، قم، اوّل، 1381 ش.
8. روایت عطیّة بن سعد در منتهی الآمال، ص 536 و 537/ سحاب رحمت، ص 800 – 797/
قصّه کربلا، ص 527 – 525/ زندگانی امام حسین(علیهالسلام)، ص 677 – 674/ معالی
السّبطین، شیخ محمد مهدی حائری، ج 2، ص 195 – 192/ منشورات الشّریف الرّضی، قم،
دوم، 1363 ش/ مقتل امام حسین (علیهالسلام)، ترجمه جواد محدّثی، ص 259 و 260، شرکت
چاپ و نشر بین الملل، تهران، دوم، 1382 ش آمده.
9. بنا به قولی، جابر در سال 61 هجری نابینا بود. (فرهنگ عاشورا، ص 128؛ زندگانی
امام حسین (علیهالسلام)، ص 677.
10. به نقل دیگر: ابن خیرالنّبیّین. (قصّه کربلا، ص 525، به نقل از بحارالانوار،
ج 65، ص 130).
11. ابن سید الوصیّین. (معالی السّبطین، ج 2، ص 193).
12. تولّد، زندگی و شهادت حضرت یحیی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام)
حوادث مشترکی دارد.
13. در نقل دیگر: السّلام علیکِ. (قصّه کربلا، ص 526).
14. حلّت بفناء قبرالحسین. (سحاب رحمت، ص 798).
15. عطا؛ گویا وی نیز از شاگردان جابر بن عبدالله انصاری بود.
برخی گویند که: منظور از عطا، همان عطیّه است و روایت وی تقطیع شده است...
(تحقیق درباره روز اربعین حضرت سیّدالشّهدا(علیهالسلام)، [شهید] سیدمحمدعلی قاضی
طباطبائی، ص 140 - 138، شرکت چاپ میهن، تبریز، اوّل، 1352 ش.)
* شیخ عبّاس قمی(ره) در پایان «زیارت اربعین» میگوید که متن این زیارتنامه
جابر، همانند آن زیارتی است که در قسمت «زیارت نیمه رجب» بیان شده است. ر.ک: مفاتیح
الجنان.
16. مصباح الزّائر، سیّد ابن طاووس، ص 288 - 286، مؤسّسة آل
البیت(علیهمالسلام).
17. روایت کربلا، حاج یدالله بهتاش، ص 290 و 291، نشر سبحان، تهران، سوم، 1378
ش.
منبع:تبیان