کارنامه سه سال و نیم حکومت یزید
1- کشتن حسین بن على (علیهماالسلام) با هفتاد و یک
رادمرد دیگر به وضعى که تاکنون هیچ مورخى، چه مسلمان و چه غیر
مسلمان، بدون لرز و وحشت و ناراحتىِ روحىِ شدید، نتوانسته است پیرامون آن حادثه
مطالعهاى کند و چیزى بنویسد.
2- قتل عام اهالى مدینه،
که به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول «آمدند و کشتند و تار و مار
کردند و سوزاندند و رفتند» با این تفاوت که در هیچ تاریخى دیده نشده است که چنگیز و
هلاکو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند که کسانى را که از لبه شمشیر شما
سالم ماندند، دور خود جمع کنید و از یکایک آنان براى برده شدن به من بیعت بگیرید.
این دستور را یزید ضد بشر، صادر کرده است .
دستور یزید به جلادش مسلم بن عقبه چنین بود که اگر کسى از اهل مدینه زنده بماند،
باید براى بردگىِ محض با من (یزید) بیعت کند و اگر کسى از پذیرش بردگى امتناع
ورزید، گردنش از بدنش جدا شود.(1)
3- سوزاندن بیت الله الحرام و کشتار اهل مکه.
معاویه پسرش یزید را بر جاى خود نصب کرد و براى رویارویىِ بى پرده با شخصیتى که
براى خود ساخته بود، به زیر خاک رفت .
بار دیگر تاریخ بشرى، شخصیتى تبلور یافته از سرگذشتى را که از نظر اهداف و
آرمانهاى اعلاى انسانى اسلامى غیر قابل توجیه بود، راهىِ زیر خاک تیره نمود. ولى
همانگونه که خاک تیره، به جهت جانشین ساختن فرزندش یزید که ادامه وجود او بود،
نتوانست آن چهره شناخته شده را مخفى نماید، همچنان یاوهگویىهاى چاپلوسانِ متملق
نیز نتوانست صورت واقعى او را از دلها بزداید و از تاریخ محو سازد.
آنچه که در آثار نقل شده از آن روزگار دیده مىشود، بیش از این نیست که معاویه،
زمینه تحمیل سلطهگرى یزید را بر بعضى از مردم به وسیله شمشیر و یا سفرههاى رنگین
آماده کرده بود، ولى هیچ تاریخ مستندى نگفته است که مردم - عموما از طبقه معمولى
گرفته تا شخصیتهاى برجسته - با کمال رضایت با یزید بیعت نموده و او را که فردى
پستتر از او در میانشان نبود، براى زمامدارى برگزیده باشند. آرى، در آن هنگام که
قدرت نامشروع، با ناآگاهى اکثریت مردم، با تلقین پذیرى عامیان و ناتوانى و زبونى و
مصلحت اندیشىِ عدهاى که استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم
داد، فرزندى به نام یزیدبن معاویه مىزاید که دستور کشتن مردى به نام حسین بن
على(علیهماالسلام) را صادر مىکند که جلوهگاه اعلاى همه ارزشهاى والاى انسانى -
الهى است .
قراین و شواهد تاریخى نشان مىدهد که امام حسین(علیهالسلام) حتى در دوران
معاویه که مقدارى از ظواهر اسلامى را در استخدام به حکومتش مراعات مىکرد، دائما
در فکر چارهجویى و نجات دادن جامعه از سلطه جویانِ خودکامه بود، ولى با نظر به
مجموع شرایطى که در آن دوران وجود داشت، مخصوصا با توجه به تعهدى که امام
حسین(علیهالسلام) براى جلوگیرى از خونریزىِ بى حد و کران با معاویه داشت، حرکتى
براى نهضت و انقلاب نکرد. حتى پس از وفات برادر بزرگوارش امام حسن مجتبى
(علیهالسلام) به تقاضاى شیعیان عراق که از او مىخواستند برود و در عراق حکومت عدل
اسلامى را برپا دارد، پاسخ مثبت نداد و به آنان گوشزد فرمود:
«میان ما و معاویه تعهدى برقرار شده است. صحیح نیست که من آن را بشکنم،
تا مدت آن عهد سپرى گردد. و آنگاه که معاویه مرد، در این باره مىاندیشم و تصمیمى
خواهم گرفت.»(2)
هنگامى که جابربن عبدالله به آن حضرت عرض کرد که نظر من این است که تو هم مانند
برادرت حسن مجتبى که با معاویه
صلح کرد، با یزید صلح نمایى، حسین(علیهالسلام) در پاسخ او فرمود: «صلح برادرم
با معاویه به امر خدا و رسول او بود، و جنگ من هم با یزید، به امر خدا و رسول
اوست.» (3)
عظمت اصل وفا به عهد و پیمان بود که امام حسین(علیهالسلام) را در مقابل معاویه
به سکوت وادار کرد.
سکوت امام حسین(علیهالسلام) در روزگار تیره و تار معاویه، ناشى از تعهد به
متارکه جنگ بود که در زمان برادر بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیهالسلام) با معاویه
بسته شده بود. امام حسین (علیهالسلام) که شخصیتش در جاذبیت ارزشهاى عالىِ انسانى
- الهى بود، مىفهمید که عظمت اصل وفا به عهد چیست، و این اصل شایسته هرگونه گذشت و
فداکارى است، نه معاویه که همه مواد آن عهد را که براى متارکه جنگ با امام
حسن(علیهالسلام) بسته بود، زیر پا گذاشت و بر ضد همه آن تعهدها عمل نمود.
او معاویه بود و این امام حسین(علیهالسلام). او (معاویه) همه چیز را براى سلطه
و حکومت دنیوى خود مىخواست و حتى تعهدهایى که مىبست، براى او هیچ ارزش و
انگیزهای براى وفای به آنها نداشت، ولى این(امام حسین) نه تنها سلطه و حکومت، بلکه
همه وجود خود را فداى عمل به انجام آن تکلیف برین تلقى مىکرد که نغمه آن را از
اعماق وجدان پاکش مىشنید. شخصیت این مرد بزرگ، دامنه شخصیت على بن ابى
طالب(علیهالسلام) و دومین جلوهگاه او بود. همانگونه که ایمان و عمل به اصل وفا به
عهد، از مختصات روحى آن پدر با عظمت بود، همچنان آن ایمان و عمل در
حسین(علیهالسلام) که تجلىگاه آن روح بزرگ بود، وجود داشت .
1- تاریخ یعقوبى، ج 2، صص250 و 251.
2- نفس المهموم، مرحوم محدث قمى، ص 38.
3- همان، ص 47.
برگرفته از کتاب امام حسین(علیهالسلام) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه
محمدتقى جعفرى