به رسم دیرین؛ نه رسوم متداول امروزی می گویم سلامممم حال با توام ؛ دوستی ؟ دشمنی؟ همراهی؟ هر چه خواهی باش روی سخنم با توست ؛ آخر میطلبم همراهیت را ؛ پس دریغ مکن و همراهم باش زحمتی دارم میبخشی ؛ پس خاموش بمان و فقط اندکی همراهی کن .تاملی در کار نیست میخواهم یکدیگر را خراب کنیم؛ کاملا عادلانه ؛ یادت باشد که... در مرداب درون جز کرم نمی پروریم و در میدان ذهن؛جز دار نداریم؛یعنی جز این نیازی نداریم در قلبها صاعقه می گذاریم؛یه جای ملودی احساس درهوا سم می پاشیم؛به جای عطر مریم و یاس و بر زمین نیزه فرو میکنیم؛ به جای بذر خانه را تبدیل میکنیم به گورستان؛راه را نزدیک میکنیم و روشوخانه را به مرده شور خانه؛همراه با عطر کافور اجساد را از سقف می آویزیم؛شاید هم تکه تکه کردیم ؛ باکی نیست0 و قلب ها را با خنجر میدریم؛ مثال وحوش؛ آخر بربریت شاخ و دم نمی خواهد میرسیم به تقسیم غنائم ؛ کاملا مساوی ؛ مطمئن باش چون شرط کردیم همراه باشیم قسمت می کنیم نفرت را ؛ کینه را ؛ و هر آنچه بویی ازوسوسه های شیطانی دارد دفن می کنیم با هم یک رنگی را ؛ عشق را ؛ محبت را ؛آخر بی ارزشند میدانی که میدانم موفق میشویم .آری میشویم؛ چون ؛ ویرانی سخت نیست؛ سهل ترین است به دنیا ؛خسته که نشدی؟؟؟ حال اینجا ؛ ایستاده ام که بسوزم میدانم دیگر مرا نمیشناسی ؟ دیگر آن دختری نیستم که تو میشناختی... ایستاده ام که بسوزم؛ حال نوبت من است ؛ اه داشت فراموشم میشد ؛ ممنون که همراهیم کردی. در قبال این همراهی ارمغانی داری ... شاهد سوختنم هستی . چون با هم هیمه را روشن کردیم ؛ پس بی حسابیم خلاص . راستی :تا فراموشم نشده ... بودن یا نبودن من نوعی, به واقع مضحک ترین مساله ی دنیاست. همین
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » بی نام ونشون ... ( دوشنبه 88/5/5 :: ساعت 12:50 صبح )
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786] نویسندگان وبلاگ : dr shohre khanom[154]mastane_j[492] iman_karami[197]ehsan[50]بی نام ونشون ...[263]mohsen_f[201]دکتر بیگدلی[404] دکتر سلیمی راد[350]
پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....