و اما عشق ...
عشق
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری. و تو
برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا
ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک
جلوه می کند. پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.
اگر
عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا
چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و
می گذارد که شادمان باشی.اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو
سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه
که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق
های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام
کند.
پشت
سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم
گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر..
و
آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه
آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می
کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز
نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت
می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق
است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این
چیز و آن چیز.
تو
ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست
خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف
کرده ای. اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای
هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به
حساب خود گذاشته است.
خدا
به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو
برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت
را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.