شده!
شده تا حالا حجم عظیم دلتنگی هاتو ورداری و با خودت به این ور و اونور بکشی تا شاید یه کم
آرروم بشی ! بعدشم نتونی جایی رو پیدا کنی! هیچ جایی !!!!!!! شده که یه عالمه حرف تو دلت
تبدیل بشن به لجن! و تو ، تو این لجنزار متعفن حرفهای نگفته ات دست و پا بزنی ! شده از خودت
بپرسی چرا همش اسیره انتظاری ؟؟؟ شده دلتنگیهات تو رو به جنون بکشن...حتی شده دلتنگ
یه خط نوشتن شده باشی ولی نتونی! شده بغض کنی ولی بغضت نترکه و جلو گلوت رو بگیره
تا خفه ات کنه!؟
پ.ن: گاهی وقتا همه چیز هیچ چیز است و گاهی وقتا هیچ چیز ، همه چیز!!! مگه نه؟
پ.ن: گاهی وقتا هیچی نفهمیدن بهتر از اینه که همه چی رو بفهمی و بدونی
منم خودم رو می زنم به نفهمی...