تو آن عاشق ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها در فصل لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند
قناری های عاشق از گلوگاه تو می خوانند
و قمری های سالک کو به کو راه تو می پویند
تو آن رود زلالی صاف و روشن از ازل جاری
که پاکی های عالم دست و رو را در تو می شویند
به شوق سجده
به نام نامی ات خورشید ها از خاک می رویند
تو تمثال تمام غنچه های بی ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می بویند
تمام موج ها در حلقه یاد تو می چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند |