نگرش
می گویند یک انسان شناس
انگلیسی برای سفر مطالعاتی به هند رفته بود. شبی به
جنگل رفت اما با صحنه عجیبی روبرو شد. پیرمردی را دید
که به وجد آمده بود . می رقصید. ناگهان دوید و درختی
را بغل کرد. وقتی برگها به حرکت در آمدند شروع به
خندیدن کرد و صورتش را با نشاطی که نشان از خود بی خود
شدن وی بود، در نور ماه شستشو داد. انسان شناس که دیگر
نمی توانست طاقت بیاورد از پشت بوته ها بیرون رفت و
گفت: ببخشید چه چیزی باعث شده شما تنها در جنگل
برقصید؟
مرد نگاه تعجب آمیزی به
او انداخت و گفت: ببخشید ولی چه چیز باعث شده شما فکر
کنید من تنها هستم؟
یک انسان معمولی، جنگل را
مجموعه ای از درختان تعریف می کند.
هیزم شکن جنگل را منبع
سوخت می داند.
زیست شناس جنگل را چیزی
جز چوب و کلروفیل نمی داند.
اما یک شاعر یا عارف
درختان را موجوداتی زنده می بیند که می توان با آنها
حرف زد و حتی رقصید.
هر کس به دنیا از دریچه
تفکرات و برداشتهای خود نگاه میکند.
ویلیام جیمز میگه:
بزرگترین
اکتشاف نسل من این است که انسان این است که انسان
میتواند با تغییر باورهای خود، زندگی را تغییر دهد.
یک مثل جالب هم از سوزی
هولبچ براتون می نویسم:
شما به
آنچه ((باور)) دارید، عمل می کنید.
واژه باور
(Belive) را می توان به
این صورت نوشت
Be
– Live.
یعنی اینکه انسان ها بر
اساس آنچه باور دارند،
زندگی می کنند.