عشق آمد، چند روزی نیز دست و پا زدم
پیش بینیها تحقّق یافت؛ آخر جا زدم
پیش بینیها تحقق یافت روحم بغض کرد
گریهها را پهن کردم، خندهها را تا زدم
فکر میکردم که پایان زمستان بشکفم
چند روزی مانده فروردین شود، سرما زدم
گوشهای افتاده بودم عشق دستم را گرفت
دست بر زانو نهادم، آستین بالا زدم
گاه با سعدی به افسون غزل عاشق شدم
گاه حرف از عشق با افسانهی نیما زدم
گفته بودند از مسیر بیستون رد میشوی
عشق کاری کرد خود را کوهکن هم جا زدم
مثل قیس عامری مجنون نبودم هیچوقت
گل خریدم بعد زنگ خانهی لیلا زدم
سهمم اوج آخر اسطورهی آرش نبود
دل به موج سهمگین قصّهی سارا زدم
جای خوشحالیست خود را در همین پایان شعر
در دلت جا کردهام، یک عمر اگر درجا زدم
آرش شفاعی
نمیدونم چطوری این شعر پیداش شد ولی جالبه ...
منم به سهم خودم این عید باستانی رو به تمام هم بلاگی های عزیز و خانواده معظمشون تبریک میگم و سالی پر از برکت و نعمت و سلامتی براشون آرزومندم
همچنین تبریک تولد خانم دکتر که روز اول عیده و آرزوی بهترین ها در سال جدید برای ایشان
عید همگیتون مبارک
تولد سارای عزیز هم مبارکتر