بدیهى است که هیچ خالقى به جز «الله» جل جلاله وجود ندارد. چنان چه خداوند متعال همهى انسانها را مخاطب قرار داده و مىفرماید اینهایى که شما گمان مىکنید در امر حیات بخشیدن و پدید آوردن کارهاى هستند و به همان لحاظ گمان مىنمایید که لابد «اله» و «معبود» نیز بوده و شما باید بندگى آنها را بکنید، اگر همگى جمع شوند، حتى یک «مگس» را هم نمىتوانند خلق کنند.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (73- الحج)
ترجمه: اى مردم مثلى زده شده گوش بدان دارید: آن کسانى که سوى خدا مىخوانید هرگز مگسى خلق نکنند و گر چه در این باب همکارى کنند و اگر مگسى چیزى از آنها برباید نمىتوانند از او باز بستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
الف - «خلق» در فرهنگ قرآنى به پیدایش تدریجى اشیاء اطلاق مىگردد. پیدایش اشیاى عالم (هر چه که هست) به دو گونه است: یا به صورت دفعى به وجود آمدهاند که به آن «امر» اطلاق مىشود و یا به صورت تدریجى به وجود آمدهاند که به آن «خلق» گفته مىشود. به عنوان مثال: مبدأ پیدایش «روح» همان «امر» است و زمان و مکان در پیدایش آن نقش و دخالت نداشته است. چنان چه مىفرماید:
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى ...» (الحجر – 29)
ترجمه: پس چون کار او را به پایان رسانیدم (جسدش را خلق کردم) و از روح خود در او دمیدم ... .
در اینجا «روح» را مستقیم به خود اختصاص داده است. یعنى چیز دیگرى واسطهى پیدایشش نگردیده است. دمیدن روح که همان بخشیدن حیات است، مستقیماً و بدون نقش داشتن زمان و مکان به خداوند و «امر» او بر مىگردد. لذا مىفرماید:
«رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلىَ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ» (غافر - 15)
ترجمه: خدایى که داراى درجاتى بلند و صاحب عرش است روح را که از فرمان «امر» خودش است بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل و القا مىکند تا مردم را از روز دیدار بترساند.
و نیز مىفرماید:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (الإسراء - 85)
ترجمه: و (واى رسول ما) تو را از حقیقت روح پرسش مىکنند، جواب ده که روح از سنخ امر پروردگار من است (و بدون واسطه جسمانیات بلکه به امر الهى به بدنها تعلق مىگیرد) و آنچه از علم به شما روزى شده بسیار اندک است.
پس، هر موقع خداوند متعال اراده فرماید که چیزى بدون هیچ واسطهى خلقتى (در زمان و مکان) ایجاد شود، «امر» به بودن مىنماید و آن چیز از امر خدا «بود» مىشود:
«إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس - 82)
ترجمه: کار او وقتى چیزى را اراده کند فقط همین است که بدو بگوید: باش پس وجود یابد.
«بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (البقره - 117)
ترجمه: او کسى است که آسمانها و زمین را بدون الگو آفریده و چون قضاى امر براند تنها مىگوید باش و آن امر بدون درنگ هست مىشود.
ب – اما چنان چه بیان گردید «خلق» پیدایش تدریجى است. به عنوان مثال: جسد حضرت آدم (علیه السلام) و سپس همهى انسانها (به واسطه غذا، خون و نطفه) متفاوت از روح آنها که از «امر» و بدون واسطه خلق شد، از خاک و آب خلق مىشود. روشنایى، حرارت و برودت از خورشید یا عمق زمین به وجود مىآید، گیاه از بذر و آن نیز با تغذیه از آب و خاک خلق مىگردد و ... . چنان چه در آیهى مبارکهى موضوع بحث،خداوند متعال مىفرماید: از نطفه علقه، از علقه مضغه، از مضغه عظام ...آفریدیم.
همین تدریج و واسطهها، گاه سبب مىشود که انسان گمان نماید که به جز خداوند متعال، دیگران نیز در آفرینش نقش مستقیم و مستقل دارند. مثلاً مىگوید: من این صورت ذهنى را خودم خلق کردم – من این نقاشى را خلق کردم – فلانى این مجسمه را خلق کرد – فلانى قوهى خلاقیت خوبى دارد و شعرهاى قشنگى مىسراید – فلان مخترغ فلان چیز را خلق کرد و ... .
اینها همه واسطههاى خلقت هستند. منتهى ممکن است برخى گمان نمایند که خالق، همان واسطه یا واسطه خودش نیز به صورت مستقل خالق است! خداوند متعال در این آیه و آیات دیگر متذکر مىگردد که اگر چه ایجاب خلقت تدریجى این است که هر چیزى از چیز دیگرى پدید آید [و در این صورت مىتوان به سبب قبلى هر پیدایشى در اصطلاح خالق گفت]، اما این سلسلهى خالقیت یک نقطهى اوج، کمال، احسن و مطلقى دارد که همان «الله» است.
خداوند متعال متذکر مىگردد که شما به چشم خالقهاى متفاوت مىبینید. ذهن شما خالق تصور و تصویرى مىشود و یا مجسمه و نقاشى و شعر و ساختمان ... و چیزهاى دیگرى را با دست خود درست مىکنید، اما دقت داشته باشید که اینها همه کمالاتى است که من دادهام. به علم من عالم مىشوید، به اراده من صاحب اراده مىشوید، به زیبایى من زیبا و زیبا شناس و زیبا دوست مىشوید ... و به اراده و اذن من نیز واسطهى خلقت مىگردید و چیزهایى به دست شما (یعنى به واسطهى شما) خلق مىگردد، اما فراموش نکنید که شما حلقهاى در این خلقت تدریجى هستید و «احسن الخالقین» یعنى بهترین خلق کنندهها خودم هستم.
پس، چیزهاى دیگر هم چون واسطهى خلقت هستند، خلق مىکنند، اما به واسطهى غیر ، و احسن نیستند. چرا که اولاً حتى در وجود خود نیاز به غیر (الله) دارند، ثانیاً علم و قدرتشان هم از دیگرى است، رابعاً چون محدود هستند، هر چه به واسطهى آنها خلق شود، محدود است و محدود یعنى ناقص و آن چه ناقص مىشود دیگر «احسن» نیست. به انسان «احسن مخلوقات» مىگویند، چون هیچ خلقى به کمالات او آفریده نشده است و خداوند «احسن الخالقین» است، چون هیچ واسطهى خلقتى که چیزى به دست او خلق مىشود، کامل نیست و خداوند متعال کمال مطلق و هستى محض و احسن الخالقین است.
این بحث مانند: «وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقین» - «وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمین» - «وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین» و ... مىماند. چون انسان واسطههاى متعددى در «رزق، حکومت، مکر و ...» مىبیند و گمان مىنماید که آنها استقلالى دارند، خداوند متذکر مىشود که «بهترین» یعنى کاملترین و برترین خود اوست و همه به اراده و تجلى و براساس حکمت او واسطه مىشوند. و علم و قدرتى که خداوند در وساطت خلقت، رزق، حکومت و ... به دیگران و از جمله انسان مىدهد، براى این است که او را بهتر و بیشتر بشناسند.
=========================
منبع :آل البیت