دست زمانه بار دگر اشتباه کرد زهری، بهار زندگی ام را تباه کرد
حال و هوای ملتهب حجره ی مرا همرنگ سرخی شفق قتلگاه کرد
چشمان سامرا از بغض هاى جارى، تمام شدنى نیست.
التهاب و داغدیدگى، به فراخور این غم در کوچه هاى شهر بیداد مى کند.
باد نوحه گر، گذارش به نخل هاى گیسوپریش مى افتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شده اند.
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
امام حسن عسکرى علیه السلام :
تقواى الهى پیشه کنید و مایه زینت ما باشید ، نه مایه سرشکستگى ما . (بحارالأنوار، 78 / 372) با چشم هایی که کبود و تار هستند روی پسر را بیش از این دیدن محال است ای تشنه لب با لرزش دستی که داری آب از لب این ظرف نوشیدن محال است
***
امروز که صاحبِ عزایت زهراست
چشم همه از غم تو دریا دریاست داغ تو شکست قامت عالم را تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی معناست
***
هوای سامره دارد دل هوایی من دوباره سائلی آمد،درِ حرم بگشا
امام حسن عسکرى علیه السلام :
دو خصلت است که بالاتر از آنها چیزى نیست : ایمان به خدا و سود رساندن به برادران .
(تهذیب الأحکام، 78/374)
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
***
شهادت امام حسن بن علی العسکری، پدر بزرگوار قطب عالم امکان، مهدی موعود(عج) بر شیفتگان حضرتش تعزیت باد.
ویرانه مزار تو مسجود آسمان
قبر تو کعبه دل و صحنت مطاف جان کوری چشم دشمنت ای قبله جهان زوّار هر شب حرمت صاحب الزمان
***
امام حسن عسکرى علیه السلام :
زشت است براى م?من که خواستهاى داشته باشد که او را به خوارى کشاند. (تحف العقول، 489)
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام حتی پرنده پر نزند در هوای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
تنها نه سامره، همه عالم دیار توست هر جا رویم در بغل ما مزار توست
***
عالم همه قربان گل فاطمه مهدی حالا پسر و روضه و تشییع جدایی جانم به فدای غم تو، آجرک الله بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی