«روز
پنجم محرم»
** ســتــاره بــهــر
دیــدار مــه آمــد **
** در آغـوش
عـمـو،عـبـدلله(ع)
آمــد **
** اگـر طـفـلم ولـی دل بـر تـو بستم **
**چـه
غـم بـاشـد اگـر افـتـاده دسـتم **
** مـرا با اصغر(ع) خود همسفر کن **
** به تیر و نیزه ها من
را سپر کن **
«آمدن
عبدالله بن الحسن(علیهما السلام)به نزد حضرت وشهادت آن
شاهزاده»
در بحار گوید« فخرج عبدالله بن الحسن بن علی (علیهم
السلام) و هو غلام لم یراق من عند النساء یشتدحتی وقف الی جنب عمه
الحسین(علیه السلام) »
پس
عبدالله بن حسن(علیهما السلام) که هنوز کودکی بود، از خیام حرم بیرون آمد و
تا نزدیک عمّ بزرگوار خود رسید.حضرت زینب(سلام الله
علیها) هر چند خواست که او را منع کند، قبول نکرد و گفت
« لا والله لا افارق عمّی »
سوگند به خدای که از عموی خویش مفارقت نخواهم جست و قوت کرد و خود
را از چنگ حضرت زینب(سلام الله علیها) رها
ساخت و خود را به حضرت امام
حسین(علیه السلام) رسانید. در این وقت
ابجربن کعب و در روایت دیگر حرملة بن کاهل شمشیری حواله آنحضرت کرد.عبدالله(علیه
السلام) گفت « ویلک یابن الخبیثة اتقتل عمی » وای برتو ای ولدالزنا، عموی مرا میکشی. و آن طفل دست
خود را وقایه عموی خویش ساخت و شمشیر دست او را قطع کرد.چنانکه با پوست زیرین
بیاویخت.پس فریاد برداشت، یا عماه (یا اماه) حضرت امام
حسین(علیه السلام) او
را بگرفت و بر سینه خود بچسبانید و فرمود « یا بن اخی اصبر علی مانزل بک و احتسب فی ذلک الخیر فان الله یلحقک بآبائک
الصالحین » ای فرزند برادر، شکیبایی کن بر
آنچه بر تو فرود آمد و آن را از در خیر و خوبی به شمار گیر، هم اکنون خداوند تو را
با پدران بزرگوارت ملحق
میدارد.
و در منتخب گوید « فبینما هو یخاطبه اذرماه اللعین حرملة بسهم فذبحه و هو فی هجر عمه
فصاحت زینب وا ابن اخاه لیت الموت اعدمنی الحیوة لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت
الجبال تدکدکت علی السهل » آن حضرت او را دلداری میداد که ناگاه حرملة بن کاهل تیری بر گلوی آن
طفل زد که در کنار عموی بزرگوارش ذبح نمود.حضرت زینب(سلام
الله علیها) که این را دید شروع به شیون کرد و می گفت کاش مرده
بودم و این روز را نمی دیدم و کاش آسمان بر زمین می افتاد و کاش کوهها پاره پاره می
شد.و در ارشاد گوید « ثم رفع الحسین(علیه السلام) یده فقال اللهم فان متعتهم الی حین ففرقهم فرقا
وجعلهم طرائق قددا و لاترض الولاة عنهم ابدا فانهم دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا
فقتلونا » و ترجمه این کلمات در سابق
مذکور شده است. (?)
«
تمارض شبث بن ربعی »
در وسیلة النجاة گوید که روز یکشنبه پنجم
محرم، ابن زیاد علیه اللعنه، کسی بطلب شبث بن ربعی فرستاد الخ و در بحار گوید که
عبیدالله کسی بطلب شبث بن ربعی فرستاد که حاضر دارالإماره شود و آن تمارض کرده
نرفت، باشد که ابن زیاد معاف دارد و عبیدالله کراهت او را بدانست و بر وی پیغام
فرستاد، زنهار از آنان مباش که خداوند فرموده. « اذالقوا الذین آمنوا
قالو آمنا و اذاخلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن » اگر بر منهج اطاعت مستقیم باشی، باید نزد ما آیی.شبث شبانگاه نزد
عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نیک نتواند تمیز داد، ابن زیاد او را مرحبا گفته،
نزد خود بنشاند و گفت:تا به کربلاء روی شبث قبول نمود.مؤلف گوید آیه شریفه که این
منافق خبیث خوانده در شأن منافقین نازل شده و خداوند در جواب ایشان می فرماید « الله یستهزیء بهم و
یمدهم فی طغیانهم یعمهون » خدای جزای استهزاء و سخریه ایشان را میدهد و
ایشان را در طغیان خود فرو میگذارد.یعنی نظر لطف و توفیق را از ایشان بر
میدارد.
شیخ ابوالفتوح رازی (قدس
سره) در روض الجنان از عبدالله بن عباس نقل کرده که روز قیامت چون
مؤمنان در بهشت بر سریرها بنشینند و کافران در دوزخ به جای خود برسند، حقتعالی
فرماید، تا دری از بهشت در دوزخ گشایند. در آنجا که منافقان باشند، ایشان بنگرند در
گشاده ببینند، تاختن کنند و بر روی در آیند و برمی خیزند و مزاحمت می کنند و به سر
یکدیگر در می آفتند تا به رنجی عظیم بدان در رسند و بهشتیان از سریرها مینگرند. چون
آنجا رسند « یغلق دونهم » آن در بر روی ایشان در بندند و ایشان نومید برگردند و مؤمنان
از آن بخندند.این ست معنی قول خدای تعالی. « ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون و اذا مروا بهم یتغامزون-الی
قوله - فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون علی الارائک ینظرون هل ثوب الکفار ما
کانوا یفعلون »
خدا لعنت کند این شبث ربعی را که به خدمت حضرت امام حسین(علیه
السلام) نوشته بود صحراها سبز شده و میوه های ما رسیده و منتظر قدوم
تو هستیم.اما در صحرای کربلاء ، سرکرد? پیادگان بود که با آنحضرت جنگ میکردند و او را
تیرباران و سنگ باران نموده و از آب فرات مانع می آمدند. (?)
(?) کتاب
وقایع الایّام در احوال محرّم الحرام، ص???.
(?) کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم
الحرام، ص???