وقتی که خیالت از بابت بیماری که بنظر میرسه خطر را رد کرده ,یهویی اعلام میکنند که در فلان بخش کد 99 ,قلبت میخواد بیاد توی دهنت
ضربانت تند میشه تصور اینکه نکنه همون مریضی باشه که مدت یک هفته هست تمام تلاشت را کردی که وضعیتش بهتر بشه وعلایم حیاتیش ثابت بمونه
دلت بیشتر از هر چیزی به جوان بودنش میسوزه
بیشتر اتش میگیری که بدونی در این یک هفته کسی هم سراغش را نگرفته
خسته اما راضی از کار میخواستیم کمی استراحت کنیم که با اعلام کد 99 سراسیمه به بخش مورد نظر رفتیم
اه خدای من خودشه
جوان بینوا انگار از چشم به در دوختن ومنتظر شدن خسته شده وناامید خودش را سپرده بود به دست سرنوشت
هر کاری میشد انجام دادیم تمام گروه با جان ودل تلاششونو کردند اما جوان رفت
در مدت یک هفته ای که بستری بود همه دلشون میخواست کمکش کنند
اما نشد
رفت
وما ماندیم ویک تجربه تلخ