وقتی اهمیت این موضوع بیشتر میشود که بدانیم توقف رشد بیماری ایدز در کشورمان همگام با سایر کشورها نیست. البته معنی این حرف بیشتر بودن تعداد مبتلاها در ایران نیست بلکه منظور از آن کم بودن سرعت توقف گسترش این بیماری در کشور است. شاید راه حل این مشکل آگاهی بخشی عمومی نسبت به آن باشد.
بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدند آموزش و اطلاع رسانی درباره ایدز را باید از اواخر سنین نوجوانی شروع کرد تا تاثیر گزاری کافی داشته باشد. اواخر سنین نوجوانی هم یعنی سالهای آخر مدرسه. یک زمانی حرف زدن از ایدز خط قرمز همه نهادها بود، از خانواده گرفته تا مدرسه. خانوادهها از مدارس توقع داشتند آگاهیهای لازم را درباره این بیماری به فرزندانشان بدهند اما به اصطلاح چشم و گوششان را باز نکنند. متولیان مدارس هم از سویی نمیدانستند چگونه باید هدف خانوادهها را تامین کنند و از سوی دیگر با ایدز به عنوان یک بیماری جدید آشنایی نداشتند. البته در این میان بودند کسانی که اعتقاد داشتند کلا بچهها در مقاطع تحصیلی نیازی به این آموزشها ندارند و وقتی بزرگ شدند خودشان میفهمند.
اما حالا اوضاع خیلی فرق کرده است. حالا دیگر هم مدارس وظیفه خودشان را میدانند و هم دیگر کسی نیاز به این گونه آموزشها را نفی نمیکند تا جایی که روزی به نام مبارزه و کنترل ایدز در مدارس هم به تقویم سلامت کشور اضافه شده است. این خود گام ارزشمندی در زمینه کنترل و آگاهی بخشی در زمینه این بیماری محسوب میشود.
دکتر محمد چینیان معاون دفتر سلامت وزارت آموزش و پرورش در این رابطه میگوید: «وزارت آموزش و پرورش طبق سند تحول بنیادین مکلف شده در بحث تحول و ارتقای سلامت همه جانبه دانش آموزان حرکت کند، در این عرصه سند تحول با رویکرد سلامت گونه در حوزه سلامت تهیه و تدوین شده است. رسالت ما در وزارت آموزش و پرورش، «آموزش» و به معنای کامل «تعلیم و تربیت» است، توجهات در این حوزه مربوط به بیماری خاصی نشده بلکه به طور کلی واژه آموزش را مد نظر قرار میدهیم که بیماریهای مختلف واگیر و غیرواگیر را پوشش میدهد. تمام برنامههای آموزشی این حوزه براساس نگاه سلامت نگر و پیشگیرانه انجام میشوند و در این حوزه برنامههای مختلفی تدوین شده و بر حوزه سلامت دانش آموزان حاکم است. در حوزه HIV نیز طی سالهای اخیر اقدامات بسیار بارز و مهمی انجام شده است. طی چند سال اخیر کتابی به نام پیشگیری از ایدز، ضمیمه کتاب زیستشناسی دوره اول دبیرستان و ویژه کتابهای پیش دانشگاهی و فنی حرفهای شده که به صورت کتاب درسی آموزش داده میشود. اقدام به گنجاندن این بخش در کتاب درسی کار بسیار بزرگ و مهمی بوده که با همکاری وزارت بهداشت این اطلاعات به دانش آموزان ارائه میشود. در این کتاب تاریخچهای از بیماری ایدز به همراه تعریف بیماری، راههای انتقال بیماری و نشانههای آن مطرح شده و بیان میدارد که تشخیص بر اساس چه مولفههایی انجام شده و درمان و سلامت رفتاری چگونه باید باشد.»
مبتلاهای بیخبر
با وجود تمام حرفهایی که مسئولان درباره فعالیتهای انجام شده برای آگاه سازی مردم میزنند باز هم نکتههایی به ما یادآوری میکند که این کارها کافی نیست. نکاتی مثل بیخبر بودن 70 هزار نفر از بیماران از بیماری خود و دلیل ابتلا به آن.
رئیس اداره ایدز وزارت بهداشت به افزایش آمار زنان مبتلا به ایدز اشاره میکند و میگوید: «هفتاد هزار فرد مبتلا به HIV در کشور از بیماری خود خبر ندارند و از حدود یکسال پیش با رشد 20درصدی ابتلای جنسی ایدز در کشور مواجه هستیم. ما همچنان برای ادامه برنامه کاهش آسیب خواهش میکنیم سازمانهای مرتبط در این حوزه از جمله ستاد مبارزه با مواد مخدر، سازمان زندانها و سازمان بهزیستی هر چه بیشتر ما را در این زمینه کمک کنند و نباید از برنامههای گذشته غافل شد تا بتوانیم درمان رایگان و درمانهای جایگزین مانند متادون را ادامه دهیم.»
صداقت ادامه میدهد: «ما در صددیم با اطلاعرسانی و آگاهی به مردم تابو بیماری HIV را بشکنیم که میطلبد در این زمینه رسانهها ما را بیشتر کمک کنند همان طور که در سال گذشته 20 انیمیشن از طریق صدا و سیما به صورت رایگان پخش شد. رسانهها باید تلاش کنند تا با روشهای مناسب خط قرمز برای بیان هشدارها در رابطه با بیماری HIV را بشکنند تا به مردم اطلاعرسانی مناسبی صورت پذیرد».
صداقت در حالی از همکاری رسانهها میگوید که آنها همیشه با ایدز به عنوان یک نتیجه تنبیهی برخورد کردهاند یعنی در اغلب برنامههای هرچند اندک، رسانهها آنقدر شخص مبتلا به بیماری ایدز را منفی نشان میدهند که جوان معمولی فاصله خودش تا ایدز را هزاران فرسنگ میبیند. این نوع برخورد با مسئله آسیب دیگری هم دارد و آن این است که هر روز هاله بدبینی گسترده تری را دور بیماران مبتلا به ایدز میکشد تا جایی شخص مبتلا نه تنها ضربههای روحی بسیاری میبیند بلکه تا مجبور نباشد نامی از بیماری خود نمیبرد که شاید این موضوع خود باعث انتقال ناخواسته این بیماری بشود.
دکتر محبوبه کریمی فوق تخصص بیماریهای عفونی میگوید: «من همیشه به بیمارانم توصیه میکنم در موارد لزوم دیگران را از بیماری خود آگاه کنند اما خیلی از آنها از این کار خجالت میکشند. به عنوان مثال یکی از بیمارانم که خانم جوانی بود چند وقت پیش برای تزریقات به درمانگاه میرود اما به محض اینکه تزریقاتچی را از بیماریاش آگاه میکند او حتی حاضر نمیشود آمپولش را تزریق کند. همین اتفاقات باعث میشود خیلی از مبتلاها درباره بیماری پنهان کاری کنند چون اگر این کار را نکنند آنقدر در جامعه با دید بدی مواجه میشوند که توان مقاومت در برابر بیماری را از دست میدهند.»
شاید تمام این حرفها تنها در یک کلمه خلاصه شود: آگاهی بخشی. کلمهای که از آغاز این گزارش بارها به آن تاکید شده است. جالب است بدانید که در سوالی که چند وقت پیش از تعدادی از مراجع عظام درباره آگاه سازی عمومی درباره این بیماری شده بود آنها متفق القول گفته بودند نه تنها این کار بیاشکال است بلکه ضروری است چون مسئلهای که با جان و سلامتی مردم در ارتباط است خجالت برنمی دارد. حالا سوال این است در حالی که هم عقل حکم به آگاهی عمومی میدهد و هم دین با آن مشکلی ندارد آیا چیزی بجز سلایق شخصی باعث میشود آن طور که باید و شاید به این بیماری نپردازیم؟
مقالات مرتبط: