موضع عباسیان در برنامه ریزى امام(ع)
اما حکمرانان عباسى براى به دست گرفتن کارهاى امام(ع) و عارى کردن برنامه امام از هر گونه تاثیر و لگام زدن بر معارضه او، با روش هاى زیرعمل می کردند:
1- صف آرایى در برابر امام(ع) و به مبارزه طلبیدن او(ع) از نظرعلمى.
در این مورد، نقشههاى آنها با شکست روبرو گردید زیرا چنان که گفتیم، امام(ع) پاسخ پرسش ها و استفتائات آنان را می داد.
2- کوشش در جلب امام و کشانیدن او به طرف خود و نزدیک ساختن او به دربار تا افکار وى(ع) بى ثمر و بى تاثیر گردد و از پایگاه هاى تودهاى خود دور افتد. مىتوان موضع امام(ع) را در پذیرفتن و اظهار موافقت براى حضور یافتن در سامره و همراهى با آنان چنین تفسیر کرد:
الف: حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پیش مىآمد و مخالفت و امتناع آشکار امام از حضور یافتن در مجلس متوکل به این نتیجه مىرسید که حکومت را بر ضد خود تحریک کند و خارج شدن خود را از مدینه، صورت دشمنى با آنان دهد. چنان کارهائى، با سیاست گام به گام و مرحله به مرحلهاى که امام در مقابل دولت ترسیم کرده بود وفق نمی داد.
ب: امام(ع) می خواست، سخن چین ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان را که خواستار گرفتارى و آزردن او بودند، بداند.عبد الله بن محمد که در مدینه مسئول سپاه و نماز بود، متوکل را متوجه خطرى کرد که از جانب امام او را تهدید مىنمود. او معتقد بود که فعالیت هاى امام(ع) در مدینه، علیه سلامت و امنیت دولت است. او با سخن چینى و نشر خبر، شایع کرد که در خانه امام(ع) علاوه بر اسلحه، نامههائى نیز وجود دارد. از این رو بود که امام(ع) مىخواست در برابر حکام طورى حرکت کند که شک و بیمى در دل ها برنیانگیزد تا شاید بتواند فرصتى به دست آورد و در زمینههاى لازم به فعالیت پردازد و تحرک و کوشش را دوباره آغاز کند.
ج: امام(ع) شاید با زیستن در محیط طبقات حاکم و با نفوذ دولت مىخواست به این امر توفیق یابد که در میان آنان سخن حق را رایج گرداند و از موضع عادلانه خود دفاع کند - که این احتمال درست نیست- زیرا آنان براى شخصیت امام احترام قایل بودند و علم و نسب و شرافت او را بزرگ می داشتند و مىستودند. امام(ع)، به این جهت مىتوانست در سطوح بالا، محبت و احترام و توجه آنان را به خود جلب کند.
د- امام در آن هنگام این مساله را می دانست که طبیعت حکومت عباسى، سراپا بر اساس حسب و نسب مبتنى است و نسبت ها و پیوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه انگیزى، پایه آن است. امام اندیشید که مىتوان از این واقعیت به سود اسلام بهره جست و کوشید تا از فشار و ستم نسبت به مردم خود بکاهد و خطرهایى را که به آنجا متوجه است براند.
قیام هاى علویان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)
یکی دیگر از نگرانی ها و وحشت فرمانروایان، شورش علویان بود. از این رو بود که عباسیان در برابر آن، موضعى قاطعانه می گرفتند تا پیش از آن که رشد یابد و گسترش پیدا کند، آن را در نطفه خفه کنند و بقایاى آن را تعقیب نمایند تا از دست آن آشوب ها رهائى یابند. بدیهى است که این چاره گرى و جلوگیرى، با همه وسایل قهرآمیز و سرکوبى وحشیانه صورت می گرفت.
در این نظرگاه کینه آمیز نسبت به علویان، یعنى حرکت ضد علوى، بین خلیفه و فرمانده و وزیر و سایر بندگان و ترکان که در آن اوقات در سامره پایتخت عباسیان پر بودند، تفاوتى وجود نداشت. چنانکه طبقه ذی نفع و برخوردار از همه امتیازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان که اعلام صلح و جنگ در دست آنان بود نیز در آن حرکت ضد علوى مانند دیگران بودند.
در آن هنگام، دولت عباسیان به علت سیاست ظالمانه خود دچار ناتوانى و پاشیدگى و گسیختگى شده بود و از اندک جنبش علویان به وحشت در مىافتاد و از سایه آنان نیز به هراس گرفتار مىآمد. از این روى، در مقابل آنان روشى خشن پیش مىگرفتند و شورشیان را به بدترین عقوبت مى آزردند.
شورشیان علوى اگر در خود احساس قدرتى می کردند و پیروانى فراهم مىآوردند، در مىیافتند که باید برنامهاى تهیه کنند و نقشهاى طرح نمایند تا بر ضد حکمرانان فاسد و منحرف خروج کنند. بیشتر شورش ها با شعار- « رضا از آل محمد»- مردم را فرا می خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخصاز آل محمد(ص) بود و به اعتقاد آنان کسى بهتر از حضرت امام هادى(ع) وجود نداشت.
شورشیان با آن شعار همه گیر و گسترده، روش جنگى جالبى به کارمىبردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابیان شکست خوردند، امام در برابر دستگاه حاکم، در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگیرد. و خوب می دانستند که امام(ع) زیر نظر جاسوسان و خبرچینان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حکومت، به ایجاد عصیان و تمرد متهم گردد ممکن است به قتل برسد.
بارها به این حقیقت اشاره کردهایم و به تاکید گفتهایم که امامان(ع)، مبارزه مسلحانه و رویارویى مستقیم را با حکومت وقت به شورشیان علوى محول می کردند تا وجدان و اراده امت را برانگیزند و آنان را بر ضد انحراف دولت به مقاومت آموخته کنند. آنان با فداکارى مستمر و پیوسته مىکوشیدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند.
امامان(ع)، مخلصان و طرفداران خود را پشتیبانى می کردند اما به صورت مستقیم یا از گذرگاه تعلیماتى که در دل افراد پایگاه هاشان مؤثر واقع می شد و آنان را وادار می کرد تا علیه دولت دست به عصیان مسلحانه زنند.
اما به جهت تنگى مجال و مقال نمىتوان وارد این بحث شد که همه شورشیان علوى بر اساس آگاهى اسلامى در تطبیق احکام اسلام و زیر نظر رهبرى امام معصوم دست به شورش مىزدند یا نه. اما عقیده شایع این بود که هدف بیشتر آنان همان بوده است. (12)
پى نوشت ها:
1- کامل،ج 5، ص 304.
2- مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 84 .
3- تذکره ابن جوزى و موسوعه، ص 93.
4- تاریخ غیبت، ص 142.
5- همان .
6- همان.
7- سوره شعرا/227، ارشاد، ص 310 / فصول مهمه، ص 296.
8- مناقب، ابن شهر آشوب، ج3، ص 515.
9- مناقب، ج 3، ص 507.
10- احتجاج، ج 2، صص 251-260.
11- مناقب ج 3، ص 512.
12- براى تفصیل بیشتر به تاریخ غیبت، نوشته صدر و مقاتل الطالبین مراجعه شود.