در هفده ربیع به شوق وصال حق جا در درون غار حرا مصطفى گرفت
مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاى غار حرا ز یمن قدومش صفا گرفت
پاسى ز شب گذشت که از ماوراى عرش نورى جهید و جلوهاش ارض و سماء گرفت
روح الامین به غار حرا آمد و بگفت این آیه را بخوان که دل از او جلا گرفت
«اقرأ باسم ربک» یا ایها الرسول کز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت
باید براى کُشتَن نمرودیان دَهر جا در درون آتش عشق خدا گرفت
تا بگسلى ز پاى تو زنجیر بردگى باید به دست خویش چو موسى عصا گرفت
بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم باید ره از جنایت و ظلم و جفا گرفت
محکم ببند دامن همت که ز امر حق باید به دست خود عَلَم اقتدار گرفت
کاخ بتان خراب کن و کاخ معدلت آباد کن که دست تو را کبریا گرفت
تاج رسالتى که به فرقت نهاده حق ارض و سماء ز قدر و بهایش بها گرفت
برخیز گو به خلق جهان این کلام نغز باید براى درد خود از حق دوا گرفت
بانگى برآر از دل و برگو خدا یکى است آن خالقى که خلق ز وجودش نوا گرفت
«ژولیده» شاد زى که براى نجات خلق احمد به دست خویش کتاب خدا گرفت
ژولیده نیشابوری