سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سروش دل
 
 
یا دانشمند باش یا دانشجو یا شنونده و یا دوستدار و پنجمی مباش که هلاک می گردی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله] 




»» راز شهادت آن 14نفر در شب عملیات

 


در آخرین سه‌شنبه، دعای توسلی در دسته خوانده شد که با دعاهای قبلی تفاوت داشت. چهارده بند دعای توسل را چهارده نفر از بچه‌ها خواندند.

شهید محسن گلستانی

شهید محسن گلستانی درسال 1340 در محله‌ای به نام شهرستانک از توابع شهریار در 26 کلیومتری جاده ساوه چشم به جهان گشود.

در تحصیل، شاگرد ممتاز و در اخلاق آرامی و گشاده رویی و متانتش زبانزد بود. بعد از دوره‌ی ابتدایی برای کمک به خانواده مشغول به کار شد، در حالی که از آموزش و پرورش برایشان تشویق نامه آمده بود و همه‌ی معلمان اصرار داشتند که باید به درس خود ادامه دهد، محسن از آنجا که دلسوز خانواده بود تصمیم گرفت که درکنار تحصیل، مشغول به کار شود.

او در 12 سالگی به شرکت پشم بافی جهان رفت، طی 2 سال کار کردن نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد به همین خاطر از شرکت بیرون آمد و به نقاشی ماشین پرداخت.

محسن در عرض 3 سال استاد نقاشی شد و مشتریان زیادی پیدا کرد و با وجود مشغله‌های کاری زیاد و استراحت کم باز هم شاگرد ممتاز بود. در زمینه‌ی ورزش هم درفوتبال مهارت بسیار زیادی داشت.

محسن در راهپیمایی ها شرکت زیادی می‌کرد و شب ها دیر به خانه می آمد؛ فعالیت‌های انقلابی وی بسیار زیاد بود؛ تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.

پس از آن به خدمت مقدس سربازی که با شروع جنگ تحمیلی همراه بود رفت. پس از دوره‌ی آموزشی داوطلبانه به کردستان و تا پایان خدمت در سردشت (منطقه‌ی پاک سازی شده) مشغول به خدمت و فعالیت های مذهبی اعم از کلاس مداحی قرآن و اخلاق شد، به همین خاطر چندین بار مورد حمله ی منافقین و کومله دمکرات قرار گرفت.

خوشبختانه این دوسال به سر رسید و بعد از پایان خدمت برای رفتن به جبهه به عنوان بسیجی ثبت نام کرد و زمانی که اقوام به او گفتند که شما وظیفه ی خود را انجام داده اید در جواب گفت: «آن دو سال هرچقدر هم که سخت بود وظیفه ی هر فرد ایرانی است که برود ولیکن اگر داوطلبانه و عاشقانه برای جهاد به میدان بروی اجر و پاداشی جدا دارد.»

شبی مانور دسته‌ای داشتیم. مسئول دسته دستور داد که کسی حق ندارد از آب‌ قمقمه‌اش استفاده کند. این دستور موقعی صادر شد که بچه‌ها در اوج خستگی بودند؛ ناگاه در ستون دسته، یکی از بچه‌ها دست به قمقمه‌اش برد. دیگر طاقتش از تشنگی طاق شده بود. نفر پشت‌سری اما به او گفت: برادر، معصیت نکن!

او از عملیات والفجر مقدماتی وارد لشکر حضرت رسول(ص) شد و تدارکات و سپس در گردان عمار و بعد در گردان حمزه مشغول شد.

در عملیات والفجر4 در منطقه‌ی کانی‌مانگا از ناحیه ی کتف مجروح گشت که بعد از بهبودی در بیمارستان شیراز دوباره راهی جبهه شده بود.

درعملیات خیبر و بدر از ناحیه‌ی چشم و گوش آسیب دید، در حالی که در بیمارستان قم بستری شده بود و تحت معالجه قرار گرفته بود، نگذاشت خانواده اش با خبر شوند و بعد از معالجه بلافاصله به جبهه برگشت.

محسن از صدای گرم و دلنشینی برخوردار بود و به خاطر همین مزیت به عنوان مداح لشکر حضرت رسول(ص) مراسم صبحگاه و دیگر دعاها را انجام می‌داد.

همیشه آرزو داشت که مانند حضرت فاطمه زهرا (س)شهید شود و همان طور که دوست داشت در عملیات پیروز مندانه‌ی والفجر هشت در جاده ی فاو – ام‌القصر در حالی که دو برادرش حسن و حسین مجروح شده بودند، از ناحیه ی پهلو مورد اصابت گلوله‌ی بعثیون قرار گرفت و در حالی که دست به پهلو داشت در سن 25 سالگی به شهادت رسید.

او آنقدر با بچه‌ها مهربان و دلسوز بود که بعد از شهادتش بچه ها احساس می‌کردند پدرشان را از دست داده اند.

آنچه که در قسمت های مختلف در پی خواهید دید خاطرات حسین گلستانی (برادر شهید محسن گلستانی) پیرامون دسته یک گردان یک حمزه است:

***

شهید محسن گلستانی

*محسن، از عطری به نام شیبر استفاده می‌کرد که شیشه‌اش سبز رنگ بود و بویی متفاوت با عطرهای معمولی داشت. شال بلند سیاه‌رنگی هم دور گردنش می‌انداخت که دو لبه‌اش نقش و نگار سبز داشت. این شال را از امامزاده سبزقبای دزفول خریده بود؛ هم برای خودش و هم برای عده‌ای دیگر از بچه‌های دسته.

*محسن به همه افراد دسته - پیر و نوجوان - علاقه نشان می‌داد. بچه‌ها هم حرف‌های او را با دل و جان می‌شنیدند و به آنها عمل می‌کردند. شبی مانور دسته‌ای داشتیم. مسئول دسته دستور داد که کسی حق ندارد از آب‌ قمقمه‌اش استفاده کند. این دستور موقعی صادر شد که بچه‌ها در اوج خستگی بودند؛ تپه‌ها و شیارها را بارها بالا و پایین رفته بودند و عرقشان حسابی درآمده بود. ناگاه در ستون دسته، یکی از بچه‌ها دست به قمقمه‌اش برد. دیگر طاقتش از تشنگی طاق شده بود. نفر پشت‌سری اما به او گفت:

- برادر، معصیت نکن!

سکوت در شب چنان حکم‌فرما بود که صدای آرام او به گوش من رسید و مرا متوجه کرد. نگاهشان کردم. طرف سرانجام تردیدش را کنار گذاشت و قمقمه‌ را سر جایش نهاد.

*شبی تازه خوابم برده بود. در خوابی عمیق بودم که شنیدم کسی صدایم می‌کند. تا منگی از سرم رفت، فهمیدم مسعود اهری است. از چادر بیرون رفتم. بیرون چادر، محمد قمصری هم بود. با هم سلام و علیک کردیم. احساس کردم که دلشان می‌خواهد همراهشان شوم. بی‌هیچ حرفی دنبالشان راه افتادم. صدمتری که از چادر دور شدیم،در سراشیبی شیاری ایستادیم. در آن تاریکی شب، آن شیار پرشیب، و هم آلوده می‌نمود. خوب که چشم انداختم، گودالی شبیه قبر دیدم. هنوز مات و شاید در خواب دیدم که محمد قمصری پا درون گودال نهاد و کف آن رو به قبله خوابید. مسعود اهری کنار من نشست و سرگرم زمزمه شد:

«... و اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لابنون الا من اتی الله بقلب سلیم...»

تا آن شب چنین وضعی را تجربه نکرده بودم. آن دو مرا با برادرم اشتباه گرفته بودند. فکر کرده بودند چون من برادر محسن هستم، حتماً مداحی هم بلدم و می‌توانم در این محفل شبانه به آنها کمکی بکنم. حدسشان غلط بود؛ این من بودم که به آن دو احتیاج داشتم. محمد، آن پایین، درون گودال اشک می‌ریخت و مسعود در کنار من.

در حرم امام هشتم، نگاهم که به آینه کاری صحن افتاد، به محسن گفتم: خیلی قشنگ کار کرده‌اند. گفت : قشنگی‌اش در این است که کسی نمی‌تواند خودش را در آینه‌های شکسته ببیند. زائر وقتی وارد حرم می‌شود، باید متواضع و دل شکسته باشد تاقابلیت دیدن یار را پیدا کند.

من آن ظاهر دست ساخته را دیده بودم؛ ولی او متوجه راز نهفته در آن بود.

هلال نازک ماه در پشت ابرهای سنگین و تیره و تار پنهان می‌شد و باز به چشم می‌آمد. مدتی که گذشت، محمد از گودال بالا آمد و مسعود به جای او رفت. بعد از مسعود هم نوبت من شد و داخل قبر دراز کشیدم. از آسمان، نور کمی به چشم می‌رسید. همان اندک چه قوت قلبی می‌داد. تاریکی قبر بی‌اندازه دلهره‌آور بود. این بار من آن پایین بودم و آن دو فرشته آسمانی، برفراز گودال اشک می‌ریختند.

صبح فردا این خبر به گوش رسید که فرمانده گردان تصمیم گرفته عذر نیروهای کم سن و سال و زیر هفده سال را بخواهد. این شایعه، چادر دسته را به هم ریخت؛ شایعه‌ای که شاید از گردان دیگری درز کرده بود یا کسی خواسته بود شوخی کند و تا تکذیب شدن و لوله‌ای در چادرها به پا کرده بود. نوجوان‌‌ها نزد محسن یا معاون دسته - حسین فیاض - شکایت می‌کردند:

- انصاف نیست این همه آموزش دیده‌ایم و شب‌ها بیدار مانده‌ایم، حالا در شب حمله همراه شما نباشیم...

- درست است که ریش و سبیل ما زیاد نیست؛ اما کی از بچه‌های گردان عقب‌تر بوده‌ایم...

- اگر این همه مشغول درس و مشق و کتاب نمی‌شدیم، این طور نمی‌شد... فرماندهان حق دارند... در کدام دسته این همه کتاب و دفتر و قلم هست؟

- همه با هم می‌رویم پیش کوثری، شکایت می‌کنیم. فرمانده لشکر حتماً قبول می‌کند و برمی‌گردیم گردان...

- فکر کنم از اینجا مستقیم برویم آشپزخانه لشکر. چون قد ما کوتاه است، می‌گذارندمان داخل دیگ و اسکاچ و تاید می‌دهند که دیگ را تمیز کنیم. توی خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زدیم،‌ حالا باید دیگ لشکر را بشوییم...

آن روز تا غروب این شایعه بر افکار عمومی حکومت کرد. غروب هنگام وقتی مسئولان گردان از جلسه‌‌ای طولانی بازگشتند، شایعه از تخت به زیر افتاد و چادر دسته ما هم دوباره آرامش پیدا کرد.

* سهمیه غذایی دسته کم بود؛ کمبودی که در جیره غذایی همه لشکر به چشم می‌خورد و در گردان‌ها بیشتر از واحدها. اول که به کرخه آمدیم، نان‌های خشک را دور نریختیم و ذخیره کردیم. پس از چند هفته که گاهی گرسنگی حسابی فشار می‌آورد، از آن نان خشک ها می‌خوردیم.

شهید محسن گلستانی

من البته به کم‌غذایی عادت داشتم. سرتیم یک - محسن گودرزی - گاهی با من شوخی می‌کرد و می‌گفت:

- حسین، اگر غذا نخوری، شب حمله قوه جنگیدن نداری... دو قاشق غذا بخور تا جان بگیری و بهتر بجنگی.

یکی از شب‌های کرخه را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم؛ شبی که بچه‌های دسته با هم در کنار چادر دسته یک گودالی قبر مانند کندند و هر یک چند دقیقه‌ای درون آن خوابیدند.

آن شب، مسئول دسته و بچه‌ها حال و هوای دیگری پیدا کرده بودند. در چادر زیارت عاشورا خوانده شد و پس از آن بچه‌ها بیرون رفتند. صدای آنها به وضوح تا درون چادر می‌آمد. فقط ده‌تایی مثل من داخل چادر مانده بودند. یکی از آنها یک ساعت تمام به حالت سجده بر زمین بود. یکی دیگر هم مثل من نشسته و زانوهایش را بغل گرفته بود. یکی - دو تای دیگر هم دراز کشیده و روی صورتشان پتو کشیده بودند. آن شب انگار کسی تا صبح نخوابید.

محسن اما در بیرون چادر برای بچه‌ها از خاطرات عملیات والفجر چهار می‌گفت و روحیات رزمندگان در آن روزگار. آنگاه مناجات حضرت علی علیه السلام را برایشان خواند.

ما که درون چادر بودیم، هم صدای دعا می‌شنیدیم، هم صدای بیل و کلنگ. از همان داخل می‌‌توانستیم حدس بزنیم که بیرون چه خبر است. تا نزدیک سحر، صدای مناجات و احوال خوش بچه‌ها به گوش می‌رسید. سحرگاه که برای گرفتن وضو از چادر بیرون رفتم، آن گودال را دیدم. از گودال محمد و مسعود خیلی بزرگ‌تر بود.

*محمود استاد نظری(او هم در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید)، دانش‌آموزی بسیجی از گروهان دو که می‌گفتند پدرش وضع مالی خوبی دارد، به محسن و دسته یک علاقه خاصی داشت و هر از گاهی به چادر ما می‌آمد و با محسن می‌نشست. گاهی با هم قرآن و دعا می‌خواندند، یک خط یا آیه را محسن و یکی را محمود. گاهی نیز با هم مشاعره می‌کردند.

*اواخر دی ماه، گردان به بچه‌ها مرخصی داد. وقتی به تهران رسیدیم، من و محسن و چند تا دیگر از بچه‌های دسته، بعد از دو روزی ماندن در خانه، عازم مشهد شدیم. دو شب که در قطار رفت و برگشت بودیم، دو روز هم در مشهد ماندیم. در حرم امام هشتم، نگاهم که به آینه کاری صحن افتاد، به محسن گفتم: خیلی قشنگ کار کرده‌اند...

- قشنگی‌اش در این است که کسی نمی‌تواند خودش را در آینه‌های شکسته ببیند. زائر وقتی وارد حرم می‌شود، باید متواضع و دل شکسته باشد تاقابلیت دیدن یار را پیدا کند.

همیشه آرزو داشت که مانند حضرت فاطمه زهرا (س)شهید شود و همان طور که دوست داشت در عملیات پیروز مندانه‌ی والفجر هشت در جاده ی فاو – ام‌القصر در حالی که دو برادرش حسن و حسین مجروح شده بودند، از ناحیه ی پهلو مورد اصابت گلوله‌ی بعثیون قرار گرفت و در حالی که دست به پهلو داشت در سن 25 سالگی به شهادت رسید

من آن ظاهر دست ساخته را دیده بودم؛ ولی او متوجه راز نهفته در آن بود.

چون زود می‌بایست بر می‌گشتیم، پرسیدم:

- زیارت چطور بود؟ وقتش کم نبود؟ ای کاش بیشتر می‌ماندیم!

- خوب بود. این بار حرفی به امام رضا زدم که ان شاء‌الله خواسته‌ام را اجابت می‌کند!

عجله کردم و پرسیدم: «چی به امام رضا گفتی؟»

سری تکان داد و با نگاهی از جواب طفره رفت.

شهید محسن گلستانی

در بازگشت به جبهه، پدر و مادر سفارش زیادی، هم به من و هم به محسن کردند که مراقب خودمان باشیم. در آن زمستان، سه برادر از یک خانه در جبهه بودیم و مادر سخت نگران بود.

در کرخه، فرماندهان تأکید داشتند که گردان باید آماده آماده باشد تا بتواند در عملیات آینده مأموریتی مهم بگیرد. از این رو در روزهای بعد تمرینات بسیاری را از سر گذراندیم و در آخرین مانور گردانی در کرخه هم خوب درخشیدیم؛‌عبور یک گردان سیصد نفره از گذرگاه و شیار سنگلاخی با کمترین صدا. نیروها کاملا ورزیده و آ‌ماده عملیات بودند.

سرانجام پیام آمد که آخرین تلفن‌مان را بزنیم و آخرین نامه‌مان را بنویسیم؛‌اگر این اردوگاه را ترک کنیم، دیگر امکان فرستادن نامه و تماس تلفنی نیست. بچه‌ها آخرین وصیت‌شان را هم در اردوگاه کرخه نوشتند. کمک تیربارچی دسته از من خواست در آغاز وصیت‌نامه‌اش آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا...» را بدون غلط برایش بنویسم. یکی دیگر از بچه‌ها ساعت‌ها و در دو روز سرگرم نوشتن وصیت‌نامه‌اش بود. شاید چند بار آن را پاکنویس کرد. در هر فرصتی خلوت می‌کرد و می‌نوشت.

در آخرین سه‌شنبه، دعای توسلی در دسته خوانده شد که با دعاهای قبلی تفاوت داشت. چهارده بند دعای توسل را چهارده نفر از بچه‌ها خواندند؛‌ هر کدام یک بند. (در عملیات والفجر هشت، از دسته ما، همین چهارده نفر به شهادت رسیدند؛ نه یکی کمتر و نه یکی بیشتر)

 تبیان

 


منبع :

خبرگزاری فارس



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 90/10/4 :: ساعت 9:11 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 339
>> بازدید دیروز: 102
>> مجموع بازدیدها: 3367319
» درباره من «

سروش دل
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786]
نویسندگان وبلاگ :
dr shohre  khanom
dr shohre khanom[154]
mastane_j[492]
iman_karami
iman_karami[197]
ehsan[50]
بی نام ونشون ...[263]
mohsen_f[201]
دکتر بیگدلی[404]
دکتر سلیمی راد
دکتر سلیمی راد[350]

پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....

» پیوندهای روزانه «

دستورات دارویی [73]
استار دانلود [88]
سراب بهاییت [48]
همنشین [24]
سایت امام علی (ع) [65]
سایت امام علی (ع) [29]
تالارهای گفتمان کشف الیقین [31]
وب سایت ختم قرآن مجید [24]
سایت پاسخ به سوالات و شبهات(ایت الله انصاریان) [56]
سایت امام رضا(ع) [94]
پزشکان بدون مرز [78]
احادیث وروایات [174]
لبیک [30]
وب سایت شهید اوینی [83]
وب سایت تبیان [124]
[آرشیو(18)]

» آرشیو مطالب «
نوشته های روزانه
اخبار
ایام شهادت مولای دوجهان
مناجات
ضرب المثل
حدیث
حکایت
اس ام اس
مطالب علمی_پزشکی
امام عصر جانم بفدایت
نوشته های مذهبی
دلنوشته ها
متفرقه
اشعار
دانستنیها
نکته ها
بسیج
طنز وشوخی
هنر
تابستان 1387
زمستان 1386
مهر 1387
پاییز 1386
دی 1387
بهمن 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 89
مرداد 1389
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
آذر 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
خرداد 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
کانون فرهنگی شهدا
عاشق آسمونی
عاشقان
EMOZIONANTE
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
لــبــخــنــد قـــلـــم
در انتظار آفتاب
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
عشق و شکوفه های زندگی
ترنم یاس
اگه باحالی بیاتو
فرزانگان امیدوار
آیینه های ناگهان
***جزین***
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختر بهار
موضوعات اقتصادی
آخرالزمان و منتظران ظهور
لیلای بی مجنون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
قل هوالله احد
نگاهی به اسم او
نگاهی به اسم او
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
یکتاز
جاده های مه آلود
hamidsportcars
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
منتظرظهور
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بندیر
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
سرباز ولایت
شقایقهای کالپوش
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خندون
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
پر پرواز
آخرین روز دنیا
ورود ممنوع
.:: مرکز بهترین ها ::.
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
پرپر
نگارستان خیال
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
SELENA MARIE GOMEZ
نغمه ی عاشقی
MNK Blog
هفت خط
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
پژواک
نزار تنها بمانم
شهرستان بجنورد
یک کلمه حرف حساب
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
web4life
صراط مستقیم
برترین عاشقانه ها و عکس ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
خلوت من
نمایندگی دوربین های مداربسته
محب علی
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
کلبه عشق
نیمکت آخر
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خانه دار
تکنولوژی کامپیوتر
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
معیار
امام زمان
ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان
سکوتی پرازصدا
xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
مــــــ هـــــ ر بـــا ن
تراوشات یک ذهن زیبا
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
بادصبا
زنبور درمانی در جهان
جاده مه گرفته
فرق بین عشق و دوست داشتن
ایران اسلامی

تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
.:: رمز موفقیت ::.
نرگس 1
اس ام اس جوک SMS jok
عکس سرا + جام جهانی 2010
O2H-SMS
منتظر مفرد مذکر غایب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
محقق دانشگاه
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
دوستدار علمدار
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
به امید او
هگمتانه
محمدمبین احسانی نیا
انسان جاری
زمزمه های تنهایی من...
برای اولین بار ...
حلقه منتظران
نمکستان
واقعه
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
خون شهدا
دلداده
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
«نجوای شبانه»
عشق آباد شهرمن
تازه ترین ها
بچه های خدایی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
شبستان
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
تفریحی
welcome to my profile
یامهدی
دل نوشته
har an che az del barayad
آدمکها
خدا، یه کاری کن ...
اسطوره عشق مادر
دانلود هر چی بخوایی...
نور
S&N 0511
**عاشقانه ها**
اتاق آبی
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
الهگان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
یادداشت های من
توشه آخرت
✘ Heart Blaugrana
در غزل فلسفه ی چشم تو در زیر سوالم
ترخون
عشق پنهان
Manna
دریایی از غم
Deltangi
ساحل نشین اشک
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
گل یا پوچ؟2
کبوتر نامه بر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
رونوشت /سرنوشت.زارچ/سرچشمه فضیلت ها/یادداشت های احمد ترابی زارچی
خنده بازار
گل همیشه نازم
گل خشک
گلهای یاس
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
بچه های باخرز
نت سرای الماس
ستاره طلایی
السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
مردود
عمو همه چی دان
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما

جام جهان نما
خاطرات من و دکترم
نه/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
COMPUTER&NETWORK
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
.: هواداران دو آتیشه ی استقلال :.
شاه تور
متین
هر چی تو فکرته
Note Heart
ستاره سهیل
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
خط سوم
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
wanted
بهونه های بارونی
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
همه چیز از همه جا
یه کم فکر کنیم...!
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد
دانلود کتاب
جواد قدرتی javadghodrati
شادِ شاد
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
ژئوماتیک
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نجوای عاشقانه
وفا
کیمیا
اخراجیها
کشکول
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
شعر و شکر ...
عشق پاک
نوری چایی_بیجار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
دل نوشته های مائده
روزهای عاشقی یک سیب
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
حباب زندگی

» صفحات اختصاصی «
گاهی به نگاهت نگاه کن !
هیچ میدونی یکی هست که مراقبمونه ؟؟
خوشبختی یک سفر است
اس ام اس تبریک عید فطر
بهترین مفهوم زندگی = زیستن
تاثیر بچه دار شدن بر مردان
چطور چربی بیشتری بسوزانید ؟
فنون آرایش صحیح بابی بروان
۱۴ میان وعده ای که چاق کننده نیست
چگونه پوستمان را جوان نگه داریم ؟
راز شخصیت شما در چهره تان نهفته است :
روش برخورد با کسانی که خود را عقل کل می دانند !
خیر بیبینی این شب چله مادر !
بیست و یک جمله انرژی زا از آنتونی رابینز
با آگاهی زندگی کنید
خیر بیبینی این شب چله مادر !
روز مادر مبارک
دعای هر روز ماه مضان
22 بهمن مظهر ایستادگی وحضور همیشگی ملت ایران است

» لوگوی لینک دوستان «







» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.