آخرین رزمنده خرمشهر
و باز شاید به همین دلیل است که شهدای مقاومت منتهی به سقوط
خرمشهر، مظلومند.
صادقی در وبلاگش(وبلاگ 4سوق)
یکی از این شهدا را چنین معرفی می کند:
"هفت، هشت نفر بیشتر نبودند. توی فلکه فرمانداری، نزدیک پل خرمشهر. دیگر چاره ای
جز عقب نشینی نبود. تک تیراندازهای عراقی از بالای ساختمان ها شلیک می کردند. فرصتی
نبود. باید می رفتند. سید محمد جهان آرا دستور عقب نشینی داده بود اما یکی باید می
ماند و پشتیبانی میکرد تا بقیه نجات یابند. جوانی 18 ساله که پایش تیر خورده بود،
تصمیم گرفت بماند. بنابراین فشنگ های بقیه را گرفت تا آخرین نفس های شهر را ثبت
کند.
او ماند با خرمشهر و لشکر سوم عراق. آنقدر جنگید که تیرهایش تمام شد. اسیرش
کردند. تمام لحظه های این مقاومت را فیلمبرداران لشکر سوم عراق ضبط کردند. تلویزیون
عراق در اولین تصاویر منتشره از خرمشهر، جوانی را نشان داد که کماندوهای عراقی او
را با کتک پشت ساختمان فرمانداری بردند و دیگر کسی آخرین مدافع خرمشهر را
ندید."
از سال 59 تا سال 89، دقیقاً 30 سال میگذرد که
کسی نشانی از "امیر رفیعی دستگردی" ندارد.
مادر 30سال به انتظار نشسته ی این رزمنده، که از قضا فرزند اولش هم در انقلاب و
زیر شکنجه ساواک به شهادت رسیده دوست نداشت امیر را شهید خطاب کنیم، گفت: دلش
گواهی میدهد امیر برمیگردد، همانطور که چشم حضرت یعقوب بعد از 40 سال به دیدن
یوسفش روشن شد!
تبیان