سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سروش دل
 
 
هرکه در راه خدا برادری کند، سود برَد و هرکه درراه دنیا برادری کند، بی بهره مانَد . [امام علی علیه السلام] 




»» سرّى از سوره کوثر

سرّى از سوره کوثر

سری از سوره کوثر

فاطمه زهرا صدیقه کبرى سلام الله علیها گوهریست گران قیمت که هر چه زمان برآن بگذرد تلالو بیشتر مى‏یابد و بر قدر و قیمتش افزوده مى‏گردد و جلوه‏هاى تازه‏اى‏از این منبع فیض تجلى مى‏کند.

تاکنون کتابها و مقاله‏هاى بیشمارى پیرامون شخصیت‏سیده زنان عالم بانوى بزرگ‏اسلام نوشته شده که هر کلام گوشه‏اى از فضائل و مناقب آن حضرت را بیان کرده است‏ولى به جرأت مى‏توان گفت که دخت اطهر پیامبر اسلام فاطمه مظلومه بالاتر از این‏نوشتار و برتر از این گفتار و پندارهاست.

بیش از هزار و چهارصد سال از نزول قرآن کریم مى‏گذرد. مردم مسلمان و علاقمند به‏خاندان رسالت و ولایت‏سوره مبارکه کوثر را خوانده و مى‏خوانند میلیون‏ها بارقرائت‏شده و بسیارى از مردم آن را در نماز چون خود من خوانده و مى‏خوانیم ولى‏تا دو سال پیش متوجه سرى که در سوره کوثر هست، نبودم، حتى نویسندگان، مفسران و محدثان هم بدان اشاره ننموده‏اند; اما به برکات ارادت و محبت‏ به کوثر رسالت آن‏ نکته بر قلبم الهام شد و آن را به عنوان هدیه به یکى از فرزندان شایسته‏زهرا(س) یعنى مقام معظم رهبرى آیه‏الله خامنه‏اى که خود از میوه‏هاى کوثر پر خیرو برکت است، تقدیم داشتم.شنیده‏ام که مورد توجه قرار گرفت و دعا فرمودند.

این رمز، این‏ فضیلت را براى فاطمه زهرا اثبات مى‏کند که یک عطیه منحصر به فرد است که از جانب‏خداى واحد احد به پیغمبرى که در عظمت و فضیلت ‏یگانه است، اهدا شده، نه تکرارشده و نه تکرار خواهد شد.

نکته این است که کلمات سور قرآنى بارها در قرآن کریم تکرار شده، ولى کلمات اصلى‏سوره مبارکه کوثر که در شأن فاطمه زهرا نازل شده، در هیچ کجاى قرآن تکرار نشده است. «اعطى‏»، «یعطى‏» تکرار شده، اما «اعطیناک‏» فقط یکجاست...

«کثیر» و «اکثر» مکرر در قرآن آمده، ولى «کوثر» فقط در این سوره ذکر شده‏است. «فصل لربک‏» به معناى نماز بگذار از مختصات همین سوره است و کلمه‏«و انحر» قربانى بکن، زینت‏بخش همین سوره است. «شانئک‏» و «ابتر» هم فقط در این سوره است. و اما «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم و صل علیهم‏» به‏معناى دعاست، نه نماز.

این رمز الهى و سر قرآنى یدل على ان العطیه واحده‏ و المعطى واحد احد والمعطى له منحصر بالفرد لم یتکرر و لن یتکرر.

این رمز این‏فضیلت را براى فاطمه زهرا اثبات مى‏کند که یک عطیه منحصر به فرد است که از جانب‏خداى واحد احد به پیغمبرى که در عظمت و فضیلت ‏یگانه است، اهدا شده، نه تکرارشده و نه تکرار خواهد شد.

ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم.

                                                                                                                                        صابرى همدانى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/8/2 :: ساعت 10:27 صبح )

»» حکایت اهنگری که میخواست روحش را وقف خدا بکند

سلام خدمت دوستان عزیزم
          لاینل واترمن داستان آهنگری  را میگوید که پس از گذراندن جوانی  پر شر و شور  تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی  کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر  میشد.
یک روز عصر ، دوستی  که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت :" واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی  مرد خداترسی  شوی ، زندگی ات بد تر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم ، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی  ،هیچ چیز بهتر نشده."
آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: او هم بار ها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده.
اما نمیخواست دوستش را بی پاسخ بگذارد ، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
"در این کارگاه، فولاد خام برایم میاورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود .بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزانم ، تا اینکه فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم . بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم،و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد،فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد.باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست"
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد:
"گاهی فولادی که به دستم میرسد،نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت ، ضربات پتک و آب سرد،تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی  در نخواهد آمد"
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
"میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام ،و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از ابدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که  میخواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی ، به خود بگیرم . با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است ،ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولاد های  بی فایده پرتاب نکن!"

 

" از کتاب پدران.فرزندان.نوه ها"
نوشته پائولو کوئلیو
ترجمه دکتر حجازی
 
 شاد باشید و موفق


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/8/2 :: ساعت 10:13 صبح )

»» حضرت موسی چگونه جان داد؟

روزی عزرائیل نزد موسی علیه‌السلام آمد، موسی علیه‌السلام پرسید: «برای زیارتم آمده‌ای یا برای قبض روحم؟»

عزرائیل: برای قبض روحت آمده‌ام.

موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.

عزرائیل: مهلتی در کار نیست.

موسی علیه‌السلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.

خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیه‌السلام مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی علیه‌السلام نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!»

مادر گفت: «چه سفری؟»

موسی علیه‌السلام فرمود: «سفر آخرت.» مادر گریه کرد.

موسی علیه‌السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه‌السلام زد و گریه کرد، دل موسی علیه‌السلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.

خداوند به موسی علیه‌السلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما می‌آیی، این‌گریه و زاریت چیست؟»

موسی علیه‌السلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم می‌سوزد.»

خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری می‌کنم و آنها را در آغوش محبتم می‌پرورانم.»

دل موسی علیه‌السلام آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟

عزرائیل: از دهانت.

موسی: آیا از دهانی که بی‌واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟

عزرائیل: از دستت.

موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟

عزرائیل: از پایت.

موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟

عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه‌السلام داد، موسی علیه‌السلام آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی علیه‌السلام گفتند: یا اهون الانبیاء موتا کیف وجدت الموت؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟» موسی علیه‌السلام گفت: کشاة تسلخ و هی حیة؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( چهارشنبه 86/8/2 :: ساعت 10:7 صبح )

»» بیوگرافی شیطان

بیوگرافی شیطان

شیطان

شیطان، نخستین کسى بود که بعضى کارها را مرتکب شد و پیش از او کسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قرارند:

- اولین کسى که قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاک در حالى که آتش از خاک بالاتر است .(1)

- اولین کسى که در پیشگاه با عظمت الهى تکبر نمود و به دستور خالق خود عمل نکرد.(2)

- اولین کسى که که معصیت و نافرمانى خدا را کرد و آشکارا با او مخالفت نمود.(3)

- اولین کسى که به دروغ گفت : خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر کسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شریک مى شود.(4)

- اولین کسى که که قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصیحت مى کنم .(5)

شیطان اولین کسى است که صورت هاى مجسمه و بت را ساخت

- اولین کسى که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید.(6)

- اولین کسى که که غنا و آواز خواند، همان زمانى که آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)

- اولین کسى که نوحه خواند و گریست ؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گریه کرد.

- اولین کسى که لواط کرد آنگاه که به میان قوم لوط آمد.(8)

- اولین کسى که دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند.

- اولین کسى که دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این که موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از بین ببرند.(8)

- اولین کسى که دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش کند.(9)

- اولین کسى که عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!

- اولین کسى که به خداى خود اعتراض کرد.(10)

- اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد.(11)

- اولین کسى که که سحر و جادو کرد و آن دو را به مردم یاد داد.(12)

- اولین کسى که براى زیبایى ، زلف گذاشت .(13)

اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد.

- اولین کسى که نقاشى کرد و چهره کشید.(14)

- اولین کسى که آتش حسدش شعله ور شد.(15)

- اولین کسى که به ناحق مخاصمه و جدال کرد.

- اولین کسى که خداى تعالى به او لعنت نمود( و از ناراحتى فریاد کشید.(16)

- اولین کسى که به خدا کفر ورزید.(17)

- اولین کسى که گریه دروغى نمود.(18)

- اولین کسى که عبادت و خلقت خود را ستود.

- اولین کسى که صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .(19)

-----------------------------------------

پی نوشت ها:

1-اعراف (7)، آیه 12.

2-تفسیر قمى ، ص 32، بحار، ج 60، ص 274؛ المیزان ، ج 8، ص 59.

3- حجر(15)، آیه 31.

4- طه (20)، آیه 20.

5- اعراف (7)، آیه 21.

6- نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .

7- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 4، بحار، ج 60، ص 199، 219.

8-علل الشرایع ، ج 2، ص 233، بحار، ج 93، ص 306.

9- بحار، ج 14، ص 112.

10- سوره نمل ، آیه 44.

11- کتاب سلیم بن قیس .

12- بقره (2)، آیه 102.

13- کتاب ابلیس ، ص 164 و 165.

14- مکاسب ، شیخ انصارى ، مکاسب محرمه .

15- در المنثور، ج 1، ص 51؛ خصال ، ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60، ص 222 و 281.

16- ص (38)، آیه 78.

17- ص (38)، آیه 74.

18- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 40؛ خصال ؛ ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60؛ ص 199، 219.

19- مائده (5)، آیه 89.

منبع:

صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، شیطان در کمین گاه،



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 86/7/30 :: ساعت 9:13 صبح )

»» سفارش مرا هم به خدا بکن!

سفارش مرا هم به خدا بکن!

سفارش مرا هم به خدا بکن

می گویند ما به دنیا آمده ایم تا «آدم» شویم، بزرگ شویم و دستمان به میوه دانایی برسد. می گویند ما به دنیا آمده ایم تا به «کمال» برسیم. حالا این که دقیقاً این «کمال» که می گویند چیست و آدم چه طور می تواند به آن برسد، حکایتی طولانی است.

اما یک حقیقت وجود دارد. این که ما با تجربه هایمان بزرگ می شویم. تجربه های ما از زندگی هر روز، ما را کامل تر می کنند. انگار ما پازل بزرگی باشیم که با هر تجربه کوچک و بزرگ، قطعه ای از ما جایش را پیدا می کند و ما کم کم پر می شویم.

گاهی به خودم می گویم: «هی! اگه تو قرار بود یه سیب باشی، الان تو چه مرحله ای بودی؟!» از خودم می پرسم: «هی!فکر می کنی،دانه ات جوونه زده بود یا نه؟! جوونه ات رشد کرده بود یا نه؟ درخت شده بودی؟ شکوفه داده بودی؟ میوه ات رسیده بود؟ آخ! اگه یک درخت سیب بودی ...!

سفارش مرا هم به خدا بکن

گاهی با خودم فکر می کنم اگر یک درخت سیب بودم، تکلیفم معلوم بود. باید دست آخر سیب می شدم. حتی این که چه جور سیبی هم می شدم، باز معلوم بود. مسیرم را می دانستم و همیشه توی راه خودم بودم. اگر چه ممکن بود دانه باشم و کلاغ مرا بخورد و هیچ وقت جوانه نزنم. جوانه باشم و پای کسی لگدم کند و هیچ وقت رشد نکنم. حتی سیب بشوم و کرم بذارم،خب این هم یک جور بدشانسی سیب است. زندگی یک سیب هم برای خودش فراز و فرودهایی دارد.

اما من سیب نیستم. من آدم آفریده شده ام و تجربه هایم از تجربه های یک سیب، خیلی پیچیده تر است. من نمی دانم که قرار است چه اتفاق هایی برایم بیفتد. تجربه های پیش روی من، فقط منحصر به من است.

 هیچ کس، حتی نزدیک ترین دوستم هم در تجربه های زندگی من شریک نیست. ممکن است او خودش، بخشی از تجربه های من باشد. اما آنچه من از این زندگی دریافت می کنم ، با دریافت های او متفاوت است.

گاهی از خودم می پرسم ، من چه قدر تحمل تجربه های سنگین را دارم؟ در داستان پیامبران خوانده ام که هر کدام تجربه های سنگین و کمرشکنی داشته اند. بارها درباره رنج های مسیح(ع) شنیده ام. صبر حضرت ایوب(ع) برای ما، ضرب المثل است و می دانم یوسف(ع) چند سال در زندان ماند، یا چشم های یعقوب(ع) چه طور از دوری یوسف بی نور شد! ولی همه این تجربه های سنگین را به این حساب می گذارم که آنها باید آبدیده می شدند، می ترسم.

از خودم می پرسم تو چقدر تحمل آبدیده شدن داری؟ چقدر تحمل از دست دادن داری؟ تا کجا، اگر از دست بدهی، باز هم روی پاهایت می ایستی و به زندگی ادامه می دهی؟ چقدر تحمل بد بیاری، بیماری،بی پولی، شادمانی، خوشبختی و درد را داری؟
سفارش مرا هم به خدا بکن

چند بار می توانی در  زندگی ات سر دوراهی قرار بگیری و درست انتخاب کنی و جلو بروی؟ چقدر می توانی در برابر قهرها، دشمنی ها، خستگی ها و درماندگی ها، همچنان لبخند بزنی و ادامه بدهی؟ چه اتفاق هایی را می توانی تحمل کنی؟

به خودم می گویم ، اگر سیب بودم، می دانستم که سرنوشتم همین است. تلاش نمی کردم پرتقال شوم. از اینکه موز به دنیا نیامده بودم، شرمنده و ناراضی نبودم. مدام هر روز تصمیم نمی گرفتم که یک کار تازه بکنم ، یا نقشه جدید بکشم که چیز دیگری بشوم. اگر سیب بودم، می دانستم که باید خورده شوم. آن وقت سرنوشتم را می پذیرفتم. نق نمی زدم و هی از دست کسی که می خواست مرا بچیند، در نمی رفتم. اما من خوشبختانه سیب نیستم. آدمم و فرصت دارم زندگی را طوری تجربه کنم که دلم می خواهد.

گاهی دوست دارم درباره خودم با خدا حرف بزنم. بگذار بهتر بگویم: گاهی دوست دارم سفارش خودم را پیش خدا بکنم. دوست دارم به او بگویم تجربه های زندگی مرا نه کمتر از خودم و نه بیشتر از خودم بیافریند. دوست دارم از او بخواهم کاری کند که به اندازه خودم و به اندازه تمام خودم زندگی کنم.

سفارش مرا هم به خدا بکن

دوست ندارم خام بمانم. مثل سیبی که همیشه آرزو داشت سیب شود، اما جوانه اش را یک گربه لگد کرد و مرد . دوست ندارم تجربه هایم آن قدر سنگین باشند که هیچ وقت نتوانم از سختی شان بیرون بیایم و در غمشان فرو بروم.

پایان داستان های پیامبران که شیرین است. یوسف(ع) از زندان بیرون می آید، یعقوب(ع) بینا می شود. ایوب(ع) پاداش صبرش را می گیرد و مسیح(ع) عروج می کند. من هم دلم یک پایان شیرین می خواهد. پایانی شیرین، اگرچه با تجربه هایی گاه به گاه تلخ!

برگرفته از ویژه نامه دوچرخه با اندکی تغییر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 86/7/29 :: ساعت 7:32 صبح )

»» از خدا پرسیدم:خدایا ......

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جوب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنی
 
 
از تن شاخ زرد گل
 توقع جوانه نیست
واسه نفس بریدگان
 طاقت تازیانه نیست
از گل چهره سوخته طراوتی طلب نکن
برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب نکن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 10:24 صبح )

»» از خدا پرسیدم:خدایا ......

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جوب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنی
 
 
از تن شاخ زرد گل
 توقع جوانه نیست
واسه نفس بریدگان
 طاقت تازیانه نیست
از گل چهره سوخته طراوتی طلب نکن
برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب نکن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 9:32 صبح )

»» از خدا پرسیدم:خدایا ......

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جوب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنی
 
 
از تن شاخ زرد گل
 توقع جوانه نیست
واسه نفس بریدگان
 طاقت تازیانه نیست
از گل چهره سوخته طراوتی طلب نکن
برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب نکن


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 9:6 صبح )

»» خدا! با من حرف بزن!

خدا! با من حرف بزن!

فریبا ، دختری معلول

به بهانه ی روز جهانی معلول و تهیه گزارش، راهی خانه ی فریبا شدیم. دختر 25 ساله ای که بیشتر از 10 سال به نظر نمی رسید. جثه ای کوچک که از آخرین دیدارمان در یک سال پیش، کوچک تر هم شده بود.

فریبا این بیماری را با تولد به ارمغان آورده بود. فریبا پوست نداشت. انگشت دست نداشت. به قول مادر صبورش، هنگام تولد به اندازه ی یک کف دست بود.

فریبا ، دختری معلول

تا هفت سال فقط میان یک تکه پارچه جا به جا می شد. نه توان حرکت داشت نه اختیاری.

فریبا ، دختری معلول

مادرش می گفت: هیچ امیدی به زنده بودنش نبود. ولی الان 25 سال است که با ماست. فریبا را باید روزی دو بار به حمام ببریم؛ وگرنه بدنش چسبندگی پیدا می کند و به لباس هایش می چسبد.

فریبا خوش سخن و مهربان بود. آرام، ولی در عین حال زیرک و باهوش.

فریبا ، دختری معلول

روزها تلویزیون می بیند و مجله می خواند. تا سوم راهنمائی درس خوانده بود ولی به خاطر درد شدید لایه ی خارجی بدنش نتوانسته بود ادامه دهد. مسئول پیگیری درس های فاطمه خواهر کوچکش بود.

فریبا ، دختری معلول

پدر نبود. به رسم اعتیاد، که خاموش کننده ی وجدان است و ایمان.

مادر همیشه بود. با ایمان و مسلط. پای سفره ی درد و دلش ، ازتنهایی گفت و غریبی. از اینکه بارها گوشه ی خانه نشسته، سرش را بالا گرفته و به خدا گفته: "اینجا کسی نیست. اینجا کسی با من حرف نمی زند. بیا با هم حرف بزنیم. خدا! میشه فقط یه کم با من حرف بزنی؟ "

فریبا ، دختری معلول

وقتی خواستیم بریم، فریبا با دست های نداشته اش چادرم را گرفت. زل زد به چشم هایم. انگار التماس می کرد. با صدای نازک و مهربانش گفت: میشه بازم بیای؟ میشه بهم زنگ بزنی؟ میشه یه روز بیام خونتون مهمونی؟

فریبا ، دختری معلول

سرخی چشمهایش، قطره قطره اشکهای مادر، که انگار از یک چشمه ی زلال می جوشید و بیرون می ریخت، قرار از دلمان ربود.

نشستم. صورت پوسته پوسته شده اش را بوسیدم و قول دادم که باز هم بیایم، اگر زندگی مجال زیستن دهد، اگر کلاف سردرگم زندگی که مثل دو موش سیاه و سپید، دنبال هم می دوند و شب و روز می کنند ، به ما امکان آنگونه زندگی کردن دهد، که چشم نبندیم، گوش دهیم به صداهایی که ملتمسانه صدایمان می کنند. چیز زیادی نمی خواهند، جز ساعتی دل بریدن از عادت تکراری شب و روز و سرک کشیدن به تنها یک قدم آن طرفتر. آنجا که آرام و بی دغدغه، به دور از جنجال بی رحم فقر و بی مهری، کنارشان بنشینیم و حرف بزنیم. مهم نیست چه بگوییم. مهم این است که گوشمان را تیز کنیم، شاید صدای خدا را از میان حرف هایشان بشنویم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( دوشنبه 86/7/23 :: ساعت 7:24 صبح )

»» نماز عید فطر امام رضا علیه السلام

نماز عید فطر امام رضا علیه السلام

عید فطر

مامون اصرار داشت که حضرت رضا علیه السلام ولایتعهدى را بپذیرد. حضرت نمى‏پذیرفت. در نهایت، مساله اجبار را مطرح کرد که حضرت پذیرفت ولى طورى پذیرفت که خودش عین نپذیرفتن بود و بیشتر سبب رسوایى مامون شد.

خلفا سال ها بود که نماز عید فطر و عید قربان مى‏خواندند. پیغمبر نماز عید فطر و عید قربان مى‏خواند، اینها هم نماز عید فطر و عید قربان مى‏خواندند. اما روش نماز خواندن به تدریج فرق کرده بود، سیره فرق کرده بود. کم کم دربارهاى خلفا مانند دربارهاى ساسانى ایران و قیاصره روم شده بود، دربارهاى خیلى مجلل، لباس خلیفه و سران سپاه داراى انواع نشانه‏هاى طلا و نقره بود. خلیفه وقتى مى‏خواست ‏به نماز عید بیاید، با جلال و شکوه خاص و با هیمنه سلطنتى مى‏آمد. خودش بر اسبى که گردنبند طلا یا نقره داشت؛ سوار مى‏شد و شمشیرى زرین به دست مى‏گرفت، سپاه نیز از پشت ‏سرش مى‏آمد، درست مثل این که مى‏خواهند رژه نظامى بروند. بعد مى‏رفتند به مصلى، دو رکعت نماز مى‏خواندند و برمى‏گشتند.

در روز عید فطر، امام رضا علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: لباسهاى عادى بپوشید، پاها را برهنه کنید، دامن عباها و آستین هایتان را بالا بزنید و ذکرهایى را که من مى‏گویم شما هم بگویید. حالتتان حالت ‏خشوع و خضوع باشد. ما داریم به پیشگاه خدا مى‏رویم، توجهتان به خدا باشد. ذکرها را که مى‏گویید، خدا را در نظر بگیرید. امام(1) عمامه‏اش را به شکلى که پیغمبر مى‏بست‏ بسته است، لباسش را به شکلى که پیغمبر مى‏پوشید پوشیده است، عصا به شکل پیغمبر به دست گرفته، پاهایش را برهنه کرده، با یک حالت‏ خضوع و خشوعى! از همان داخل منزل که بیرون مى‏آمد، با صداى بلند شروع کرد به گفتن ‏«الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر على ما هدانا و له الشکر على ما اولانا.»

مامون به حضرت رضا اصرار داشت که مى‏خواهم نماز عید فطر را شما بخوانید. امام فرمود: من از اول با تو شرط کردم که فقط اسمى از من باشد و من کارى نکنم. (مامون گفت:) نه آقا! من خواهش مى‏کنم. شما از نماز هم ابا مى‏کنید؟! این که یک کار مربوط به مردم نیست که بگویید پاى ظلمى در کار مى‏آید. لااقل همین یک نماز را شما بخوانید. در اینجا حضرت جمله‏اى مى‏گوید نظیر جمله امام حسین و نظیر جمله حضرت على علیه السلام در جریان بیعت ‏بعد از عمر. فرمود: من به یک شرط حاضرم، من نماز مى‏خوانم اما با سیره جدم و پدرم، نه با سیره شما. مامون با آن همه زرنگى که داشت (از نظر خودش) احمق شد. گفت: بسیار خوب، به هر سیره و روشى که مى‏خواهید بخوانید. فکر مى‏کرد غرض این است که کارى را به عهده حضرت رضا علیه السلام گذاشته باشد تا مردم بگویند پس امام رضا عملا هم قبول کرد.

در روز عید فطر، امام رضا علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: لباسهاى عادى بپوشید، پاها را برهنه کنید، دامن عباها و آستین هایتان را بالا بزنید و ذکرهایى را که من مى‏گویم شما هم بگویید. حالتتان حالت ‏خشوع و خضوع باشد. ما داریم به پیشگاه خدا مى‏رویم، توجهتان به خدا باشد. ذکرها را که مى‏گویید، خدا را در نظر بگیرید. امام عمامه‏اش را به شکلى که پیغمبر مى‏بست‏ بسته است، لباسش را به شکلى که پیغمبر مى‏پوشید پوشیده است، عصا به شکل پیغمبر به دست گرفته، پاهایش را برهنه کرده، با یک حالت‏ خضوع و خشوعى! از همان داخل منزل که بیرون مى‏آمد، با صداى بلند شروع کرد به گفتن ‏«الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر على ما هدانا و له الشکر على ما اولانا.»

عید فطر

سالهاست که مردم این ذکرها را درست نشنیده‏اند. کسانى که همراه حضرت بودند، وقتى آن حال الهى حضرت را دیدند که منقلب شده، خودش را در حضور پروردگارش مى‏برد و اشکهاى مبارکش جارى است، با حالت‏ خضوع و خشوع، با معنویت تمام و در حالى که اشک هایشان جارى بود فریاد کردند: «الله اکبر، الله اکبر على ما هدانا و له الشکر على ما اولانا.» حضرت مى‏گوید و اینها تکرار مى‏کنند، تا آمدند نزدیک در منزل. صدا بلندتر مى‏شد. مامون، فرماندهان سپاه و سران قبایل را فرستاده که بروید پشت‏سر على بن موسى الرضا نماز عید فطر بخوانید. اینها به سیره سالهاى پیش خلفا، خودشان را آرایش و مجهز کرده و لباسهاى فاخر پوشیده‏اند، اسبهاى بسیار عالى سوار شده و شمشیرهاى زرین به کمر بسته و دم در ایستاده‏اند که حضرت رضا با همان جلال و هیبت دنیایى و سلطنتى بیرون بیاید. یکمرتبه حضرت با آن حال بیرون آمد. در میان آنها ولوله پیچید و بى اختیار خودشان را از روى اسبها پایین انداختند و اسبها را رها کردند. تاریخ مى‏نویسد: چون مى‏بایست پاها برهنه باشد و آنها چکمه به پا داشتند و چکمه نظامى را به زودى نمى‏توان بیرون آورد، هر کس دنبال چاقو مى‏گشت که زود چکمه را پاره و پاهایش را لخت کند. اینها نیز دنبال حضرت به راه افتادند. کم کم صداى هیمنه ‏«الله اکبر» شهر مرو را پر کرد. مردم ریختند روى پشت‏بامها و به تدریج ملحق شدند. در مردم نیز روح معنویت موج مى‏زد. حضرت مى‏فرمود: «الله اکبر»، این شهر یکپارچه فریاد مى‏زد: «الله اکبر». هنوز از دروازه شهر بیرون نرفته بودند که جاسوسها به مامون خبر دادند که اگر این قضیه ادامه پیدا کند، تو مالک سلطنت نیستى. سربازها ریختند که نه آقا! زحمتتان نمى‏دهیم، خیلى اسباب زحمت‏ شد، خواهش مى‏کنیم برگردید.

این، معنى روش است. مامون هم در این مورد به کتاب الله و سنت رسول الله عمل مى‏کرد(نماز عید فطر جزء کتاب الله است) اما همان نماز، روشى پیدا کرده بود که بى محتوا و بى حقیقت ‏شده بود. حضرت رضا علیه السلام فرمود: من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدم و پدرم، نه با روش جد و پدر تو.

 

منبع:

مجموعه آثار شهید مطهری، ج 17، ص 174 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 86/7/21 :: ساعت 6:52 صبح )

<      1   2   3      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 189
>> بازدید دیروز: 773
>> مجموع بازدیدها: 3359294
» درباره من «

سروش دل
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786]
نویسندگان وبلاگ :
dr shohre  khanom
dr shohre khanom[154]
mastane_j[492]
iman_karami
iman_karami[197]
ehsan[50]
بی نام ونشون ...[263]
mohsen_f[201]
دکتر بیگدلی[404]
دکتر سلیمی راد
دکتر سلیمی راد[350]

پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....

» پیوندهای روزانه «

دستورات دارویی [73]
استار دانلود [88]
سراب بهاییت [48]
همنشین [24]
سایت امام علی (ع) [65]
سایت امام علی (ع) [29]
تالارهای گفتمان کشف الیقین [31]
وب سایت ختم قرآن مجید [24]
سایت پاسخ به سوالات و شبهات(ایت الله انصاریان) [56]
سایت امام رضا(ع) [94]
پزشکان بدون مرز [78]
احادیث وروایات [174]
لبیک [30]
وب سایت شهید اوینی [83]
وب سایت تبیان [124]
[آرشیو(18)]

» آرشیو مطالب «
نوشته های روزانه
اخبار
ایام شهادت مولای دوجهان
مناجات
ضرب المثل
حدیث
حکایت
اس ام اس
مطالب علمی_پزشکی
امام عصر جانم بفدایت
نوشته های مذهبی
دلنوشته ها
متفرقه
اشعار
دانستنیها
نکته ها
بسیج
طنز وشوخی
هنر
تابستان 1387
زمستان 1386
مهر 1387
پاییز 1386
دی 1387
بهمن 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 89
مرداد 1389
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
آذر 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
خرداد 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
خورشید تابنده عشق
لحظه های آبی
لــبــخــنــد قـــلـــم
در انتظار آفتاب
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
عاشقان
عشق و شکوفه های زندگی
ترنم یاس
اگه باحالی بیاتو
فرزانگان امیدوار
آیینه های ناگهان
***جزین***
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختر بهار
موضوعات اقتصادی
آخرالزمان و منتظران ظهور
لیلای بی مجنون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
قل هوالله احد
نگاهی به اسم او
نگاهی به اسم او
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
یکتاز
جاده های مه آلود
hamidsportcars
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
منتظرظهور
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بندیر
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
سرباز ولایت
شقایقهای کالپوش
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خندون
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
پر پرواز
آخرین روز دنیا
ورود ممنوع
.:: مرکز بهترین ها ::.
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
پرپر
نگارستان خیال
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
SELENA MARIE GOMEZ
نغمه ی عاشقی
MNK Blog
هفت خط
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
نزار تنها بمانم
شهرستان بجنورد
یک کلمه حرف حساب
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
web4life
صراط مستقیم
برترین عاشقانه ها و عکس ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
خلوت من
نمایندگی دوربین های مداربسته
محب علی
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
کلبه عشق
نیمکت آخر
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خانه دار
تکنولوژی کامپیوتر
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
معیار
امام زمان
ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان
سکوتی پرازصدا
xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
مــــــ هـــــ ر بـــا ن
تراوشات یک ذهن زیبا
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
بادصبا
زنبور درمانی در جهان
جاده مه گرفته
فرق بین عشق و دوست داشتن
ایران اسلامی

تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
.:: رمز موفقیت ::.
نرگس 1
اس ام اس جوک SMS jok
عکس سرا + جام جهانی 2010
O2H-SMS
منتظر مفرد مذکر غایب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
محقق دانشگاه
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
دوستدار علمدار
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
به امید او
هگمتانه
محمدمبین احسانی نیا
انسان جاری
زمزمه های تنهایی من...
برای اولین بار ...
حلقه منتظران
نمکستان
واقعه
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
خون شهدا
دلداده
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
«نجوای شبانه»
عشق آباد شهرمن
تازه ترین ها
بچه های خدایی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
شبستان
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
تفریحی
welcome to my profile
یامهدی
دل نوشته
har an che az del barayad
آدمکها
خدا، یه کاری کن ...
اسطوره عشق مادر
دانلود هر چی بخوایی...
نور
S&N 0511
**عاشقانه ها**
اتاق آبی
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
الهگان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
یادداشت های من
توشه آخرت
✘ Heart Blaugrana
در غزل فلسفه ی چشم تو در زیر سوالم
ترخون
عشق پنهان
Manna
دریایی از غم
Deltangi
ساحل نشین اشک
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
گل یا پوچ؟2
کبوتر نامه بر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
رونوشت /سرنوشت.زارچ/سرچشمه فضیلت ها/یادداشت های احمد ترابی زارچی
خنده بازار
گل همیشه نازم
گل خشک
گلهای یاس
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
بچه های باخرز
نت سرای الماس
ستاره طلایی
السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
مردود
عمو همه چی دان
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما

جام جهان نما
خاطرات من و دکترم
نه/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
COMPUTER&NETWORK
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
.: هواداران دو آتیشه ی استقلال :.
شاه تور
متین
هر چی تو فکرته
Note Heart
ستاره سهیل
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
خط سوم
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
wanted
بهونه های بارونی
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
همه چیز از همه جا
یه کم فکر کنیم...!
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد
دانلود کتاب
جواد قدرتی javadghodrati
شادِ شاد
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
ژئوماتیک
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نجوای عاشقانه
وفا
کیمیا
اخراجیها
کشکول
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
شعر و شکر ...
عشق پاک
نوری چایی_بیجار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
دل نوشته های مائده
روزهای عاشقی یک سیب
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
حباب زندگی

» صفحات اختصاصی «
گاهی به نگاهت نگاه کن !
هیچ میدونی یکی هست که مراقبمونه ؟؟
خوشبختی یک سفر است
اس ام اس تبریک عید فطر
بهترین مفهوم زندگی = زیستن
تاثیر بچه دار شدن بر مردان
چطور چربی بیشتری بسوزانید ؟
فنون آرایش صحیح بابی بروان
۱۴ میان وعده ای که چاق کننده نیست
چگونه پوستمان را جوان نگه داریم ؟
راز شخصیت شما در چهره تان نهفته است :
روش برخورد با کسانی که خود را عقل کل می دانند !
خیر بیبینی این شب چله مادر !
بیست و یک جمله انرژی زا از آنتونی رابینز
با آگاهی زندگی کنید
خیر بیبینی این شب چله مادر !
روز مادر مبارک
دعای هر روز ماه مضان
22 بهمن مظهر ایستادگی وحضور همیشگی ملت ایران است

» لوگوی لینک دوستان «







» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.