من وپنجره و جمعه دست در دست انتظار، پشت حوصله ی باغ بیدار نشسته ایم تا
مبادا روزی که می آیی خواب به سراغمان بیاید!
راستی برای چندمین بار شکوفه های
بهار نارنج دلم به شوق آمدنت شکوفا شدند و در خزان نیامدنت بر زمین ریختند، پس کی
می آیی ؟
وقتی اشک میهمان آسمان چشمان من می شود در عصر نیامدنت، می فهمم که
هنوز باید شمع روشن کنم .
آخر تا چند جمعه ی دیگر می توانم تاب بیاورم نیامدنت
را؟ شمع دلم آب شد، پس کی می آیی عزیز همیشه و هنوز من؟
خاطرات شیرین ورزشکاران
با توجه به فرارسیدن سال نو قصد داریم تا خاطرات شیرین ستارگان
ورزش ایران در سال گذشته را برای شما کاربران گرامی تهیه کنیم. به هر حال در
سال گذشته اتفاقات زیادی برای ورزشکاران اتفاق افتاده است که می توانو برای شما
عزیزان جالب باشد.
علی پروین: دیزی کجا سبزی پلو با ماهی کجا!
عید همه اش خاطرات شیرین است. هر سال عید به رامسر می رویم و همراه اعضای
خانواده چند روزی را در این منطقه خوش آب و هوا سپری می کنیم. جای همه دوستان خالی
واقعاً هوای بهاری رامسر هوای دلنشینی است. همه اعضای خانواده دور سفره هفت سین می
نشینم و تحویل سال را در آنجا جشن می گیریم. البته امسال محمد نیست و به خاطر
حضورش در تیم باشگاهی اش باید بدون او عید را آغاز کنیم.
در مورد غذای روز اول فروردین هم باید بگویم سبزی پلو با ماهی را حتماً می
خوریم، اما با همه این حرفها هیچ چیز جای دیزی و نان سنگک را نمی گیرد، چون دیزی یک
چیز دیگر است. راستی هنگام سال تحویل «نازگل» و «والارضا» (نوه های علی پروین) را
روی هر دو زانویم می نشانم و به محض تحویل سال نو به آنها عیدی می دهم.
ناصر حجازی: عید را به عشق نوه هایم سپری می کنم
مدتی است که عید نوروز آن حال وهوای همیشگی را برای من ندارد و این ایام را
بیشتر به عشق بچه ها و نوه هایم سپری می کنم. در دوران جوانی حال وهوای دیگری
داشتم، اما این ساله با خوشی فرزندان وخانواده ام خوشم. امسال هم به احتمال فراوان
همراه همه آنها به دبی سفر خواهیم کرد تا چند روزی را به تفریح و گردش
بپردازیم.
حمید استیلی: هفت سین ما فقط چند دقیقه سالم می ماند
تقریباً هر ساله در ایام نوروز همراه خانواده به شمال کشور سفر می کنم و امسال
هم با آنها به شمال خواهم رفت. همیشه در این ایام سعی می کنم بیشتر وقتم کنار آنها
باشم، چون در سایر ایام کمتر فرصت می شود. البته امسال که در تیمی مربیگری نمی کنم
بیش از همه سالهای گذشته فرصت دارم و وقت خوبی است تا حسابی در خدمت آنها باشم.
سفره هفت سین خانه ما تنها برای دقایقی سالم و سلامت است، چون با وجود «آتنا» و
«آنیتا» (دخترهای به ترتیب 8 و 5 ساله استیلی) بلافاصله حساب سفره هفت سین رسیده می
شود و هنگام سال تحویل فقط سفره را می بینیم. امسال هم برای پرسپولیس آرزوی موفقیت
می کنم و امیدوارم با وجود همه مشکلات، این فصل سرانجام خوبی همراه با قهرمانی در
یکی از سه جام پیش رو داشته باشد.
صمد مرفاوی: سفر حج شیرین ترین خاطره زندگی ام بود
همواره سعی کرده ام در ایام نوروز بیشتر وقتم را صرف خانواده ام کنم و امسال هم
به رغم بازی استقلال باز هم سعی می کنم از این مهم غافل نشوم. خوشبختانه سال 87 سال
خیلی خوبی برایم بود. بزرگترین اتفاق خوب آن سفر به خانه خدا بود که بهترین خاطره
زندگی ام است و طعم و مزه آن را هرگز فراموش نمی کنم. علاوه بر آن همکاری مجددم با
استقلال که تیم محبوبم است هم از دیگر اتفاقات خوب سال 87 بود. امیدوارم در سال 88
هر کس که آرزوی سفر حج دارد به آرزویش برسد.
حسین رضازاده: هنوز عیدی های پدرم را دارم
با اینکه سالها پیش از پدرم عیدی گرفته ام اما هنوز آنها را دارم و هرگز آنها را
خرج نکردم و به عنوان بهترین یادگاری هایم آنها را پیش خودم نگه داشته ام. احساس می
کنم آنها به زندگی ام برکت می دهند و از این بابت به خیلی چیزها دست یافته ام.
هنگام سال تحویل به پسرم ابوالفضل هم عیدی می دهم. او عاشق این است که از دست من
عیدی بگیرد و من هم به همین خاطر خیلی خوشحال می شوم. از دوران کودکی عاشق عید بوده
ام و هنوز هم آن را دوست دارم. به نظرم یکی از بهترین رسم و رسوم ما ایرانی ها همین
عید نوروز و تحویل سال است.
فرهاد مجیدی: نرم نرمک می رسد اینک بهار
عید همیشه برای من حکم عوض شدن و تغییر کردن را داشته و دارد. از کودکی هم چنین
حسی را نسبت به آن داشتم و هنوز هم در روزهای اول سال نو چنین احساسی را در خود می
بینم.
همیشه سعی کرده ام کنار اعضای خانواده باشم و در تعطیلات آنها را به مسافرت
ببرم. البته امسال مقداری درگیر لیگ برتر هستیم و شاید کمتر فرصت کنم اما با تمام
این اوصاف از کوچکترن فرصت ها برای این کار استفاده خواهم کرد. « نرم نرمک می رسد
اینکه بهار....... خوش به حال روزگار...»
محسن خلیلی: هنگام تحویل سال خوابم برد و تا آخر سال خوابیدم
وقتی کوچک بودیم عید طعم و مزه بهتری داشت. لباس نو می خریدیم و کفش نو به پا می
کردیم. اما از وقتی بزرگ شده ایم فقط باید عیدی بدهیم و خرج و مخارجش برایمان باقی
مانده است.
خاطره شیرین من از این ایام این است که یک سال هنگام سال تحویل خواب ماندم و
نتوانستم بیدار بمانم. همین شد که آن سال را تا پایان بیشتر خوابیدم.
فیروز کریمی: پای ثابت خواستگاری های فامیلم
تا جایی که به یاد دارم همیشه در ایام عید من به دیگران عیدی داده ام و به یاد
ندارم کسی به من عیدی داده باشد. خاطره شیرین هم اینکه در فامیل ما رسم شده هر کس
قصد دارد به خواستگاری برود یا قرار است برای هر دختری خواستگار بیاید مرا هم دعوت
می کنند و بعد هم قرار می شود که همه ساکت باشند و فقط من حرف بزنم.
در مورد مسافرت هم باید بگویم همیشه سعی کرده ام در ایام سال نو حداقل یک مسافرت
به اتفاق خانواده ام بروم و حتی در کمترین زمان ممکن هم این کار را انجام داده ام.
امیدوارم امسال هم این فرصت را پیدا کنم.
ابراهیم توره: رفتم دیدن مادرم، زنم دادند
چند ماه پیش بود که برای دیدن مادرم به کشورم برگشتم، اما وقتی به آنجا رسیدم
متوجه شدم که خانواده ام برای تصمیماتی گرفته اند و وقتی با پیشنهادشان برای ازدواج
با یکی از دخترهای آشنایانمان مواجه شدم نتوانستم مقاومت کنم و تصمیم گرفتم ازدواج
کنم.
این خاطره شیرین ترین خاطره 87 من بود. البته پس از آنکه به خاطر مراسم عروسی ام
کمی دیرتر به ایران برگشتم از سوی باشگاه (پرسپولیس) جریمه شدم اما فکر می کنم
ارزشش را داشت.
علی کریمی: شیرین تر از خانواده ام خاطره ای ندارم
شیرین ترین خاطرات زندگی من سه خاطره است. اول روزی که با همسرم آشنا شدم و دوم
و سوم روز تولد پسرانم. غیر از این سه خاطره نیز سعی کرده ام از لحظه لحظه زندگی ام
به نیکی یاد کنم و حتی روزهای تلخ را هم دیگر به یاد نیاورم. البته اگر از امسال می
خواهید بپرسید همین که بار دیگر به پرسپولیس برگشتم برایم خیلی خوشحال کننده بود
مدتها بود که دلم برای طرفداران خونگرم پرسپولیس تنگ شده بود و در طول این فصل تا
به اینجا هم از گل بازی داربی رفت که به استقلال زدم و بازی را با حساب یک یک به
مساوی کشاندم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم سال 88 برای پرسپولیس خوش یمن باشد و
سرانجام خوشی را با قهرمانی برای هواداران رقم بزند.
پدر گناهکار را باید درآورد!
پندهای نهج البلاغه
از تیتر این مطلب تعجب نکنید. این حرف خود شماست. اگر این مطلب را بخوانید تا
آخر آن نرسیده میفهمید که گناه کردن چقدر بد است. امیر مومنان، علی علیه السلام
میفرمایند:
لَو لَم یَتَوعَّد اللهُ عَلی مَعصِیَتِهِ
لَکانَ یَجِبُ اَن لا یُعصَی شُکراً لِنِعَمِهِ
1
حتی اگر خداوند نیز بندگانش را از نافرمانی وگناه نترسانده
و باز نداشته بود، باز هم واجب بود که انسان، مرتکب هیچ گناهی نشود، تا به این
وسیله، در برابر نعمتهای او سپاسگزاری کرده باشد.
آنچه از حضرت شنیدید حکم عقل بود. عقل آدمی حکم میکند که باید نیکی را به نیکی
پاسخ گفت. و بهترین پاسخ به هر نیکی، دانستن قدر آن است. لذا هرکه قدر نشناس باشد
باید در عقل او شک کرد.
یک سوال: اگر روزی شما به کسی یک دوربین هدیه بدهید، بعدا بفهمید که آن شخص با
آن دوربینی که شما به او هدیه دادید، دارد مدام خانهی شما را دید میزند، چه حالی
پیدا میکنید؟
جوابش را من میدانم. اگر شما را ده هزار بار از آنکه هستید صبورتر و با حوصله
تر کنند، در مقابل او میگویید: این عوض تشکرت بود؟!
کسیکه گناه میکند و فرمان خداوند را به جای نمی آورد، در حقیقت، نعمتهایی را که
خداوند به او داده است، تباه میکند. زیرا چنین کسی، برای آن که بتواند گناهی را
مرتکب شود، ناچار باید تمام نیروهایی را که در وجودش هست، به کار ببرد. در حالیکه
خداوند، این نیروها را، برای گناه و نافرمانی کردن به او نداده است.
کسی را در نظر بگیر، که میخواهد، برخلاف فرمان خداوند، مرتکب گناه شود، مثلا
دزدی کند: تمام اعضای بدن آن شخص، باید وظایف خود را، با تمام نیرویی که دارند
انجام دهند، تا او توانایی انجام چنین گناهی را داشته باشد.
با نعمت خدا، جلوی چشم خدا، معصیت خدا را کردن!
چقدر زشته، نه؟!
ششهای او، باید بطور مرتب هوای تازه را به خود بگیرند، تا او نفس بکشد و زنده
بماند، قلبش باید بطور منظم در حال تپیدن باشد، تا خون به تمام پیکرش برسد و او را
زنده نگاه دارد، چشمهایش باید توانایی دیدن داشته باشند، تا او راه خود را ببیند،
پاهایش باید قادر به حرکت و قدم برداشتن باشند، تا او در مسیری که با چشمش میبیند،
پیش برود، گوشهایش باید توانایی شنیدن داشته باشند، تا او صدای نزدیک شدن مردم را
تشخیص بدهد و از خطر فرار کند، دستهایش باید توانایی کار و حرکت داشته باشند، تا او
درها را باز کند و اشیأ را بردارد، مغزش باید کار خود را انجام دهد، تا سایر اعضای
بدنش از آن فرمان بگیرند، و وظایف خود را اجرا کنند...
و اگر یکی از این اعضا، یعنی یکی از این نعمتهایی که خداوند به انسان داده است،
کار خود را به درستی انجام ندهد، شخص گناهنگار، قادر به انجام گناه نخواهد بود.
پس میبینی که گناهکار، برای آنکه در برابر خداوند، مرتکب گناه و نافرمانی شود،
از همان امکانات و نیروهایی استفاده میکند، که خداوند، آنها را، برای انجام کارهای
درست و نیک به او داده است. به این ترتیب، آیا شخص گناهکار، با انجام هر کدام از
گناهان خود، نعمتها و نیروهایی را که از خداوند دارد، تباه و حرام نمیکند؟
البته خداوند؛ به بندگان خود هشدار داده، و آنها را از گناه و نافرمانی، بیمناک
کرده است. ولی اگر خداوند چنین بیم و هشداری هم نداده بود، و اگر انسان آسوده خاطر
بود که به خاطر گناهانش کیفر و مجازات نخواهد دید، باز هم حق نداشت نعمتهای خداوند
را تباه کند. یعنی در برابر نعمتهای دیدن، شنیدن، بوئیدن، حرکت، تپیدن قلب، تنفس
ششها، اندیشیدن، توانایی انجام کارهای گوناگون داشتن، و هزاران نعمت دیگر، انسان
باید قدرشناس باشد، و به شکرانه این نعمتهای بزرگ و با ارزش، هرگز مرتکب گناه و
نافرمانی خداوند نشود.
عقل حکم میکند که باید نیکی را به نیکی پاسخ گفت. و بهترین پاسخ به هر نیکی،
دانستن قدر آن است. پس هرکه قدر نشناس باشد باید در عقل او شک کرد
به یکی گفتم از مادرت بابت این غذای خوشمزه تشکر نمیکنی؟ گفت همین که من با
اشتهاء و خوب آن را خوردم خودش تشکر بود.
این حرف خیلی پرمغز است و او از این بابت دانشمند شده هرچند کوچک بود. میدانید
چرا؟ چون او دانسته که مادرش زحمت کشیده تا غذایی خوب و باب میل او درست کند و حالا
که با اشتهاء خورده، تمام خستگی را از تن او به در کرده است و عملا گفته که «دستت
درد نکند، چقدر خوشمزه بود». این تشکر عملی است که فراتر از تشکر زبانی است. البته
باید به زبان هم آورد. اما تصور کنید اگر او آن غذا را نمیخورد و یا بدتر، میگفت
این چه غذایی است و آن را دور میریخت، چه حالی به مادر دست میداد.
حالا فهمیدید چرا چرا باید پدر گناهکار را درآورد؟
پس: بیایید فکر کنیم و آنگاه نعمتهای خدا را
درست مصرف کنیم و گناه نکینم
شاید براى شما نیز پیش آمده باشد که به چیزى «نیاز» داشتهاید، ولى براى حفظ
آبرو و «موقعیت» خویش، آن را با کسى مطرح نساختهاید. یا گاهى مشکلى برایتان پیدا
شده، اما آن را در حدى ندانستهاید که براى چارهجویى و حل آن، آن را با کسى در
میان بگذارید.
آیا تاکنون شده است که براى رو به رو نشدن با یک نفر ناباب، راه خود را کج
کنید، و براى دهان به دهان نشدن با یک فرد هرزه و هتاک، دندان روى جگر گذاشته، حتى
به دفاع از خویش نپرداختهاید؟
اینها و نمونههاى دیگرى از این قبیل، شواهدى بر روحیهاى متعالى است که از آن
با «عزت نفس» یاد مىکنیم.
جان آدمى عزیز است و رفاه و برخوردارى دوست داشتنى است؛ اما انسانیت
انسان بالاتر از هر چیز است و شخصیت و آبرو قیمتى بسیار بالاتر از مال و اندوخته
دارد. «کرامت نفس» نیز، ارزشى برتر از معادلات و محاسبات منفعتگرایانه و مادى
دارد.
وقتى انسان به چیزى طمع مىبندد، بخشى از انسانیت والاى خویش را در معرض خطر و
تلف شدن قرار مىدهد تا آن «خواسته» را برآورده سازد. گاهى هم حق و دین و شرف و
کرامت نفس، زیر «پا» گذاشته مىشود تا آن مطلوب و خواسته به «دست» آید. آیا به
راستى خواستههاى نفسانى تا این حد مهم است که در چنین معامله زیانبارى پىگیرى
شود؟
چگونه مىتوان به خواستههاى دل، بىحساب و بىحد و مرز رسید، بىآنکه از معنویت
و کمال و ارزش، چیزى را فدا کرد و از دست داد؟
صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروى خود را به کف نانى نمىفروشند و به خاطر «مناعت
طبع»، هرگز خواستههاى دل را زمینهساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمىکنند.
چگونه مىتوان به خواستههاى دل، بىحساب و بىحد و مرز رسید، بىآنکه از معنویت
و کمال و ارزش، چیزى را فدا کرد و از دست داد؟
صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروى خود را به کف نانى نمىفروشند و به خاطر «مناعت
طبع»، هرگز خواستههاى دل را زمینهساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمىکنند.
نماد دیگرى از «عزت نفس»، آن است که انسان، پاسدار کرامت وجودى خویش باشد و
ارزش فوق مادى خود را با خواستههاى حقیر و هوسهاى ناپایدار و درخواستهاى
ذلتبار، لکهدار نسازد. «عزت» به معناى صلابت و استوارى و نفوذناپذیرى و تسخیر
نشدن و فرونپاشیدن و سست نشدن و نبودن است. انسانى عزیز است که به پستیها و
حقارتها راه ندهد که در زمین دل و جان و زمینه شخصیت او نفوذ کند.
کسى عزت نفس دارد که هویت انسانى خویش را در مقابل ضربههاى
خردکننده فسادها و تباهیها حفظ کند و این جز در سایه «خودشناسى» و آگاهى به ارزش
انسانى و والایى جایگاه معنوى انسان فراهم نمىآید.
انسان خود را با چه چیزى مقایسه مىکند و به چه
چیزى مىفروشد و خود را به چه مىدهد و چه مىگیرد؟ اصلا انسان به چه و چند
مىارزد؟
حضرت على(علیهالسلام) در سخن زیبا و بلند و شیوایى، در بیان جایگاه رفیع انسان
و ارزش وجودى او مىفرماید: «بدانید که براى جانها و وجودهاى شما، قیمت و بهایى جز
«بهشت» نیست. آگاه باشید و خود را جز به بهشت نفروشید»: «انه لیس لانفسکم ثمن الا
الجنة، فلا تبیعوها الا بها.»(1)
کسى که این جایگاه را بشناسد و از آن مراقبت کند، هرگز به پستى و حقارت و طمع و
ذلت کشیده نمىشود و گوهر خود را به تمنیات نفسانى و خواهشهاى مادى نمىفروشد.
عزت نفس، مانع مىشود که انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.
«کیان وجودى» انسان، گاهى به خاطر «طلب» در هم مىشکند. هر کس مىکوشد خود را
کامل و بىنیاز و بزرگوار جلوه دهد و شخصیت خویش را نگهبان باشد. ولى گاهى افراد
سست اراده و طماع در برابر «خواستن»، آن گوهر را از کف مىدهند.
خواستن، سند «احتیاج» است و نشانه فقر و نادارى. گاهى یک «آبرو» در گرو یک
«درخواست» قرار دارد و با گشودن دست نیاز، آن آبرو و حیثیت سالیان دراز، یکباره
بر خاک مىریزد و بر باد مىرود.
امام على(علیه السلام) فرموده است:
«ماء وجهک جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟»(2)؛ آبروى تو، جامد است و با
سؤال و درخواست، قطره قطره مىریزد. بنگر که قطرات آبرو را پیش چه کسى مىریزى!
و چه زیبا گفته است صائب تبریزى:
دست طلب چو پیش کسى مىکنى دراز پل مىکشى که بگذرى از آبروى
خویش
بدترین وضع، آن است که حرص و طمع و تکاثر و افزونطلبى، انسان را به «خواستن»
وادار سازد و براى دستیافتن به آنچه که ندارد، دست به هر کارى بزند و پیش هر کس و
ناکسى کوچک شود و التماس و خواهش کند و کوچک شود، غلام و چاکر این و آن گردد، تا
از این رهگذر، چیزى بر «داشته»هایش بیفزاید و یا به برخى از «خواسته»هایش برسد.
مگر دنیا چه اندازه مىارزد که انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذارد؟
مگر پول، چقدر مقدس است که انسان، عزت نفس خویش را با آن مبادله کند؟
آیا باید به هر خواستهاى رسید؟ و هر چه را «دل» خواست، باید تامین کرد؟ پس
عفاف و کفّ نفس و کنترل غرایز و تمنیات و مهار زدن بر حرص و آز، براى کجا و کى و
چه کسانى است؟!
در این داد و ستد، چه مىدهیم و چه به دست مىآوریم؟
سخنى زیبا از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است:
«و اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الى الرغائب، فانک لن تعتاض بماتبذل من نفسک
عوضا»(3)؛ خویشتن را از هر چه که پست باشد، والاتر بدان و پرهیز کن. هر چند تو را
به خواستهها و آمالت برساند. چرا که تو هرگز از آنچه که از«خویش» مىدهى، چیزى
عوض نخواهى یافت.
مگر دنیا چه اندازه مىارزد که انسان، اعتبار و شرف خود را در گرو آن بگذارد؟
مگر پول، چقدر مقدس است که انسان، عزت نفس خویش را با آن مبادله کند؟
آیا باید به هر خواستهاى رسید؟ و هر چه را «دل» خواست، باید تامین کرد؟ پس
عفاف و کفّ نفس و کنترل غرایز و تمنیات و مهار زدن بر حرص و آز، براى کجا و کى و
چه کسانى است؟!
مساله بر سر شرافت و کرامت انسان است. وقتى در این داد و ستد، در مقابل «دنیا» و
خواهشهاى نفسانى قرار گرفت و بخشى از آن به هدر رفت و تباه شد، دیگر جایگزینى براى
آن پیدا نخواهد شد.
چه بسیار عزیزانى که در چاه «خواستن» افتادند و چون با طناب دیگران
بیرون آمدند و به خواستههاى نفسانى رسیدند، زیر بار منت دونان ماندند و عزت خویش
را در همان چاه وا نهادند و کرامت را با وابستگى به دیگران معامله و مبادله
کردند.
نخواه، تا عزیز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تا اسیر نگردى.
این رهنمود مولاى آزادگان حضرت علی(علیه السلام) است که فرمود: «القناعة تؤدى
الى العز»(4)؛ قناعت، عزت مىآورد. و نیز سخن او است که: «العز مع الیاس»(5)؛ عزت،
همراه با ناامیدى از دست مردم است. به آنچه دارى قانع باش و به داشتههایت بساز،
تا عزیز باشى.
نگهبانى از گوهر عزت و کرامت، وظیفه است. نباید خود را در معرض تحقیر و توهین
قرار داد. انسان باید از کارى که به معذرتخواهى وادار شود پرهیز کند، تا از این
طریق هم، وجهه و آبرو و اعتبارش صدمه نبیند. معاشرت بزرگوارانه، براى مصون ماندن از
تعرض و دشنام نااهلان، نگهبانى از عزت نفس است. رسیدن به این هدف، تنظیم خاصى را
در روابط انسان با دیگران مىطلبد، رابطهاى بر مبناى هوشیارى و حفظ عزت و مناعت و
زیر پا گذاشتن طمعها و خواهشها.
باید چنان زیست که به پرداخت جریمه، مجبور نشد،
سخنى زیبا از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است:
«و اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الى الرغائب، فانک لن تعتاض بماتبذل من نفسک
عوضا»؛ خویشتن را از هر چه که پست باشد، والاتر بدان و پرهیز کن. هر چند تو را به
خواستهها و آمالت برساند. چرا که تو هرگز از آنچه که از«خویش» مىدهى، چیزى عوض
نخواهى یافت.
باید چنان کار کرد، که مورد توبیخ و ملامت قرار نگرفت،
باید آنگونه رفتار کرد که از سوى دیگران، توهینى به انسان صورت نگیرد. حداقل،
بخشى از اینها به دست ماست. البته نه به این معنا که انسان از انجام وظیفه گفتارى
و کردارى و موضعگیرى در جاى مناسب، شانه خالى کند، بلکه موجبات وهن و توهین نسبت
به خویش و تحقیر شدن در حضور جمع را فراهم نیاورد.
هم در برخورد با قدرتمندان باید «عزت دینى» خود را پاسدار باشیم، هم در مواجهه
و معاشرت با پولداران، از رفتار ذلیلانه و حقیرانه پرهیز کنیم. اینگونه مىتوان
موساى عزت را در برابر فرعون قدرت، سربلند نگه داشت. اگر کسى ثروتمندى را به خاطر
پولش احترام کند، دین و شرافت خود را زیر پاهاى خویش، له کرده است. به تعبیر حضرت
على(علیه السلام):
«من اتى غنیا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دینه»(6)؛ هر کس نزد ثروتمندى رود و به
خاطر توانگرى و ثروتش در مقابل او کرنش و فروتنى کند، دو سوم دینش رفته است!
شگفتا که آیین یک انسان، از کجاها لطمه مىخورد که به خیال هم نمىرسد.
این منش و رفتار را باید به کودکان هم آموخت، تا با عزت نفس بار آیند و در مقابل
«دارایان»، احساس حقارت و کوچکى و ذلت نکنند.
اگر نسل نوجوان ما، مفهوم کرامت انسان و مناعت طبع و عزت
نفس را در نیابد، با روح کوچک و همت محدود و چشمى همیشه گرسنه، اسیر دنیاداران
مىشود. بزرگترین خدمت به فرزندان، تعالى بخشیدن به همتها و غنا بخشیدن به شخصیت
وجودى آنهاست. در سایه چنین تربیتى، صاحبان روحهاى بلند و وارسته، اینگونه طلبها
را تلخ و دشوار مىیابند و به آن تن نمىدهند.
در دیوان منسوب به حضرت على(علیه السلام) شعرى است با این مضمون:
«جا به جا کردن صخرهها از قله کوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوبتر است. من
تلخى همه اشیاء را چشیدهام. هیچ چیز، تلختر از «سؤال» و درخواست نیست.» (7)
و به قول ناصرخسرو:
به آب روى، اگر بىنان بمانم بسى به
زان که خواهم نان ز دونان
پىنوشتها:
1- نهجالبلاغه، صبحى صالح، حکمت 456.
2- همان، حکمت 346.
3- همان، نامه 31.
4- غررالحکم.
5- همان.
6- نهجالبلاغه، حکمت 228.
7- لنقل الصخر من قلل الجبال احب الى من منن الرجال
و ذقت مرارة الاشیاء طرا فما طعم امر من السؤال
امام باقر(علیه السلام) میفرماید:
برای نمازگزار، هنگام نماز سه خصلت است:
از قدمش تا به آسمانها ملائکه او را احاطه مینمایند،
و از آسمانها تا بالای سرش خیر و احسان نثار میگردد،
و فرشتهای که بر او موکل است میگوید:
اگر این نمازگزار بداند که با چه کسی مناجات میکند، از نماز جدا
نمیگردد.
من لا یحضره الفقیه، ج1، باب فضل صلوة، ص 636 .
چگونه یک صفحه وب سنگین را باز کنیم؟
برای بسیاری از ما پیش آمده است که اتصال اینترنتیمان بسیار کند شده و در عین
حال میخواهیم به هر زحمتی شده، صفحهای را باز کنیم و لااقل اگر نمیتوانیم
عکسهایش را ببینیم، متنش را بخوانیم. اما هر چقدر تلاش میکنیم و صبر پیشه
میکنیم، فایدهای ندارد و صفحه اصلا خیال باز شدن ندارد.
کسانی که هم اینترنت
موبایلشان را فعال کردهاند، حتما بارها به این مشکل برخوردهاند و اصلا
بسیاری از اوقات از خیر باز کردن سایت مورد نظر گذشتهاند.
خوب، چه کار میشود انجام داد؟
مشترک شدن فید یا تنظیم کردن مرورگر برای باز نکردن عکسهای سایتنحوه استفاده از فید را در مقالههای "فید
چیست؟ "و"نحوه
خواندن فید" بخوانید.
اما راه سوم استفاده از سایتهایی است که آدرس سایت یا صفحه مورد نظر را از شما
میگیرند و نسخه ساده، سبک و با حداقل گرافیک را به شما تحویل میدهند. در واقع
آنها، سایتها را تهی از همه عکسها، فلشها و cssها و فریمها
میکنند و فقط متن را نگاه میدارند.
بد نیست، این سایتها را در مرورگر کامپیوتر یا موبایلتان بوکمارک کنید، تا در
هنگام ضرورت از آنها استفاده کنید.
انسان، گاهى از «هیچ» به «همه» مىرسد و گاهى از همه به
«هیچ»!
خوب محض است، شر محض مىگردد. منحرف است، به حقیقت مىرسد و صالح مىشود. عالم و
داناست، اما « غرور علمى» او را بر زمین مىزند. گنهکار و عاصى است، اما « توبه
»، او را « عبد صالح » مىسازد.
اینها همه ممکن و شدنى است و از انسان بعید نیست که هرگونه تحولى را در خود
ایجاد کند.
این نکته ، از یک سو امیدوار کننده و الهامبخش است، از سویى همخطرناک و
لغزاننده، تا انسان چگونه از امانت « انتخاب» استفاده کند!
چه دلهاى سنگى که یکباره همچون موم، نرم شده است، و چهدیدههاى خشک و جامد ، که
با یاد خدا و تاثیر موعظه، متاثر شده و به اشکنشسته و چشمهسار خوف و خشیت گشته
است.
تضمینى نیست که یک انسان نیک، تا ابد نیکو بماند.
چنان هم نیست که یک فرد تبهکار و زشتخو ، تا پایان در تباهى وآلودگى باقى بماند
و درهاى هدایت و رشد ، به رویش بسته باشد. مگر نهاینکه پیامبران آمدهاند تا بدان
را خوب کنند و بردگان هوس و بندگان دنیارا ، صاحبان خرد و سروران آخرت سازند؟
انسان که کمتر از حیوانات نیست! وقتى سگ و طوطى و اسب و مار و باز شکارى تحول
پذیرند ، انسان که اشرف مخلوقات و مورد تکلیف الهىاست، چرا نباشد؟... که هست! دل
انسان سختتر از سنگ و فولاد کهنیست، پس مىتواند شکلپذیر باشد.
اگر به تربیت جان و تصفیه دل بپردازیم، مىتوانیم خود را از « چاهبردگى » تا «
اوج برازندگى » بالا بکشیم.
نقش « محیط » ، « مربى » ، « تذکر » و « تفکر » را نمىتوان انکار کرد ، چرابه
« تربیتخود » کمتر مىپردازیم؟
تربیت پخته کند هر خام را یک سازد بختبد فرجام
را
وا رهاند مرد را از بندگى مغز و معنى مىدهد
بر زندگى
انسان، در گیر و دار دو جاذبه قرار دارد: «الهى» و « نفسانى».
« نفس»، به گناه و پیروى از هوسها و عمل به خواسته ی دل مىخواند و... «خدا»،
به ترک هواى نفس و تمایلات حیوانى.
از هر کدام اطاعت کنى، باید دیگرى را نافرمانى کنى و به هر یکنزدیک شوى، از
دیگرى دور مىگردى. مقتضاى بندگى، اطاعت فرمانخداست و تسلیم امر و اراده «مولى»
بودن.
اگر « بنده»ایم، طاعتمان باید. و اگر «مطیع» مولاییم، اطاعت و تسلیم ،باید در
عمل و زندگى آشکار شود. و گرنه، چه فرقى میان آنکه «مولا» ندارد و آنکه مولایش
خداست؟
« گناه»، معلول لحظات غفلت انسان و «خدا فراموشى» است. وقتىعقل، مغلوب نفس
اماره شود ، محصولى جز گناه به بار نمىآورد. کسى تنبه گناه مىدهد و دل به معصیت
مىسپارد که از عواقب آن نیز غافل باشد ، یا بى خبر.
امام باقرعلیه السلام مىفرماید:
«شگفتا از کسى که از ترس بیمارى، از غذا پرهیز مىکند، اما از ترسآتش، از معصیت
ناپرهیزکار است!».
اما آنکه به عبودیتخود و ربوبیتخالق، معترف است، خود را در قیدطاعت مقید
مىداند و در بند « بندگى خدا» حس مىکند ، نه یله و رها که هرچه مىخواهد بکند و
هر چه مىخواهد بگوید و هرگونه که مىخواهد باشد!مگر مىتوان خدا را عالم و بصیر و
شاهد و حاضر و ناظر دید و گناه کرد؟
در لحظه گناه، شعله ایمان در دل فروکش مىکند و گاهى هم بهخاموشى مىرسد.
...این چراغ را، روشن نگه داریم.
منبع : برگرفته از کتاب " گامی در مسیر " – جواد محدثی
شما
مستحق شادی هستید
پیامهایی که به خود میدهید سمت وسوی زندگی شما را تعیین خواهد کرد. پس اگر
دائما به خود بگویید من ارزشی ندارم و شادی در زندگی حق من نیست، چطور انتظار
دارید که شاد باشید؟
خودتان را قبول داشته
باشید
خوب، بد، زشت یا هرچه هستید، همان را بپذیرید. به هر کاری مشغول هستید بدانید که
آن کار نهایت تلاش و کوشش شما بوده، پس کاملا از آن راضی و خوشنود باشید و به دنبال
پیشرفت بروید. اگر تنها به نداشتههای خود فکر کنید مطمئنا از داشتههای خود هرگز
لذت نمیبرید.
احساس رضایت
نمایید
نباید همواره به دنبال موقعیتی در آینده باشید تا در آن زمان به خرسندی برسید.
شما مطلع نیستید که فردا زندگی چه چیزی را برای شما به ارمغان خواهد آورد، پس امروز
از داشتهها و موقعیتهای خود نهایت لذت را ببرید.
قدر زندگی خود را
بدانید
شادبودن در حال حاضر یعنی از زندگی خود سپاسگزاری کردن. شکرگزاری ازسلامتی، شغل،
خانه، غذا یا خانوادهای که عاشق شماست. آیا اگر متوجه شوید که فقط نود روز از
زندگی شما باقی مانده متفاوت عمل نمیکردید؟ سرانجام عمر همه یک روز به پایان خواهد
رسید. شاید شما حتی نود روز هم وقت نداشته باشید. این را بدانید که تنها سپاسگزاری
است که شادی و آزادی را برای شما به ارمغان خواهد آورد، نه سرزنش.
با دیگران مهربان
باشید
شادی واقعی یعنی مفید بودن برای دیگران. اگر شما یاد بگیرید که به مشکلات، بیش
از اندازه فکر نکنید آنها در نظر شما کوچک وکوچکتر خواهند شد. اگر تنها به خود فکر
نکنید، متوجه میشوید که زندگی چقدر زیباست.