استاد پنج ساله!
پای درس امام شناسی دختر شهید عمار یاسر
عبد الواحد بن زید نقل مىکند که روزگاری به زیارت خانهی خدا رفتم، در وقت طواف دختر پنج سالهاى را دیدم که پردهی کعبه را گرفته، به دخترى مثل خود مىگفت: قسم به آنکه به وصایت رسول اللّه صلى الله علیه و آله انتخاب شد؛ میان مردم احکام خدا را یکسان اجرا مىکرد؛ حجّتش بر ولایت آشکار و همسر فاطمه مرضیّه سلام الله علیها بود؛ مطلب چنین و چنان نبود.
از ایـنـکه دخترى با آن کمى سنّ، على بن ابیطالب علیه السّلام را با آن اوصاف تعریف مى کرد در شگفت شدم که این سخنان بر این دهان بزرگ است !!
گفتم: دخترم آن کیست که این اوصاف را داراست؟
قالَت ذلِکَ وَ اللّه عَلَمُ الاَعلامِ وَ بابُ الاَحکامِ وَ قَسیمُ الجَنَّةِ وَ النّار وَ رَبّانِىُّ هذِهِ الاُمَّة وَ رَاسُ الاَئِمَّة ، اَخـُوالنَّبـِىَّ وَ وَصِیُّهُ وَ خَلیفَتهُُ فى اُمَّتِه ذلِکَ اَمِیرُالمُؤمِنِین عَلِىُّ بنُ اَبِى طالِب
گـفـت: او واللّه بـزرگ بـزرگـان ، و بـاب احـکام ، و قسمت کننده بهشت و دوزخ ، تربیت کـنـنـده ایـن امـّت، اوّل امـامـان، بـرادر و وصـىّ و جـانـشـیـن رسول اللّه علیه السّلام در میان امّت، او مولاى من امیرالمؤمنین على بن ابیطالب است .
با آنکه غرق تعجّب شده بودم، با خود مىگفتم :
این دختر با این کمى سن این معرفت را از کجا پیدا کرده است؟
ایـن مـغـز کـوچـک ایـن هـمه اوصاف عالى را چگونه ضبط کرده و این دهان کوچک این مطالب بزرگ را چطور اداء مىکند؟!
گفتم :دخترم على علیه السّلام از کجا داراى این صفات شد که مىگوئى؟
پاسخ داد :پـدرم (عـمـّار بـن یـاسـر) دوسـت او بـود کـه در صفّین شهید شد، روزى على علیه السّلام به خانه ما به دیدار مادرم آمد، من و برادرم از آبله نابینا شده بودیم، چون ما دو یتیم را دید، آه آتشینى کشید و گفت :
للّه للّه مـا اِن تـاوَّهتُ مِن شَیى ٍ رُزِیتُ بِهِ کَما تَاَوَّهتُ لِلاَطفالِ فِى الصَّغَرِ، للّه للّه للّه
قَدِمتَ ولِدَهُم مَن کانَ یَکفُلُهُم فِى النّائِباتِ وَ فى الاَسفارِ وَ الحَضَرِللّه للّه للّه
در هـیـچ مـصـیـبـتـى کـه پـیـش آمـده آه و نـاله نـکـردهام، مـانـنـد آنـکـه بـراى اطفال خردسال کردهام .اطفالى که پدرشان مرده، چه کسى کفیل و عهده دار آنها مىشود؟
در پیشامدهاى روزگار و در سَفَر و حَضَر
آنگاه ما را پیش خود آورد، دست مبارک خویش را بر چشم من و برادرم مالید.
سپس دعاهائى کرد، دستش را پایین آورد که چشمان نابیناى ما بینا شد.
اکنون من شتر را از یک فرسخى مىبینم که همهاش از برکت او است، (صلوات خدا بر او باد).
کمربند خویش را باز کردم که دو دینار بقیّه مخارج خود را به او بدهم از این کار تبسّمى کرد و گفت :ایـن پول را قبول نمىکنم گرچه امیرالمؤمنین علیه السّلام از دنیا رفته ولى بهترین جانشین را در جاى خود گذاشته است، مـا امـروز در کـفالت حضرت حسن مجتبى علیه السّلام هستیم، او ما را تأمین مى کند، نیازى نداریم که از دیگران کمک قبول کنیم .
سپس آن دختر به من گفت: على علیه السّلام را دوست مىدارى؟
گفتم: آرى
گفت: بشارت بر تو باد، تو بر دستگیره محکمى چنگ زدهاى که قطع شدن ندارد.
آنگاه از من جدا شد و این اشعار را زمزمه مىکرد:
للّه للّه ما بُثَّ عَلِىٍ فِى ضَمِیر فَتىً اِلاّ لَهُ شَهِدَت مَن رَبِّهِ النِّعَمُ للّه للّه للّه
للّه للّه وَ لا لَهُ قَدَمٌ زَلَّ الزَّمانُ بِها اِلاّ لَهُ ثَبَتَت مِن بَعدِها قَدَمُ للّه للّه للّه
للّه للّه ما سَرَّنى اِنَّنِى مِن غَیرِ شِیعَتِهِ وَ إِن لِى ما حَواهُ العَرَبُ وَ العَجَمُ للّه للّه للّه
دوسـتـى عـلى در قلب هیچ جوانمردى گسترش پیدا نکرده، مگر آنکه نعمتهاى خداوندى نصیب او شده است .
دوسـت عـلى علیه السّلام، اگر روزگار قدمى از او بلرزاند، قدمى دیگر براى او ثابت مىماند.
دوسـت نـدارم کـه مـن از پـیـروان عـلى نـبـاشـم در عـوض مال همه عرب و عجم از آن من باشد.
بـحـار الانـوار ج 41 ص 220 ـ 221، از بـشـارة المـصـطفى ص 86 ـ و ابن شهر آشـوب آنـرا در مـنـاقـب ج 2 ص 334 باب اموره مع المرضى و الموتى بطور اختصار نقل کرده است