درگاه شماری ایرانیان پیش ازاسلام، سال به دوازده ماه سی روزه تقسیم می
شد. در پایان سال پنج روز به نام پنجه دزدیده یا خمسه مسترقه باقی می
ماند. تقویم امروز زَرتُشتیان بر همین اساس تنظیم شده است. دراین تقویم
هفته وجود ندارد و روزهای ماه هریک نام یکی از فرشتگان یا ایزدان را به
خود گرفته و به ترتیب چنین است:
1) اورمزد؛ 2) بهمن؛ 3) اردیبهشت؛ 4) شهریور؛ 5) سپندارمذ؛ 6) خرداد؛
7) امرداد؛ 8) دی به آذر؛ 9) آذر؛ 10) آبان؛ 11) خیر(خور)؛ 12) ماه؛
13)تیر؛ 14)گوش؛ 15) دی به مهر؛ 16) مهر؛ 17) سروش؛ 18) رشن؛ 19) فروردین؛
20) ورهرام؛ 21) رام؛ 22) باد؛ 23) دی بهدین؛ 24) دین؛ 25) ارد(اشی)؛ 26)
اشتاد؛ 27) آسمان؛ 28) زامیاد؛ 29) مانتره سپند؛ 30) رام.
نام ماه های دوازده گانه چون امروز چنین بوده است:
فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، امرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند.
ایرانیان پیش از اسلام مراسم سوگ و ماتم نداشته اند و اندوه و روزه
داری را عملی ناپسند می شمرده اند. به همین جهت در ایّام باستان همه روزها
شادی و خوشی و جشن و مهمانی و خوردن و خوراندن بوده است. زَرتُشتیان در
روزهایی از ماه که نام روز و ماه یکی می شده جشن می گرفته اند و با پسوند
نسبت (گان) آن روز را مشخّص می کرده اند مانند فروردگان (19 فروردین)
اردیبهشت گان (سوّم اردیبهشت) مهرگان (16مهر).
بعضی از این جشن ها، که بیشترجنبه زَرتُشتی دارد، با جشن هایی که چه
بسا پیش از زَرتُشت نیز مرسوم بوده منطبق شده است. جشن های ایرانیان
باستان با دگرگونی های طبیعت و هنگام مناسب برای کارهای کشاورزی و گلّه
داری مربوط است. درآن روزگار سال به دو فصل تابستان و زمستان تقسیم می شده
است. سرمای زیاد در بعضی نواحی ایران در روزگاران کهن زندگی را سخت می
کرده است. داستان ساختن شهرها و پناهگاه های زیرزمینی که به جمشید و
افراسیاب و دیگر پادشاهان افسانه ای نسبت داده شده، گویی بازتاب خاطره این
سرمای طاقت سوز بوده است. بنابراین، وقتی هوا رو به گرما می رفته و مردم
روی به صحرا می آورده اند، طبیعی است که آغاز آن را با شور و شوق تمام
نوروز بنامند و جشن بگیرند.
قرن ها و هزاره ها شاهان و فرمانروایان خودی و بیگانه بر ایران زمین
فرمانروا بوده اند. بسیاری ازایشان با همه توان خویش برای فراموش شدن این
جشن های دیرین کوشیده اند. چه بسیار داغ بد دینی و تهمت کفر که برپیشانی
دوستداران این رسم ها و سنّت ها زده اند و چه بسیار با شکنجه و نقره داغ
مردم را از برگزاری آنها باز داشته اند. امّا طبیعت قانون جاودانی و
دگرگون ناپذیر خود را برجای گذاشته است. امروز بسیاری از جشن های کهن
ایرانی به دلایل مختلف با مراسم کامل برگزار نمی شود، یا از آن ها تنها
نامی برجای مانده است.
نوروز اوّلین روز بهار، آغاز سال نو و بزرگ ترین جشن ملّی ایرانیان است
که دراساطیر ایرانی به جمشید نسبت داده شده. گفته اند که جم سوار برگردونه
ای که دیوها آن را می کشیدند به آذربایجان رسید. فرمود تا تختی زرین
برجایی بلند بگذارند و خود درحالی که تاجی جواهر نشان برسرداشت برآن نشست
و دیوان آن را برداشتند و به آسمان بردند. چون خورشید برآمد و یرتوش برآن
تاج و تخت افتاد همگان شاد شدند و شید را که به معنی درخشش و روشنایی است
بر نام جم افزودند. درآن روز جمشید فرمود که جشنی بزرگ برپا دارند. زیرا
در نوروز فلک آغاز به گردش نموده و خدا آفرینش جهان را شروع کرده است.
نخستین انسان دراین روز آفریده شده و خرّمی و سرسبزی گیتی را فراگرفته است.
در دوران باستان پنج روز اوّل فروردین نوروز عامّه بود. شاه بارعام می
داد و هر روز گروهی از مردم را برای شادباش نوروزی به حضور می پذیرفت. روز
ششم نوروز بزرگ و نوروزخاصه خوانده می شد. شاه به خلوت می رفت و با
نزدیکان خود می نشست. این روز را پایان آفرینش جهان و روز کامل شدن گیتی
دانسته اند. گفته اند که در این روز زَرتُشت به پیامبری برگزیده شد و با
اهورمزدا سخن گفت. به این جهت دربامداد پیش از سخن گفتن پاره ای نیشکر می
چشیدند. همچنین گفته اند که جمشید نخستین بار در نوروز نیشکر را شناخت و
آن را به دیگران هدیه داد. پس خوردن پاره ای شکر یا شیرینی از مراسم اصلی
نوروز بوده است.
نوروز درواقع جشن رستاخیز است. پنج روز پیش از نوروز که درگاه شماری
باستان پنجه ی دزدیده یا به عربی خمسه ی مسترقه گفته می شد، فروردگان نام
داشت و ایرانیان در آن روزها به یاد مردگان به انجام مراسمی می پرداختند.
شمع و چراغ می افروختند و خوردنی و نوشیدنی بر سفره می چیدند و معتقد
بودند که ارواح و فَرَوهَرهای درگذشتگان برای بازدید ازخانه و خانواده
خواهند آمد. در احادیث شیعه روایتی هست که بنا برآن حضرت صاحب الزمان(ع)
در نوروز ظهورخواهد فرمود و جهان را که در تاریکی ظلم است به نور عدالت
نورانی خواهد کرد.
فرخنده ترین ساعت نوروز لحظه دمیدن آفتاب در بامداد بود. ایرانیان
دراین لحظه با چشم دوختن به خورشید تبرّک می جستند و معتقد بودند که پیش
از سخن گفتن هرکس سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم (شمع) روشن نماید از هر
دردی شفا خواهد یافت. مراسم نوروز در دربار شاهان با تجمّل بسیار برگزار
می شده و توصیف باشکوه ترین تشریفات آن، در دربار شاهنشاهان ساسانی، درکتاب نوروزنامه آمده
است. درروزگار پس از اسلام نوروز همچنان از جشن های مهم ایرانیان برجای
ماند. بنا بر حدیثی که از امام جعفرصادق (ع) ششمین امام شیعیان نقل شده
نوروز مبارک است و درآن روز حضرت صاحب الزمان(ع) ظهورخواهد فرمود و جهان
را که در تاریکی ظلم است به نور عدالت نورانی خواهد کرد. آن چه در این جا
می آید، اشاره ای کوتاه به بعضی مراسم امروزی نوروز نزد بسیاری از
ایرانیان است.
ایرانیان از اوایل اسفند به پیشواز نوروز می روند. نخست خانه تکانی می
کنند. نظافت، تعمیر وسایل خراب شده، دور ریختن اشیاء بی فایده و زائد، رنگ
آمیزی در و دیوار، شستن در و پنجره، گردگیری و ترتیب گنجه ها و قفسه ها از
فعّالیت هایی است که همه را از زن و مرد، چه در خانه و چه دربازار و اداره
و کارگاه، به خود مشغول می دارد. سپس خرید اشیاء لازم برای منزل، لباس نو
تابستانی، هدایا و عیدی برای یکدیگر و لوازم سفره هفت سین و شیرینی و آجیل
برای دید و بازدید نوروز آغاز می شود. درفاصله ده تا پانزده روز مانده به
نوروز سبزه سبز می کنند و آن دانه های مختلف از قبیل گندم، جو و عدس و
باقلا و ارزن است که پس ازسبزشدن تزیین می شود و در سفره هفت سین جای می
گیرد. درگذشته دوازده نوع دانه را سبز می کردند و از روی رشد آنها چگونگی
محصول سال نو را پیش بینی می نمودند.
دوختن لباس، پختن شیرینی های مخصوص نوروزی و ارسال نامه های تبریک سال
نو برای دوستان و آشنایان و همکاران و معلّمان از کارهای دیگر این فصل
است. ازدیگر کارهای لازم رسیدگی به حساب های مالی خانواده و پرداخت وام
هاست. درلحظه ی سال تحویل کسی با دیگری نباید قهر باشد یا از او رنجشی به
دل نگه دارد. روز قبل از عید حمّام نوروز واجب است. شستشو و پوشیدن لباس
نو، ولو یک تکّه، اهمّیت خاص دارد. شب سال تحویل همه چراغ های خانه را
روشن می گذارند. سبزی پلو و ماهی یا رشته پلو می پزند تا رشته امور در
دستشان بماند. از شام شب عید برای روز دیگر مقداری نگه می دارند تا برکت
از سال گذشته به آینده بپیوندد. در لحظه ی تحویل سال، که مهم ترین لحظه
سال است، افراد خانواده دور سفره هفت سین می نشینند. بر این سفره کتاب
آسمانی، آینه، شمعدان، قدحی بلورین پُر از آب که چند ماهی کوچک قرمز در آن
شناور باشد، سبدی کوچک از تخم مرغ رنگ شده، ظرف های میوه و شیرینی و آجیل،
گلدان های گل و هفت چیز که نام آنها با حرف سین شروع شود قرار دارد.
سَمَنو، سکّه، سبزه، سنبل، سیب، سرکه، سنجد، سیاه دانه و سیر معمول ترین
این چیزها است. گفته اند که درقدیم هفت شین روی سفره می گذاشته اند امّا
بعد از اسلام، به مناسبت حرام بودن شراب، آن را به هفت سین بدل کرده اند.
هفت شین عبارت بوده است از شیر، شراب، شکر، شهد، شمع، شایه (میوه، محصول
کشت) و شیرینی.
هنگام تحویل سال باید دعای مخصوص خواند" یامقلب القلوب و الابصار، یا
مدبر اللیل و النهار، یا محول الحال و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال"
و به قدح آب که روشنایی است چشم دوخت. پس از تحویل سال دهان را با شیرینی
یا عسل شیرین می کنند، یکدیگر را می بوسند و شادباش و مبارکباد و «صدسال
به از این سال ها» می گویند. بزرگ ترها به کوچکترها و گاه همه به یکدیگر
عیدی و هدیه می دهند و به دید و بازدید می پردازند که تا روز دوازدهم دامه
دارد. ابتدا باید کوچکترها به دیدن بزرگ ترها بروند سپس آنها نیز از کوچک
ترها بازدید کنند. در بعضی شهرها در صبح نوروز دیدن از خانواده هائی که
درسال گذشته عزادار و سوگواربوده اند، مرسوم است.
روز سیزدهم فروردین سیزده به در است. همه از خانه بیرون می روند و روز
را به تفریح و شادی و بازی در صحرا و دشت می گذرانند. در این روز با طناب
به درخت تاب می اندازند و به تقلید از جمشید برآسمان گذر می کنند. خوردن
کاهو و سکنجبین یا سرکه و چیدن و جمع آوری سبزه های نورسته و پختن آش رشته
در صحرا از مراسم این روز است. صبح این روز سبزهای را که سبز کرده بودند
با خود از خانه بیرون می برند به آب روان می سپارند یا به پشت بام می
اندازند. دخترهای دم بخت علف ها را به هم گره می زنند و به امید بخت گشایی
می خوانند: «سیزده بدر، سال دگر، خانه شوهر.»
نوروز و روزهای پیش از آن تا سیزده به در آداب و تفریحات و بازی ها و
مراسم بسیار مفصّل دارد. از آن جمله نمایش های میرنوروزی، نواهای دسته های
دُهُل زن ونقاره چی، رقص ها و شوخی های حاجی فیروز و مراسم شاد و اسطوره
ای برنشستن کوسه بین کشاورزان و دامداران. اگرچه در طول تاریخ بارها جشن
های ملّی ایرانی مورد بی مهری و گاه قهر و کین کسانی قرار گرفته است که
شادی مردم و دلبستگی آنان را به سنّت های دیرین خوش نمی داشتند، امّا
ایرانیان این یادگارهای دل انگیز ملّی را همچنان پای برجا نگه داشته اند.
روز سوّم اردیبهشت، نام ماه و روز یکی می شود و از همین رو ایرانیان
باستان آن روز را جشن می گرفتند. اردیبهشت، دومین ماه بهار، نام خود را از
اَمشاسپندی به همین نام دارد که به معنی والاترین راستی ها و درستی ها و
ایزد نور و روشنایی و آتشِ بی دود اهورایی است. به اعتقاد پیشینیان،
خداوند در اردیبهشت ماه زمین را آفریده است. دراین موقعِ سال گل سرخ عرصه
باغ و بوستان را می آراید.
ایران را سرزمین گل و بلبل نامیده اند زیرا گل سرخ بیش از همه جا در
ایران می روید و ستایش رنگ و بوی و زیبایی و دلفریبی آن بیش از همه در
اندیشه و ادب ایرانی جای داشته است. ایرانیان باستان در بهار و به خصوص
درجشن های اردیبهشت ماه خرمن های عظیم گل را فراهم می آوردند و دورا دور
آن به نوشیدن شراب گلرنگ و سرخوشی و شادکامی می گذراندند. هدیه فرستادن گل
سرخ از مراسم مهمّ این جشن است. ابوریحان بیرونی به برگزاری جشن گل سرخ در
خوارزم اشاره کرده و نوشته که مسیحیان در روز چهارم ماه اَیار که همزمان
با اردیبهشت ماه است گل سرخ به کلیساها می بردند. درتاریخ بیهفی
از برگزاری جشن گل افشان به وسیله یکی از امیران دربار سلطان مسعود غزنوی
نیز یاد شده و آمده است که امیر و یاران او درحال سرمستی دورادور خرمن گل
های فراهم آمده به رقص و پایکوبی پرداختند درحالی که هریک تاجی از شاخه
های سبز مورد و گل سرخ به هم بافته و بر سرگذاشته بودند.
ایران سرزمینی کم آب است. به این جهت درگذشته های بسیار دور، زیباترین
افسانه ها درباره باران و چشمه ساران و جویبارها ورودهای خروشان برسر زبان
ها بوده است. مراسم جشن هایی که در تیرماه برگزار شده، همگی برای آب بازی
و پاشیدن آب به سر و روی یکدیگر است، اگرچه در برخی دیگر از جشن ها نیز،
ازجمله نوروز و آبانگان و جشن هایی که درماه بهمن برگزار می شده، پاشیدن
آب به یکدیگر و آب ریزان مرسوم بوده است.
درششمین روز تیرماه جشنی بنام نیلوفربوده است که امروز از مراسم آن
اطلاع چندانی در دست نیست. نیلوفرگل مخصوص ایزدبانو آناهیتا است که تا
زمان ساسانیان بزرگ ترین پرستشگاه ها و مجلّل ترین پیکره های او برجای
بوده است. نیلوفر بر روی آبگیرها می روید و رنگ و بویی دلنشین دارد و
یادگار دورانی است که اقوام اوّلیه آریایی فرهنگی مشترک داشته اند. هم
اکنون نیلوفر درهند هم چون گذشته نشانه و رمزی از مادرطبیعت است. در سفره
جشن مهرگان نیز گل نیلوفر به عنوان یکی از لوازم اصلی بر سفره نهاده می
شود.
روز سیزدهم تیرماه برخورد نام روز و ماه است و به آن جشن تیرگان می
گفته اند. دراین روز جشنی بزرگ برگزار می شده و درافسانه های ایرانی
داستان دلکشی درباره آن آمده است. بنابراین افسانه، چون افراسیاب تورانی
بر ایران چیره شد، درطبرستان ایرانیان به مدّت طولانی به محاصره سپاه وی
درآمدند. انبارهای آذوقه به پایان رسید و گرسنگی می رفت که همه را از پای
درآورد. منوچهر پادشاه ایران از افراسیاب خواست که به اندازه یک تیرپرتاب
از کشور ایران را آزاد کند و به او واگذارد. افراسیاب پذیرفت.
سپندارمَذ، فرشته نگهبان زمین، به یاری ایشان آمد و دستور داد تیر و
کمانی ویژه بسازند. آن گاه پهلوانی پارسا و میهن دوست را برگزید تا کمان
بکشد و تیر را پرتاب کند. پهلوان که آرَش نام داشت برپا خاست و برهنه شد.
آنگاه روی به سوی مردمان کرد و به همه نشان داد که اندامی نیرومند و سالم
دارد. سپس کمان را برکشید و چندان درآن نیرو نهاد که بدنش پاره پاره شد.
ایزدِ باد به یاری سپندارمَذ تیر را تا آن سوی جیحون برد و بر درخت گردویی
فرود آورد که از بزرگی در جهان مانند نداشت. گفته اند که از محل پرتاب تیر
تا آن گردوبن هزار فرسنگ بود.
افراسیاب ناچار سپاه خود را عقب نشاند و ایرانیان که ازگرسنگی به جان
آمده بودند شادی ها کردند و تنور و وسایل آشپزخانه را که بی مصرف مانده و
کهنه و فرسوده شده بود شکستند و درچشمه سارها تن شستند تا غبار ننگ و
بدبختی را از خود بزدایند. این افسانه تعبیری حماسی از خشکسالی و بی
بارانی است و عقب کشیدن افراسیاب در افسانه نشان کنار رفتن دیوی است که از
فرو ریختن باران جلوگیری کرده. دور راندن دیو با فداکاری و جان در کف
نهادن آرش کماندار همراه است و فرو ریختن باران و سرسبزشدن کشت و بوستان
شادی و نشاط مردم را درپی دارد. نکته ای ظریف در داستان آرش وجود دارد که
زمینه سنّتی لخت شدن پهلوانان در زورخانه است. آنان نیز هنگام مبارزه
وکشتیگیری لخت می شوند و دورگودی می چرخند تا همگان ورزیدگی بدن آن ها را
ببینند.
جشن تیرگان بنا برآن چه در نوشته های دیرین آمده روزمخصوص دبیران و
دهقانان نیز بوده است. زیرا تیر همان عطارد است که دبیر فلک خوانده شده.
دراین روز نویسندگان و دبیران و دهقانان، که مردم باسواد ونگهبانان تاریخ
و فرهنگ باستان ایران بوده اند به لباس مخصوص خود درمی آمدند و مورد
احترام و بزرگداشت بسیار قرارمی گرفتند.
درجشن تیرگان مرسوم بوده است که همه درچشمه سارها و رودهای خروشان
شستشوکنند و برای تبریک و شادی به یکدیگر آب بپاشند. نوشته اند که دراین
روز ساکنان ساحل خَزَر به دریا می رفتند و همه روز را آب بازی می کردند.
در تاریخ ایران بعد از اسلام در زمان شاه عبّاس بزرگ به برگزاری یک جشن با
شکوه آب ریزان در اصفهان اشاره شده است که نشان از زنده کردن آداب و رسوم
باستانی در قرن هفدهم میلادی دارد. در این مراسم همه بزرگان و اهالی
اصفهان در زاینده رود به آب بازی می پرداخته اند.
پس از نوروز، مهمترین جشن ملی ایرانی مهرگان است که روز شانزدهم
مهرماه، هنگامی که نام روز و نام ماه برهم می افتد، برگزارمی شود.
ایرانیان باستان سال را به دو فصل تابستان و زمستان بخش می کردند. تابستان
که هنگام رفتن به صحرا و کِشت و کاربود با جشن های نوروزی آغاز می شد و
هنگامی که در اوّل پاییز و شروع فصل سرما که گوسفندان و چهارپایان به آغل
باز می گشتند و انبارها ازمحصولات کشاورزی و باغداری انباشته بود، جشنی
دیگر برگزارمی شد که همین مهرگان است. مهرگان در واقع جشن شکرگزاری و شادی
برداشت محصول است. کشاورزان ایرانی هنوز چنین وقتی مجالس عروسی و مهمانی
به راه می اندازند و برای گشت وگذار و زیارت و سیاحت راهی شهرهای دیگر به
خصوص اماکن مذهبی می شوند. مهرماه آغاز اعتدال پاییزی و یکسانی روز و شب
است. بنا به معتقدات ایرانیان باستان در مهرگان زمین گسترده می گردد و تن
و جان آدمی به هم می پیوندد. در حماسه ملی ایران مهرگان زمانی است که کاوه
ی آهنگر برضدّ ضَحّاک قیام کرد و با ازمیان برداشتن او فریدون بر تخت
پادشاهی نشست. گرامی داشت جشن مهرگان نیز به فریدون نسبت داده شده است. در
دوره ی شاهنشاهی ساسانیان اردشیر بابکان دراین روز تاجی خورشیدگون
برسرنهاد و از آن پس ساسانیان پیوسته این روز را گرامی می داشتند.
ماه مهرمنسوب به مهر یا میترا، ایزد دوستی و پیمان درست است، که خورشید
تابان گردونه اوست. ایزدمهر هر روز سوار بر این گردونه پهنه آسمان را درمی
نوردد و پیمان شکنان را با نیزه های زرّین به سزا می رساند. با این که
زَرتُشت کوشید با ترویج یکتاپرستی ستایش ایزدان گوناگون را ازمیان بردارد،
باز خدایان پیش از او به صورت همین فرشتگان درآمدند. یکی از بزرگ ترین این
ایزدان، ایزدمهر است و فصل بزرگی از یشت ها به نام مهریشت به گرامی داشت
این ایزد و نیایش او اختصاص یافته است.
جشن مهرگان مانند نوروز با شکوه و جلال تمام برگزار می شده است. تاریخ
نویسان یونانی بارها به شادخواری و جشن و سرور و نغمه سرایی و موسیقی
بسیار که درمهرگان انجام می شده، اشاره کرده اند. آورده اند که پادشاهان
هَخَامَنِشی هرگز نمی بایست مست شوند مگر درجشن مهرگان که لباس ارغوانی می
پوشیدند و در باده پیمایی ومیخوارگی دیگران شرکت می کردند. دراین جشن
موبَدان خوانچه ای که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و هفت دانه مورد
گذاشته شده بود زمزمه کنان نزدشاه می آوردند.
از شانزدهم تا بیستم مهرماه مهرگان عامه بود. روز بیست و یکم شاهان و
بزرگان، مهرگان خاصّه برگزار می کردند و این روز را با خانواده و نزدیکان
می گذراندند. از مراسم جشن مهرگان افروختن آتش های بزرگ و رقص وشادمانی و
می نوشی گرداگرد آن است. دراین هنگام درخانه ها سفره مهرگانی می گسترند و
با انواع غذاها و میوه ها و شراب و گلاب و گل فراوان آن را می آرایند.
درسفره مهرگان باید هفت میوه به ترتیب قرار داده شود: ترنج، سیب، به،
عنّاب، انار، انگورسفید و کُنار. دراین روز همگان شکر وگلاب فراوان می
نوشند تا در زمستان از آسیب بیماری و سرما در امان مانند. گذاشتن شاخه های
سبز مورد و گل نیلوفر برسفره مهرگان از واجبات است. ریختن اسپند و برگ خشک
مورد بر روی آتش علاوه بر پراکندن بوی خوش دیوها و جن ها را می پراکند.
سَده یکی از جشن های باستانی ایران است که در شب دهم بهمن برگزار می
شود. بنا بر رسم ایرانیان باستان زمستان بزرگ پنج ماه (صدو پنجاه روز)
بوده و در روز جشن سَده چند روز از زمستان گذشته و صولت و شدّت آن به
پایان آمده است. در این روز عدد فرزندان کیومرث پدر همه آدمیان به صدتن
رسید و هوشنگ پادشاه بزرگ پیشدادی دراین روز تاج برسرنهاد. ایرانیان معتقد
بودند که در این زمان جهنّم از زمستان زاده می شود زیرا به اعتقاد
ایرانیان باستان دوزخ جایی بسیار سرد بوده است. پس آتش می افروختند تا
زشتی و پلیدی جهنم را دورکنند. و گرداگرد آن به رقص و شادمانی و خوردن
گردو و بادام برَشته و نوشیدن شراب می پرداختند.
جشن سده بعد از اسلام تا اواخر دوره سلجوقیان برجای بود. در تاریخ بیهقی
شرحی ازبرگزاری آن در روزگار سلطان مسعود غزنوی داده شده است. نوشته اند
که وی با همه اشتیاقی که برای انجام جشن های باستانی ایران به شکوه و جلال
تمام داشت درشب جشن سده اندوه زده و خشمگین به خلوت رفت و از تماشای مراسم
سرباز زد. جشن سده تا روزگارسلجوقیان برجای بوده است. ملکشاه سلجوقی دراین
شب در بغداد جشن با شکوهی ترتیب داد که شاعران و نویسندگان با توصیف آن
سلطان را ستایش بسیار کردند.
در گذشته، توده مردم جشن سده را بسیار بزرگ می داشتند. امام محمّد
غزّالی در کیمیای سعادت عید داشتن سده را به دلیل آن که از جشن های گَبران
است حرام شمرده و به نکاتی اشاره کرده است که نشان می دهد این شب نزد مردم
با شادی بسیار می گذشته و ایرانیان با موسیقی و نشاط و عیدی دادن به
کودکان آن را بزرگ می داشته اند. غزّالی می گوید خرید و فروش چنگ و چغانه
وصورتک حیوانات و سپرها و شمشیرهای چوبین و بوق سفالین درعیدها به خودی
خود گناه نیست امّا از آن جا که جشن سده متعلّق به ایرانیان نامسلمان است
حرام شمرده می شود.
در بهمن ماه جز جشن سده عیدهای دیگری نیز برگزار می گردید که یکی از
آنها بَه منجَنه یا به منگان است که در دومین روز این ماه واقع شده. دراین
روز دانه های اسپند را در شیرتازه می ریزند و می خورند و معتقدند که حافظه
را می افزاید و فراموشی را از بین می برد. اسپند همان گیاه مقدّسی است که
دانه های ریز و سیاه رنگ آن را بر روی آتش می ریزند و با دود و بوی خوش آن
دیوان را فراری می دهند و اثر چشم زخم را باطل می کنند. هنگام جشن به
منگان، درنواحی مرکزی ایران مرسوم است که آشی ازگوشت و حبوبات، غلاّت و
سبزی هایی که درآن روز به دست آید می پزند. این غذا شاید همان آش شُله
قلمکاری باشد که هنوز به عنوان آش نذری برای دوستان و آشنایان فرستاده می
شود.
روز بیست و دوّم بهمن ماه جشن باد روز است که باز در آن نوشیدن شراب و
بازی و شادی مرسوم بوده. روز سی ام بهمن ماه جشن آبریزگان است. گفته اند
که در زمان پادشاهی فیروز، نیای خسرو انوشروان، خشکسالی سختی پیش آمد
ومردمان بسیار رنج بردند امّا پادشاه انبارهای غلّه را گشود و مردمان را
از آن بهره ها داد، آن گونه که هیچ کس از گرسنگی نمرد. سپس فیروز به
آتشگاه رفت و از اهورامزدا به زاری طلب باران کرد. دراین روز چندان باران
بارید که به داخل چادرها و خانه شاه نیز سرازیر شد.
شب قبل از فرا رسیدن نخستین روز دی ماه درازترین شب سال است و به آن شب
یلدا یا شب چلّه می گویند. دی ماه را ایرانیان باستان خورماه نیز می
گفتند. نخستین روز آن خرّم روز است. این روز و این ماه هر دو به نام
اهورامزدا نامگذاری شده بنابراین روز اوّل دی جشنی بزرگ است.
مراسم شب چلّه خانوادگی برگزار می گردد و هنوز همه مراسم آن پا برجاست.
دراین بلندترین شب سال افراد دور و نزدیک در منزل بزرگ خانواده گرد می
آیند و با خوردن میوه و آجیل شب را به شادی می گذرانند. خوردن هندوانه،
خربزه، انار، سیب، به و نیز انواع خشکبار، به خصوص آجیل شیرین و تخمه
بوداده شور، دراین شب معمول است. یکی دو روز قبل از فرا رسیدن شب چلّه
مردهای جوان خوانچه های آراسته میوه را به خانه نامزدهای خود می فرستند و
خود به مهمانی خانه عروس می روند. خانواده دختر نیز لباس و پارچه نبریده
به جای آن هدیه می فرستند.
خوانچه طبق مستطیل شکل چوبی است که روی آن را با سفره ای قلمکار یا
ترمه می پوشانند و بر آن ظرف های بزرگ میوه را، پیچیده در زرورق های رنگین
و آراسته با گل و نوارهای موّاج، می چینند. این خوانچه را برسرمی گذارند و
گاه چند مرد که هریک خوانچه ای برسردارند درپی یکدیگر راهی خانه عروس می
شوند. گرد آمدن شب چلّه دور کرسی با نقل خاطرات شیرین و خواندن کتاب های
داستانی تا دیرگاه شب ادامه می یابد. دراین شب خوردن برف وشیره نیز معمول
است. اولین برف سال را نمی خورند زیرا از پاکی آن مطمئن نیستند. درشب چله
که دربیشتر جاها برف زیاد باریده، روی برف مقداری شیره ی انگور می ریزند و
به صورت بستنی می خورند.
بنا بریک سنّت دیرین در روزگار ساسانیان، در نخستین روز دی ماه هرسال،
پادشاه ازتخت شاهی به زیر می آمد و با جامه سپید درصحرا برفرشی سپید می
نشست. دربان ها و نگهبانان را مرخص می کرد و بار عام می داد. با دهقانان و
برزگران برسریک سفره می نشست و ایشان را برادر می نامید و از غذای ایشان
می خورد. این جشن را نود روز نیز می گفتند زیرا میان آن تا نوروز نود روز
تمام فاصله است.
درروزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوّم این ماه نیز تطابق نام روز و ماه
را جشن می گرفتند و معتقد بودند که آسمان در یازدهمین روز ماه دی آفریده
شده است. سیرسور یا جشن سیر در روز چهاردهم دی ماه برگزار می شد.
شانزدهمین روز دی ماه که به ایزدمهر منسوب بوده جشن و مراسم خاصی از
شادخواری و شادکامی و رقص و موسیقی برپا می شده است. درافسانه های مربوط
به این روز اغلب از گاوی سخن می رود که فریدون با شیر او پرورده شد. این
گاو بَرمایون نام دارد و احتمال داده اند که به معنی گاو پُرمایه باشد.
مناسبت جشن روز شانزدهم دی ماه را بازگرفتن فریدون ازشیرگاو و رها شدن
گاوهای ایرانیان به وسیله فریدون از بند ضحّاک گفته اند. آمده است که درشب
این جشن درآسمان گاوی از نور آشکار می شود که شاخه ای او از طلا و پاهایش
از نقره است. این گاو گردونه ماه را به دنبال می کشد و حدود یک ساعت در
آسمان می ماند. هرکس آن را ببیند و آرزویی کند، آرزویش برآورده خواهد شد.
در این روزمردم برای تبرّک، شیرگاو می نوشند و معتقدند هرکس در بامداد
این روز پیش از سخن گفتن بِه بخورد و ترنجی را ببوید آن سال را به خوشی و
در نعمت خواهد گذراند و ازخشکسالی و بیچارگی و بدبختی در امان خواهد بود.
باز برخی از ایرانیان معتقد بودند که در این روز ضحّاک جمشید را کشت و
براثر آن بر خانه های مردم بلا بارید. از همین رو، برخی از جوانان تمام شب
بیدار می ماندند، به درخانه های مردم می رفتند، در می کوفتند و با
آوازخوانی بلا را ازصاحبان خانه برمی گرداندند. صاحبانخانه در را بروی
آنان می گشودند و با آجیل و شیرینی از آنها پذیرایی می کردند.
بنا برافسانه ای دیگر، جمشید در این شب پری زیبای رنگارنگی را دید که
برگاو سپیدی سوار بود و دسته ای گل سوسن در دست داشت و گاه گاه آن را می
بویید. گاو از هفت فلز ساخته شده بود. زر، سیم، مس، قلع، آهن، سرب و روی.
آن پری نام یکایک آدمیان را بر زبان می آورد و صفات ایشان را برمی شمرد آن
گاه از نور و روشنایی وجود خویش آنها را بهره ور می ساخت. جمشید از پری
پرسید «تو کیستی؟» پری گفت «من بخت هستم و وجود خویش را بین مردم تقسیم می
کنم.» آن گاه از نظر پنهان گشت.
مراسم شب یلدا مراسمی بسیار کهن و مربوط به دوران پیش از زَرتُشت و شب
زاده شدن ایزدمهر است. چه، اگر بتوان درطی سال شبی را درنظرگرفت که درآن
ایزدمهر -ایزدی که خورشید گردونه اوست- متولّد شود، باید آن شب در تاریکی
و درازی از تمام شب های سال ممتاز باشد و چنین شبی همان شب یلداست. قرینه
ی این امر آن است که یلدا کلمه ای سُریانی و به معنی "میلاد" است. هنگام
رواج آیین مهر در اروپا، مراسم شب یلدا با شکوه تمام برگزار می شد. هنگامی
که مسیحیت، پس از کشتار بی رحمانه ی پیروان مهر، دراروپا رواج یافت،
اولیای دین جدید پی بردند که برانداختن برخی سنّت های آیین مهر ناممکن است
و یاد آن هم چنان درخاطر مردم زنده خواهد ماند. از این روی شب میلاد
ایزدمهر را به میلاد مسیح بدل کردند که در 25 دسامبر برگزار می شود. فاصله
مختصری که میان این دوجشن وجود دارد براثر اشتباه محاسبه در تقویم پدید
آمده و میلاد مسیح همان شب یلدای پیروان مهر است که در ایران نیزگرامی
داشت آن با رواج دین زَرتَشت نیز ازمیان نرفته و هنوز هم مردم بی آن که
علّت آن را بدانند، آن شب را بزرگ می دارند.
اسفند آخرین ماه سال ایرانی و منسوب به سپندارمذ، فرشته نگهبان زمین و
مظهرمهربانی و فداکاری مادرگیتی است. سپندارمذ یکی از اَمشاسپندان
زَرتُشتی و یکی از والاترین عناصر طبیعت در قدیم ترین معتقدات آریاییان
ایرانی است. گل بیدمشک با رنگ و بوی لطیف خود متعلّق به اوست.
پنجمین روز اسفندماه، جشن زنان است و مردگیران خوانده شده. دراین روز
زنان با جامه های نو، به دیدار یکدیگر می روند و وقت را به شادمانی می
گذرانند. مردها به زنان خود هدیه می دهند و آرزوهای آنان را برآورده می
کنند. این رسم هنوز در نقاط دور افتاده ایران برجاست. در یکی از دهات
نزدیک گناباد در خراسان تا دهه های اخیر در این روز همه مردها به صحرا می
رفتند تا زنان با آزادی و رویگشاده به رقص و پایکوبی پردازند. اگر دراین
روز مردی در روستا دیده می شد مورد مسخره و گاه آزار زنان قرار می گرفت.
از دیگرمراسم سنّتی این روزگار،که ابوریحان بیرونی نیز از آن یاد کرد،
آویختن افسون بردرخانه هاست تا کژدم و دیگر حشرات موذی را دفع کند.
بنابراین رسم، دعاهای مخصوص را بر روی کاغذی چهارگوش نوشته و درهر اطاق به
سر دیوار آن نصب می نمایند. این افسون ها از دمیدن سپیده تا برآمدن کامل
آفتاب دوام می آورد. معتقدند که کژدم و دیگر حشرات زیانبار از جایی که بر
آن افسون نیست از در می گریزند. گذشتن سرما و یخ بندان زمستان و دمیدن باد
بهاری معمولاً حشرات را از هرگوشه به جنب و جوش وامی دارد. ایرانیان
باستان که از ناپاکی و زیان حشرات و جانوران پلید و آلوده شدن انبار آذوقه
سخت بیزار بودند، کشتن و از میان بردن آنها را لازم و کار نیک و ثواب می
شمردند.
امّا با شکوه ترین جشن اسفندکه تا کنون برجای مانده، و درسال های اخیر
رونق بیشتری نیز یافته، چهارشنبه سوری است. شب بین آخرین روز سه شنبه و
چهارشنبه آخرسال، درخانه، خیابان یا صحرا، خرمن های آتش برمی افروزند.
برای این کار ازگون وخارهای بیانی استفاده می شود که عطری مخصوص و شعله ای
بلند دارد. همزمان با غروب خورشید، حداقل سه خرمن آتش بر می افروزند و در
سه نوبت به ردیف از روی آن می پرند و می خوانند: «سرخی تو از من زردی من
از تو» و معتقدند که به این ترتیب تمام سال تندرست خواهند ماند. دراین شب،
تقیسم آجیل مشکل گشا برآورنده آرزوهای کسی است که نذری دارد. پسته، بادام،
فندق، کشمش، نخودچی و میوه های خشک شیرین مثل انجیر، خرما و برگه اجزای
اصلی آجیل مشکل گشاست. بنا بر رسمی دیگر، در چنین شبی دختران جوان با روی
پوشیده و به گونه ای که شناخته نشوند، هر دو سه تن درکنج کوچه و خیابانی
پنهان می شوند و به سخنان کسانی که می گذرند گوش می سپارند و از نوع سخنان
آنان برای بخت خود درسال آینده فال می گیرند. این کار را فالگوش ایستادن
می گویند.
قاشق زنی یا ملاقه زنی از دیگر تفریح های این شب است. دخترها و گاه
پسرها در حالی که خود را در چادر پوشانده اند، ملاقه یا قاشقی بزرگ به دست
می گیرند و بر درخانه همسایه یا دوستان آن قدر می کوبند تا صاحبخانه چیزی
خوراکی در ملاقه ی آنان بگذارد. پاشیدن آب نیز یکی دیگر از مراسم چهارشنبه
سوری است که از اعتقاد به آفریده شدن آب در این ماه و احترام به آن سرچشمه
می گیرد. ایرانیان معتقدند که ریختن آب روشنایی است. از همین رو، هنگامی
که کسی راهی سفر است پشت سر او جامی آب می پاشند تا به سلامت باز گردد.
رسم جارو و آب پاشی جلوی درخانه در هر سحرگاه نیز از دیر باز رایج بوده و
با افسانه ها همراه شده است. این نظافت صبحگاهی معمولاً به وسیله دختر دم
بخت خانه بدان امید انجام می گیرد که در پایان چهلّمین روزخِضر سپیدپوش و
سپیدموی، با سربند و شال سبز، از آن جا بگذرد و با تحسین دختر بخت او را
بگشاید و مراد او را بدهد.
درشب چهارشنبه سوری در بعضی نقاط ایران زنان گرد هم می آیند تا آش
نذری بپزنند و بین دوستان پخش کنند. پختن سَمَنو نیز اغلب در این شب انجام
می گیرد.
در بامدار روز چهارشنبه آخرسال ظرف ها و کوزه های کهنه را از پشت بام
به کوچه می اندازند و می شکنند تا جای آنها را با ظرف های نو عوض کنند و
با پاکیزگی و تازگی به استقبال نوروز روند. معمولاً در هرخانه داخل یکی
ازکوزه ها مقداری پول خرد می ریزند تا نخستین کسی که از کوچه می گذرد آن
را بیابد و خوشحال شود. سعدی در بوستان این کوزه را "چشمارو" خوانده، شاید
از این رو که تصویر چشم و ابرویی نیز برآن کوزه نقش می شده است.
منبع : http://www.fis-iran.org