صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و میدانم چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم نمیدانی نمیدانی که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم چرا بیهوده میکوشی که بگریزی ز آغوشم از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی نمیترسی نمیترسی نمیترسی که بنویسند نامت را به سنگ تیره گوری شب غمنک خاموشی بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری فدای لحظه ای شادی کن این رویای هستی را لبت را بر لبم بگذار کز این ساغر پر می چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را ترا افسون چشمانم ز ره برده است و میدانم که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار میسوزی دروغ است این اگر پس آن دو چشم راز گویت را چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 11:14 صبح )
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786] نویسندگان وبلاگ : dr shohre khanom[154]mastane_j[492] iman_karami[197]ehsan[50]بی نام ونشون ...[263]mohsen_f[201]دکتر بیگدلی[404] دکتر سلیمی راد[350]
پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....