سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سروش دل
 
 
دانشمند بی کردار، مانند چراغی است که خود را می سوزاند و به مردم روشنی می دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله] 




»» شربت آلبالو

شربت آلبالو

داستانی زیبا و خواندنی با قلم  آقای  منوچهر رضایی ،
برگزیده ی جشنواره ی داستان نویسی دفاع مقدس .

نشسته بود روی پیت حلبی ، زیر سایه ی نارون زل زده بود به خانه ی مقابل
. خانه ای که حالا خانه نبود . ویرانه ای بود با نخلی سیاه گیسو ، شکسته کمر میان
آجر ها و آهن های عمود و لخت . با دری افتاده و دیواری پر از ترکش ها ی ریز و درشت
.

آلبالو

اگر پلک نمی زد . حتی اگر حرکت نمی کرد نمی شد فهمید آن هیبت سیاه و در غبار
نشسته زنده است .

دو خط باریک از گوشه ی چشم ها ، غبار گونه ها را شسته بود و بعد از گذر از زیر
گیسو های پریشان حنا بسته اش رسیده بود . به خال آبی چانه اش . صدا های دور را نمی
شنید اما اگر صدای انفجار یا شلیک گلوله ای نزدیک بود خودش را جمع می کرد و پشتش را
فشار می داد به آجرهای داغ دیوار . کفشی به پا نداشت . پاشنه و چند انگشتش از جوراب
سیاه بیرون زده بود . مقابلش جعبه ی چوبی بود . روی جعبه لیوانی پر از شربت
آلبالو . صدای تانک که آمد خودش را از دیوار کند و ملاقه را فرو برد توی سطل شربت .
ملاقه را داخل شربت چرخاند . تانک آمد و از روی کفش ها و موتوری که توی خیابان
افتاده بود گذشت.
چند سرباز با گونی هایی پر و جعبه های نوشابه پی تانک
دویدند . کمی بعد صدای موسیقی آمد . نزدیک و نزدیک تر شد . سربازی ضبط صوت روشن را
آویخته بود به فرمان دوچرخه . تا رسید به آهن پاره های موتور نتوانست دوچرخه را
کنترل کند . خورد زمین . ضبط خاموش شد . سرباز پا باز نشست روی آسفالت داغ .

ضبط رو دو دستی بلند کرد . دکمه هایش را یکی یکی فشار داد . ضبط را چند بار تکان
داد و زد روی بلند گویش . بعد چپاند به گوشش . بلند شد و ضبط را خاموش کرد و برد
بالای سر و کوبید روی آسفالت . تانک را رکاب زد . کمی بعد جیپی آمد که سرنشینانش با
دیدن او توقف کردند . پیاده شدند . آن که زودتر پیاده شد درجه داری بود با کلاه بری
قرمز ، دیلاق و بلند بالا. با چشم های ریز و سیبیلی باریک پشت لب . نوک دماغ خطی و
باریکش را با انگشت خاراند . از بین سربازها که کلاه کاسکت روی سر داشتند راه افتاد
سمت او . با صدای یک انفجار که از طرف اسکله آمد هر سه ایستادند ، سربازها نه افسر
اما سر چرخاند به انتهای خیابان . جایی که صدای مرغان دریایی با صدای گلوله ها در
هم آمیخته بود . افسر چیزی زیر لب گفت . دست گذاشت روی اسلحه ی کمری اش .
بعد تف کرد جلوی پایش . تف افتاد روی صورت عروسکی که چشم هایش آبی بود و موهای بورش
جابه جا سوخته بود. با لگد زد به عروسک . عروسک رفت روی هوا . چرخید و با سر خورد
به تنه ی نارون . بعد برگشت افتاد توی آب سیاه و راکد جوی .
افسر پاگذاشت
لب جدول .یونیفورمش رو بیرون آورد . سیگار را که گوشه ی لب گذاشت شروع کرد به کند و
کاو جیب هایش . یکی از سربازها که چاق بود و کوتاه قد از روی جوی پرید و شعله فندکش
را گرفت زیر سیگار افسر .

افسر تکیه داد به تنه ی نارون ، دود سیگارش را فوت کرد سمت پیر زن . بعد زبانش
را کشید روی لب های سیاه و کبودش . تلخ و کج خندید . گفت :

_ " نه به کارمون نمی آد . "

خرمشهر

سربازها زدند زیر خنده . پیرزن اما هنوز نگاه به مقابل داشت . ملاقه را آرام توی
سطل می چرخاند . افسر با سرفه ای خلط دار نشست مقابل پیرزن . چشم دوخت به نگاه خشک
او . به پلک ها و مژه ها ی غبار گرفته اش . به خطوط ریز و درشت صورتش ، به خال میان
ابروها. بعد دستش را بالا آورد. چند بار بشکن زد . پیرزن دست از چرخاندن ملاقه
برداشت . آرام سرش را برد عقب .

افسر در همان حال که با انگشت هایش گیس های نرم پیرزن را به بازی گرفته بود
چرخید سمت سربازها . گفت :

-" چه نازی هم می کنه "

افسر با سرباز چاق زدند زیر خنده . سرباز که کنار جوی بود خنده اش نگرفت . سیگار
روشن کرد و نشست روی جدول . پیرزن از بالای سر او چشم دوخته بود به کاکل سیاه نخل
مقابل . سرباز کخ لب جوی نشسته بود گفت :

-" بدبخت جامونده . نتونسته فرار کنه "

افسر زل زد به چشم های پیرزن . چشم هایی که حالا کمی خیس شده بود و یاد دورها
بود . گفت :

-" جا نمونده این عجوزه . شرط می بندم نخواستن با خودشون ببرند. سربارشون بوده .
به دردشون نمی خوره . "

سرباز چاق گفت:

-" بدبختانه به درد ما هم نمی خوره "

سرباز لاغر که لب جوی نشسته بود بلند شد و آمد پشت افسر ایستاد . سایه اش سیاهی
چند ترکش را روی دیوار پوشاند . سرش را خم کرد روی سطل .

-" چی را دارد به هم می زند این ام سکوت "

افسر با دست زد روی باسن سرباز. صدایش را پیرزنانه کرد .گفت :

-" مگه تو فضولی ای ابن خبیث"

این بار هر سه خندیدند . طولانی و کش دار. افسر سوت زد و با هر دو دست علامت
سکوت داد . بعد انگشت اشاره را مقابل لب های کبودش عمود کرد :

-" هیس . این طرز رفتار با یک خانم نیست احمق ها . "

دست انداخت مچ پیرزن را گرفت پرسید :

-" اسمت چیه خوشگله ؟"

پیرزن کند و بی رمق تقلا کرد تا مچش را از بین انگشت ها ی افسر رها کند .
نتوانست . سرش را پایین انداخت . افسر مچش را بیش تر فشار داد . سر پیرزن لرزش
خفیفی کرد اما بالا نیامد . افسر مچ پیر زن را رها کرد . سرباز لاغر ننشست کنار
افسر. لبه ی کلاه کاسکتش را از روی ابرو ها بالا زد . پرسید :

-" این جا ، تو این ویرانه ها چه کار می کنی ؟"

آزادی خرمشهر به روایت تصویر

پیرزن آرام آرام سرش را بالا آورد و دوباره خیره شد به  ویرانه های مقابل . چیزی
هم نگفت . نگفت توی شلوغی شهر گم شده است . نگفت از میان انفجارها گذشته اما دیر
رسیده بالای سر جسد عزیزانش . نگفت هنوز ناله های دردناک نجمه و هاجر را از میان
ویرانه ها می شنود.

نه چیزی نگفت . لب هایش لرزید اما حتی آه داغ سینه اش را هم بیرون نداد . نیازی
هم نبود .

افسر کیف دستش را مقابل چشم های پیرزن بالا پایین کرد . زیر لب گفت :

-" کور نباشد این ام سکوت "

و زد روی بازوی پیرزن

- " بلدی برقصی ؟"

سرباز چاق گفت :

-" مثل جمیله "

افسر دود سیگارش را رها کرد داخل سطل شربت . گفت :

-" هر کس ساقی باشد رقص هم بلد است مگر نه ام سکوت "

بعد با انگشت های بلند و باریکش روی جعبه ضرب گرفت و خواند . چشمکی هم به سرباز
چاق انداخت که سرباز شروع کرد به تکان دادن خودش . اسلحه را روی سینه رها کرد و با
هر دو دست بشکن زد و چند بار دور خودش چرخید . سرفه کرد .ایستاد . هر دو دست را روی
کمر گذاشت و نفس تفس زنان گفت :

-" این طوری باید برقصی حالیت شد ؟"

پیرزن ملاقه را از شربت پر کرد . بالا آورد و ریخت توی سطل . سرباز چاق پرید
:

-" این شرابه ؟"

افسر گفت :

-" شربته احمق "

زن پلک زد . دوباره ملاقه پر از شربت کرد و بالا آورد و این بار سرباز آرام ریخت
داخل سطل . حال هر سه نشسته بودند مقابل پیرزن . سرباز لاغر گفت :

-" تو این ویرانه ها مانده پی کسب و کار ؟"

سرباز چاق گفت :

" چی کار کنه بدبخت ، سرشو بگذاره زمین بمیره ؟"

افسر دست برد به جیب یونیفورمش . بسته ای اسکناس بیرون آوردو  یکی را کشید و
گذاشت روی جعبه . گفت :

-" رقص که خواستیم ناز کردی لا اقل از مهمانات پذیرایی کن !"

سرباز لاغر گفت :

-" پول خودتونه "

و اسکناس را برداشت انداخت به دامن پیرزن . افسر دست برد داخل جعبه . لیوانی
برداشت و آورد بالا.

-" پاک و تمیز . معلومه با سلیقه هستی ام سکوت "

فتح خرمشهر

لیوان را جلو برد .

-حالا بریز

پیرزن ملاقه را در سطل شربت فرو برد و لیوان ها را پر کرد . سرباز هابه هم نگاه
کردند.

لیوان های شربت را به هم زدند و در حال خنده سر کشیدند . افسر لیوانش را
مقابل پیر زن گرفت . داد زد .

-" یکی دیگه عجوزه "

شربتش را یک نفس سر کشید و لیوان را کوبید به دیوار . خطاب به سربازها
گفت :

-" دیر شده باید راه بیافتیم "

بلند شد و رفت سمت جیپ . سربازها هم لیوان ها را کوبیدند به دیوار .
سرباز چاق گفت :

-" ناراحت نباش . پول شو دادیم به تو "

بعد هر دو از جوی پریدند و رفتند سمت جیپ .

افسر اما دوباره برگشت با گام هایی بلند و صورتی افروخته . بالا سر پیرزن که
رسید خم شد روی پیرزن . گفت :

-" تنهایی دیگه نه ؟! زنی ، دختری تو این خرابه ها قایم نکردی که ؟"

پیرزن چیزی نگفت . لب هایش سفال بودند و چشمه ی نگاهش خشک .

افسر لگدی به جعبه زد و از جوی پرسد و رفت سمت جیپ روی صتدلی نشست و با دست
علامت حرکت داد و در همان حال نگاه کرد به پیرزن . زیر لب گفت :

-" بدبخت بی چاره "

پیرزن بلند شد. داشت به آن ها نگاه می کرد . افسر داد زد .

" گفتم راه بیفت احمق "

سرباز اما به جای فرمان با هر دو دست گلوی خودش را گرفته بود و به شدت
سرفه می کرد . افسر دید که کف و خون از دهانش بیرون زد و با سر افتاد روی فرمان .
افسر چرخید به پشت سر . سرباز عقب در خودش مچاله شده بود و از گوشه ی دهانش خون می
ریخت توی یقه اش .

افسر دست برد به اسلحه ی کمری اش . داد زد :

- پیر زن لعنتی "

خواست پیاده شود که سرش گیج رفت و خورد زمین . عق زد و خون بالا آورد .
با دست لرزان اسلحه را سمت پیرزن نشانه گرفت . اما دیگر دیر شده بود . تنها توانست
ببیند که پیرزن سیاه پوش ، با سطل شربت و جعبه ی چوبی اش آرام آرام دور می شود .



نویسنده :

منوچهر رضایی

تبیان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( سه شنبه 89/1/24 :: ساعت 7:54 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 40
>> بازدید دیروز: 210
>> مجموع بازدیدها: 3335828
» درباره من «

سروش دل
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786]
نویسندگان وبلاگ :
dr shohre  khanom
dr shohre khanom[154]
mastane_j[492]
iman_karami
iman_karami[197]
ehsan[50]
بی نام ونشون ...[263]
mohsen_f[201]
دکتر بیگدلی[404]
دکتر سلیمی راد
دکتر سلیمی راد[350]

پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....

» پیوندهای روزانه «

دستورات دارویی [73]
استار دانلود [88]
سراب بهاییت [48]
همنشین [24]
سایت امام علی (ع) [64]
سایت امام علی (ع) [29]
تالارهای گفتمان کشف الیقین [31]
وب سایت ختم قرآن مجید [24]
سایت پاسخ به سوالات و شبهات(ایت الله انصاریان) [56]
سایت امام رضا(ع) [94]
پزشکان بدون مرز [78]
احادیث وروایات [174]
لبیک [30]
وب سایت شهید اوینی [83]
وب سایت تبیان [124]
[آرشیو(18)]

» آرشیو مطالب «
نوشته های روزانه
اخبار
ایام شهادت مولای دوجهان
مناجات
ضرب المثل
حدیث
حکایت
اس ام اس
مطالب علمی_پزشکی
امام عصر جانم بفدایت
نوشته های مذهبی
دلنوشته ها
متفرقه
اشعار
دانستنیها
نکته ها
بسیج
طنز وشوخی
هنر
تابستان 1387
زمستان 1386
مهر 1387
پاییز 1386
دی 1387
بهمن 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 89
مرداد 1389
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
آذر 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
خرداد 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
عاشق آسمونی
EMOZIONANTE
upturn یعنی تغییر مطلوب
من وآینده من
عاشقان
عشق و شکوفه های زندگی
ترنم یاس
اگه باحالی بیاتو
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
آیینه های ناگهان
لحظه های آبی
***جزین***
لــبــخــنــد قـــلـــم
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختر بهار
موضوعات اقتصادی
آخرالزمان و منتظران ظهور
لیلای بی مجنون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
قل هوالله احد
نگاهی به اسم او
نگاهی به اسم او
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
یکتاز
جاده های مه آلود
hamidsportcars
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
منتظرظهور
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بندیر
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
سرباز ولایت
شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خندون
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
پر پرواز
آخرین روز دنیا
ورود ممنوع
.:: مرکز بهترین ها ::.
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
پرپر
نگارستان خیال
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
SELENA MARIE GOMEZ
نغمه ی عاشقی
MNK Blog
هفت خط
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
نزار تنها بمانم
شهرستان بجنورد
یک کلمه حرف حساب
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
web4life
صراط مستقیم
برترین عاشقانه ها و عکس ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
خلوت من
نمایندگی دوربین های مداربسته
محب علی
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
کلبه عشق
نیمکت آخر
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خانه دار
تکنولوژی کامپیوتر
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
معیار
امام زمان
ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان
سکوتی پرازصدا
xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
مــــــ هـــــ ر بـــا ن
تراوشات یک ذهن زیبا
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
بادصبا
زنبور درمانی در جهان
جاده مه گرفته
فرق بین عشق و دوست داشتن
ایران اسلامی

تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
.:: رمز موفقیت ::.
نرگس 1
اس ام اس جوک SMS jok
عکس سرا + جام جهانی 2010
O2H-SMS
منتظر مفرد مذکر غایب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
محقق دانشگاه
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
دوستدار علمدار
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
به امید او
هگمتانه
محمدمبین احسانی نیا
انسان جاری
زمزمه های تنهایی من...
برای اولین بار ...
حلقه منتظران
نمکستان
واقعه
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
خون شهدا
دلداده
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
«نجوای شبانه»
عشق آباد شهرمن
تازه ترین ها
بچه های خدایی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
شبستان
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
تفریحی
welcome to my profile
یامهدی
دل نوشته
har an che az del barayad
آدمکها
خدا، یه کاری کن ...
اسطوره عشق مادر
دانلود هر چی بخوایی...
نور
S&N 0511
**عاشقانه ها**
اتاق آبی
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
الهگان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
یادداشت های من
توشه آخرت
✘ Heart Blaugrana
در غزل فلسفه ی چشم تو در زیر سوالم
ترخون
عشق پنهان
Manna
دریایی از غم
Deltangi
ساحل نشین اشک
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
گل یا پوچ؟2
کبوتر نامه بر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
رونوشت /سرنوشت.زارچ/سرچشمه فضیلت ها/یادداشت های احمد ترابی زارچی
خنده بازار
گل همیشه نازم
گل خشک
گلهای یاس
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
بچه های باخرز
نت سرای الماس
ستاره طلایی
السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
مردود
عمو همه چی دان
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما

جام جهان نما
خاطرات من و دکترم
نه/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
COMPUTER&NETWORK
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
.: هواداران دو آتیشه ی استقلال :.
شاه تور
متین
هر چی تو فکرته
Note Heart
ستاره سهیل
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
خط سوم
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
wanted
بهونه های بارونی
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
همه چیز از همه جا
یه کم فکر کنیم...!
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد
دانلود کتاب
جواد قدرتی javadghodrati
شادِ شاد
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
ژئوماتیک
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نجوای عاشقانه
وفا
کیمیا
اخراجیها
کشکول
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
شعر و شکر ...
عشق پاک
نوری چایی_بیجار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
دل نوشته های مائده
روزهای عاشقی یک سیب
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
حباب زندگی

» صفحات اختصاصی «
گاهی به نگاهت نگاه کن !
هیچ میدونی یکی هست که مراقبمونه ؟؟
خوشبختی یک سفر است
اس ام اس تبریک عید فطر
بهترین مفهوم زندگی = زیستن
تاثیر بچه دار شدن بر مردان
چطور چربی بیشتری بسوزانید ؟
فنون آرایش صحیح بابی بروان
۱۴ میان وعده ای که چاق کننده نیست
چگونه پوستمان را جوان نگه داریم ؟
راز شخصیت شما در چهره تان نهفته است :
روش برخورد با کسانی که خود را عقل کل می دانند !
خیر بیبینی این شب چله مادر !
بیست و یک جمله انرژی زا از آنتونی رابینز
با آگاهی زندگی کنید
خیر بیبینی این شب چله مادر !
روز مادر مبارک
دعای هر روز ماه مضان
22 بهمن مظهر ایستادگی وحضور همیشگی ملت ایران است

» لوگوی لینک دوستان «







» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.