ویلیام شوکراس در کتاب خاطرات خود، آوارگی شاه را چنین توصیف می
کند:
در اواسط فوریه که شاه بیش از یک ماه بود در مراکش به سر می برد، در میان
دیپلمات های مقیم آن کشور، به شدت شایع شد که رفتار حسن با او سرد شده است. مقامات
آن کشور، گفت و گو از «مردی که برای شام آمده بود» (و پس از صرف شام نمی رفت) می
کردند و این مطلب را روشن ساخته بودند که شاه باید پیش از کنفرانس سران اسلامی که
قرار بود در آوریل در مغرب تشکیل شود، از آن جا برود.
شاه نمی توانست باور کند که حسن او را اخراج خواهد کرد. خود او
هیچ گاه چنین عملی با پادشاهی که در گرفتاری دست و پا می زد، نمی کرد. وقتی جعفر
بهبهانیان که هنوز در مراکش به سر می برد و مشغول نامه نگاری به بانک هایی بود که
شاه در آنها حساب داشت، به شاه گفت که حسن مایل است او هرچه زودتر از کشورش خارج
شود، شاه باور نکرد.
شاه روزهایش را به شنیدن رادیو و گردش در باغ و صحبت با امیراصلان افشار یا
فرهاد سپهبدی، سفیر ایران یا مطالعه در کتابخانه می گذراند. برای او هنوز امکان
نداشت بفهمد که در کشورش چه حوادثی روی داده است و چرا. (م 6 / ص 144)
منبع: تاریخ پهلوی - ج 4