پيام
كيوان گيتي نژاد و
93/7/29
سعيد عبدلي
@};-
كيوان گيتي نژاد و
دل از ما برد روي از ما نهان کرد واي خداي را با چه کس اين بازي توان کرد کجا گويم با اين درد جان سوز واي طبيبم قصد جانم را تمام کرد بران سان سوخت چون شمع که هر محل سراحي مطلب بيان کرد سر کوه بلند فرياد کردم علي شير خدا را ياد کردم علي شير خدا يا شاه مردان دل ناشادکمان را شاد گردان
كيوان گيتي نژاد و
بگيريم دامن شير خدا را بگرييم تا خدا رحمش بيايد نهانيم بر چشم خود قفل طلا را بيا سيد علي با هم بريم به خانه عشقمون آنجا که جان من و تن من همه در اختيار فرمان الهي خواسته توست من تاوان عشق سيد علي را علي اي شاه مردان داده و همواره مي دهم ولي کي رسد روزگار وصال اين عاشق تو کاري کن علي اي شير خدا