• وبلاگ : سروش دل
  • يادداشت : يک شعر زيبا از سهراب سپهري
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    در تاريکي بي آغاز و بي پايان
    دري در روشني انتظارم روييد.
    خودم را در پس در تنها نهادم
    و به درون رفتم:
    اتاقي بي وزن تهي نگاهم را پر کرد.
    سايه اي در من فرود آمد
    و همه شباهتم را در ناشناسي خود گم کرد.
    کجا بودم؟
    شايد زندگي ام در جاي گمشده اي نوسان
    داشت و من انعکاسي بودم
    که بيخودانه همه خلوتها را بهم ميزد
    و در پايان همه روياها در سايه بهتي فرو ميرفت....
    پاسخ

    مهندس شعر زيبايي بود مرسي