سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
سروش دل
 
 
سزاوارترین کس به دوستی، آن است که سودش برای تو و زیانش برای دیگری باشد . [امام علی علیه السلام] 




»» نگرش

 

نگرش

 

می گویند یک انسان شناس
انگلیسی برای سفر مطالعاتی به هند رفته بود. شبی به
جنگل رفت اما با صحنه عجیبی روبرو شد. پیرمردی را دید
که به وجد آمده بود . می رقصید. ناگهان دوید و درختی
را بغل کرد. وقتی برگها به حرکت در آمدند شروع به
خندیدن کرد و صورتش را با نشاطی که نشان از خود بی خود
شدن وی بود، در نور ماه شستشو داد. انسان شناس که دیگر
نمی توانست طاقت بیاورد از پشت بوته ها بیرون رفت و
گفت: ببخشید چه چیزی باعث شده شما تنها در جنگل
برقصید؟

مرد نگاه تعجب آمیزی به
او انداخت و گفت: ببخشید ولی چه چیز باعث شده شما فکر
کنید من تنها هستم؟

یک انسان معمولی، جنگل را
مجموعه ای از درختان تعریف می کند.

هیزم شکن جنگل را منبع
سوخت می داند.

زیست شناس جنگل را چیزی
جز چوب و کلروفیل نمی داند.

اما یک شاعر یا عارف
درختان را موجوداتی زنده می بیند که می توان با آنها
حرف زد و حتی رقصید.

هر کس به دنیا از دریچه
تفکرات و برداشتهای خود نگاه می­کند.

ویلیام جیمز می­گه:
بزرگترین
اکتشاف نسل من این است که انسان این است که انسان
میتواند با تغییر باورهای خود، زندگی را تغییر دهد.

یک مثل جالب هم از سوزی
هولبچ براتون می نویسم:

شما به
آنچه ((باور)) دارید، عمل می کنید.
واژه باور
(Belive)
را می توان به
این صورت نوشت

Be
Live.

یعنی اینکه انسان ها بر
اساس آنچه باور دارند،
زندگی می کنند.

پس اگر از دنیای
پیرامونمون لذت نمی بریم، بهتره نگرشمون رو کمی تغییر
بدیم


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 87/11/20 :: ساعت 12:19 عصر )

»» جز عشق حقیقی چی میشه اسمشو گذاشت ؟

دوستان
عکسها را ببینید ...!!










شما اسمشو چی میذارید ؟؟؟

































































































نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( یکشنبه 87/11/20 :: ساعت 10:55 صبح )

»» :: درد گل زخمها روی بدن دختر قالیباف ! ::

:: درد
گل زخم‌ها روی بدن دختر
قالیباف !
::




لیلا جان چه
کسی این زخم‌ها را به تنت
انداخته؟ خواهرم، چرا؟
نمی‌دانم، دلت می‌خواد برگردی
خانه؟ نه هیچ وقت...


به گزارش "اعتماد"، لیلا، 18
ساله، روز چهارشنبه صبح نهم
بهمن، از خانه فرار کرد. خانه
دو طبقه یی در شهرک قائم
زنجان. لیلا از زیرزمین خانه
فرار کرد؛ جایی که از ساعت
30/5 صبح تا 9 شب پشت دار
قالی زندگی می‌کرد. پشت دار
قالی زندگی می‌کرد و از خواهر
ناتنی 30 ساله اش کتک
می‌خورد. خواهر ناتنی لیلا را
با قلاب قالی بافی کتک می‌زد.
(قلاب قالی بافی یک چاقوی
بلند دسته چوبی است که سر
قلاب مانندی دارد و بدنه چاقو
مثل تیغ تیز است تا بتواند
نخ‌های قالی را به راحتی
ببرد.) خواهر ناتنی با دفتین
قالی بافی توی سر لیلا می‌زد.
(دفتین قالی بافی یک شانه
دندانه فلزی است تا بتواند
پودهای قالی را مرتب و هموار
کند.)


- لیلا جان بلوزت را بالا
بزن.

آستین‌های بلوز کوتاه بود. از
بالای بازوهای لاغرش که از مچ
دست من هم نازک تر بود، سفیدی
زخم‌های کهنه معلوم بود.
آستین را که بالاتر زد از
فاصله شانه تا بازو، زخم کهنه
بود و زخم نو. بدون هیچ جایی
برای نفس کشیدن. بلوز را بالا
زد. از پشت گلو از محل
رستنگاه مو تا انتهای کمر، آن
وسعت صاف و عریض و نحیف مثل
نقش‌های قالی پر از جای زخم
بود. زخم‌های کهنه که گوشت
آورده بود و زخم‌هایی که هنوز
بهبود نیافته بود و خون در
مجرای زخم‌ها دلمه بسته بود.


- لیلا جان چرا فرار کردی؟
از کتک‌ها فرار کردم.

لیلا ساعت 9 صبح از خانه
بیرون آمد. بعد از 18 سال از
خانه بیرون آمد. وقتی بقیه
خواهرها و برادرها و عروس
خانه و مادر و پدر در طبقه
دوم مشغول خوردن صبحانه
بودند.


- پس صبحانه هم نخوردی؟
نه نخوردم. از 30/5 صبح قالی
بافته بود و در تمام
ثانیه‌هایی که تا 9 صبح گذشت،
به فکر فرار بود. رفتن از آن
خانه، رفتن از آن زیرزمین
برای همیشه. "برای همیشه". 9
صبح بی صدا از زیرزمین خانه
فرار کرد با همان ژنده‌هایی
که بر تن داشت و با تنها
اسکناس ته جیبش که دایی اش
داده بود چند کلوچه خرید. وسط
خیابان دختری را دید هم قد
خودش. هم قد نه، همسن. دختر
شاید 9 ، 10 ساله بود. لیلا
18 ساله بود. به دختر التماس
کرد او را به خانه شان ببرد.
گفت از خانه فرار کرده. گفت
او را کتک می‌زدند. دختر
می‌رفت نان سنگک بخرد. دختر
به پلیس تلفن کرد. کلانتری 15
شهرک قائم دو مامور فرستاد.
یکی از مامورها لیلا را که
دید گفت این دستفروش است.
کلوچه می‌فروشد. آن یکی گفت
برویم کلانتری. لیلا و
مامورها رفتند کلانتری. "فکر
کردند لیلا عقب مانده ذهنی
است. او را به توانبخشی
بهزیستی تحویل دادند.
توانبخشی او را به ما تحویل
داد. به اورژانس اجتماعی."
فرزانه عطایی، کارشناس مسوول
آسیب‌های اجتماعی اداره کل
بهزیستی استان زنجان و
همکارانش اولین کسانی بودند
که لیلا را دیدند. لیلا را و
زخم‌های تنش را. "حرف نمی‌زد.
وقتی وارد اتاق شدیم او را
ندیدیم. گوشه اتاق مچاله شده
بود و ترس تمام صورتش را پر
کرده بود. نگران بود که مبادا
او را دوباره به آن خانه
برگردانیم."لیلا بعد از یک
روز، پنجشنبه صبح آنقدر به
حواس آمده بود که بتواند
همراه با مددکاران بهزیستی به
سمت خانه برود. وقتی به شهرک
قائم رسیدند لیلا نمی‌دانست
خانه کجاست."آنقدر کم از خانه
خارج شده بود که حتی نشانی
خانه را نمی‌دانست. برگشتیم
بهزیستی. ظهر، خواهر و مادر
ناتنی اش که سراغ نیروی
انتظامی رفته بودند آمدند پیش
ما. با هم رفتیم خانه.
زیرزمین خانه که لیلا و دو
خواهر ناتنی اش آنجا قالی
می‌بافتند."لیلا و دو خواهر
ناتنی 27 و 30 ساله در آن
زیرزمین زندگی می‌کردند. همان
جا می‌خوابیدند. ساعت 9 صبح،
و یک بعدازظهر و 9 شب اجازه
داشتند کار را قطع کنند و غذا
بخورند. لیلا در تمام این
سال‌ها نان و پنیر خورده بود.
دفعات معدودی هم برنج با
قورمه. 14 سال این طور زندگی
کرده بود. 14 سال در سوء
تغذیه زندگی کرده بود و حالا
به قامت یک دختربچه 9 ساله
بود. 14 سال از 30/5 صبح تا 9
شب قالی بافته بود. نفس کشیده
بود و قالی بافته بود.


- لیلا جان چند تا عروسک
داری؟

عروسک ندارم.

- پس چه وقت بازی می‌کردی؟
هیچ وقت. من هیچ وقت بازی
نکردم.


لیلا هیچ وقت مدرسه نرفت.
سواد هم نداشت. دوست نداشت به
خانه برگردد. هیچ کدام از
اعضای آن خانه را دوست نداشت.
نه مادر، نه پدر، نه برادرها،
نه خواهرها که همه ناتنی
بودند. فقط نرگس را دوست
داشت. نرگس عروس خانه بود.
دخترک 15 ساله یی که چند ماه
قبل عروس شده بود و گاهی
پنهانی با لیلا حرف می‌زد. در
همان زیرزمین و پای دار قالی.
زخم‌های تن لیلا را دیده بود
و گفته بود "خدا عوض شان را
می‌دهد." خرج عروسی نرگس از
پول قالیبافی تهیه شده بود.آن
خانه دو طبقه را هم با پول
قالیبافی خریده بودند. آن
اتومبیل پراید صفر که توی
حیاط خانه پارک شده بود، هم.
طبقه اول خانه اجاره رفته
بود. و لیلا و دو خواهر 30 و
27 ساله اش از 30/5 صبح تا 9
شب، هر روز و هر روز قالی
می‌بافتند. "وقتی به خانه
رفتیم و پدر لیلا را دیدیم،
از پدر که البته در سن
ازکارافتادگی بود و بیماری
قند داشت پرسیدیم دخترهایت چه
کار می‌کنند؟ گفت دخترهای من
هیچ کاری نمی‌کنند. دختر که
نباید کار کند. سواد ندارند
چون استعداد درس خواندن
نداشتند و فقط برای خودشان
می‌گردند و تفریح می‌کنند.

وقتی از پدر پرسیدیم که پس
خرج زندگی شما چطور تامین
می‌شود، گفت خدا روزی مان را
می‌رساند."


کف دست‌های لیلا پر از جای
زخم بود. زخم‌هایی روی
پینه‌ها و پوست ضخیم
دست.انگشت‌ها تغییر شکل داده
بود و بی ریخت وکج از رشد
مانده بود .پشت دستش هم جای
زخم بود. جای داغ شدگی.


- کی پشت دستتو داغ کرده لیلا
جان؟

خواهرم.

- با چی داغ کرده؟
با سوهان قالیبافی.

موهای وسط سر لیلا کنده شده
بود. تکه تکه، جای کنده شدن
موها معلوم بود و زیر موها
زخم‌های دلمه بسته.


- لیلا جان سرت چه شده؟
زخم شده.

- کی زخم کرده؟
خواهرم با دف قالیبافی زده.

فرزانه عطایی تعریف می‌کند که
خواهر ناتنی لیلا، مادر ناتنی
و پدر لیلا با کتک خوردن و
آزار دیدن لیلا و با زخم‌های
تنش خیلی عادی برخورد کرده
اند. انگار هیچ اتفاقی
نیفتاده. انگار همه چیز طبیعی
است. "به نظرشان می‌آمد که او
را تنبیه کرده اند تا از زیر
کار فرار نکند یا از خانه
نرود. اما به نظر می‌رسد که
خواهرها تلافی زجر و استثماری
که برشان روا داشته شده بود
را سر لیلا خالی می‌کردند.
خواهرها هم مثل لیلا از چهار
سالگی قالی بافته بودند. نه
گردش می‌رفتند و نه مسافرت و
نه دوستی داشتند و نه کسی را
می‌شناختند. خواهر 30 ساله
می‌گفت خواستگار داشته ولی
چون نان آور خانه بوده هیچ
وقت ازدواج نکرده و می‌گفت که
آن یکی خواهر را هم کسی ندیده
که خواستگاری داشته باشد. به
نظر، این سه خواهر به عنوان
وسیله کار مورد توجه بوده اند
و نه به عنوان یک انسان."


دکتر فردین بلوچی رئیس اداره
کل بهزیستی استان زنجان در
پاسخ به "اعتماد" درباره
اینکه وضعیت آتی لیلا چگونه
خواهد شد، می‌گوید؛ "روز شنبه
صبح، بهزیستی استان زنجان به
عنوان مطلع از جرم واقع شده
به دادستانی کل استان زنجان
گزارشی فرستاد و وضعیت این
دختر را به طور کامل شرح داد.
در حال حاضر به حکم نیروی
انتظامی، لیلا به بهزیستی
استان تحویل شده و تا زمانی
که قوه قضائیه و نیروی
انتظامی به ما دستور ندهد، ما
این دختر را به خانواده تحویل
نخواهیم داد. در صورت اثبات
فقدان صلاحیت خانواده هم،
حضانت او توسط قوه قضائیه به
ما واگذار خواهد شد که در آن
زمان، لیلا بر چشم‌های ما قدم
می‌گذارد."


دکتر بلوچی در پاسخ به اینکه
چرا بار قبلی که لیلا از خانه
فرار کرده و به کلانتری پناه
برده، نیروی انتظامی او را به
خانواده تحویل داده، اظهار بی
اطلاعی کرده و می‌گوید که
شاید اطلاعات نیروی انتظامی
از وضعیت این دختر کامل نبوده
اما تاکید می‌کند که در حال
حاضر، حتی با شکایت پدر هم،
لیلا به خانواده تحویل داده
نمی‌شود. بلوچی می‌گوید هیچ
گاه موردی مثل لیلا و
زخم‌هایی مثل زخم‌های تن لیلا
را در زنجان ندیده است. "وقتی
به مرکز ما تحویل شد، حتی
نمی‌دانست اسمش چیست.
نمی‌دانست پدر و مادرش چه
کسانی هستند. نمی‌دانم. من تا
به حال چنین موردی را ندیده
بودم." سه روز گذشته است. سه
روز از زمانی که من لیلا را
دیدم. لیلا و زخم‌های تنش را.
سه روز از زمانی که آن
لبخندهای بی رنگ و خجالت زده
روی صورت زخمی اش سایه
می‌انداخت. از زمانی که وقتی
بلوزش را بالا زد و پشت به ما
داشت تا از دیدن آن زخم‌های
دلمه بسته شوکه شویم، پشت
دست‌های کوچکش را به چشم
می‌کشید و اشک هایش را پاک
می‌کرد. لیلا انسان بود. یک
انسان مثل من، تو، و تمام
آدم‌هایی که حق زندگی دارند
اما با آینده یی نابود شده.
با آینده یی پر از تنهایی و
پر از خاطرات تلخ و پر از
نفرت. نفرت از آن خواهر
ناتنی، نفرت از آن مادر
ناتنی، نفرت از آن پدر و آن
برادر و نفرت از تمام گل‌های
قالی.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 87/11/19 :: ساعت 4:58 عصر )

»» :: پرتاب کفش به نخستوزیر چین ::

:: پرتاب
کفش به نخست‌وزیر چین
::




گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


یک معترض در
اعتراض به سیاست دولت چین در
تبت هنگام سخنرانی نخست‌وزیر
چین در دانشگاه کمبریج انگلیس
لنگه کفشی را به طرف او پرت
کرد. به گزارش گاردین، فرد
معترض که به فاصله 20 ردیفی
"ون جیابائو" نشسته بود
نتوانست کفش را به هدف بزند،
اما پلیس وی را دستگیر کرد.

کفش‌انداز 27 ساله که انگار
نمی‌دانست لذت کفش‌اندازی به
جورج بوش چیز دیگری بود، خطاب
به حاضران فریاد زد چطور
می‌توانید به این حرف‌ها گوش
کنید. این حادثه در آخرین روز
از سفر 3 روزه نخست‌وزیر چین
به انگلیس


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 87/11/19 :: ساعت 4:57 عصر )

»» راه و رسم عاشقی



راه و رسم عاشقی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ
گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.
می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا
مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم
باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش
حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم،
وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم
هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش
هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.
من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا
با من و در من بود.
می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که
دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا
می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته
هایم ویران شد و زیر خروارها آوار بلا
و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های
زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک
خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و
هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی
ام حتمی است. با شرمندگی فریاد زدم
خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه
های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان
می بندم هر چه بگویی همان را انجام
دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام
استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در
آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم
را باور کرد و مرا پذیرفت. نمی دانم
چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم
داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و
دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای
عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران
نمایم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و
مرا باور کن و بدان در همه حال در
کنار تو هستم.

گفتم: خدایا عشقت را پذیرفتم و از این
لحظه عاشقت هستم. سپس بی آنکه نظر خدا
را بپرسم به ساختن کاخ رویایی زندگی
ام ادامه دادم. اوایل کار هر آنچه را
لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و
خدا فوری برایم مهیا می کرد. از درون
خوشحال نبودم. نمی شد هم عاشق خدا شوم
و هم به او بی توجه باشم. از طرفی نمی
خواستم در ساختن کاخ آرزوهای زندگی ام
از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را
نمی پسندیدم. با خود گفتم اگر من پشت
به خدا کار کنم و از او چیزی در خواست
نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و
من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت
می شوم. پشتم را به خدا کردم و به
کارم ادامه دادم تا این که وجودش را
کاملاً فراموش کردم. در حین کار اگر
چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از
کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم.
عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به
من و به خدا که پشت سرم آماده کمک
ایستاده بود نگاه می کردند و سری به
نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند.
اما عده ای دیگر که جز سنگهای طلایی
قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا
آنها نیز بهره ای ببرند. در پایان کار
همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت
خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو
کردند. همه اندوخته هایم را یک شبه به
غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر
زمین افتادم و فرار آنها را تماشا
کردم. آنها به سرعت از من گریختند
همان طور که من از خدا گریختم. هر چه
فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور
که من صدای خدا را نشنیدم. من که از
همه جا ناامید شده بودم باز خدا را
صدا زدم. قبل از آنکه بخوانمش کنار من
حاضر بود. گفتم: خدایا! دیدی چگونه
مرا غارت کردند و گریختند. انتقام مرا
از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم.

خدا گفت: تو خود آنها را به زندگی ات
فرا خواندی. از کسانی کمک خواستی که
محتاج تر از هر کسی به کمک بودند.

گفتم: مرا ببخش. من تو را فراموش کردم
و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این
تنبیه هستم. اینک با تو پیمان می بندم
که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر
چه گویی همان کنم. دیگر تو را فراموش
نخواهم کرد. خدا تنها کسی بود که حرف
ها و سوگندهایم را باور کرد. نمی دانم
چگونه اما متوجه شدم که دوباره می
توانم روی پای خود بایستم و به زودی
خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن
دشمنان گریخته مرا، تنبیه کرد.
گفتم: خدا جان بگو چگونه محبت تو را
جبران کنم.

خدا گفت: هیچ، فقط عشقم را بپذیر و
مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا
بخوانی همیشه در کنار تو هستم.

گفتم: چرا اصرار داری تو را باور کنم
و عشقت را بپذیرم.
گفت: اگر مرا باور کنی خودت را باور
می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت
آکنده از عشق می شود. آن وقت به آن
لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی
و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن
کاخ رویایی به زحمت بیندازی. چیزی
نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و
من یکی می شویم. بدان که من عشق مطلق،
آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر
چیزی بی نیازم. اگر عشقم را بپذیری می
شوی نور، آرامش و بی نیاز از هر چیز.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 87/11/19 :: ساعت 4:51 عصر )

»» شباهت عجیب مرد اندونزیایی به باراک اوباما

شباهت عجیب مرد
اندونزیایی به باراک اوباما


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


یک مرد اهل اندونزی به علت شباهت فوق‌العاده
ای که به بــاراک اوبــامــا دارد، در
یک برنامه تلویزیونی در نقش وی بازی
کرد. به گزارش رویترز، "الهام آناس"
34 ساله، اهل اندونزی بوده و از نظر
ظاهری شباهت بسیار زیادی با باراک
اوباما، رییس جمهور منتخب آمریکا دارد.

"آناس" در مصاحبه‌ای با رسانه‌های
دولتی اندونزی، اظهار کرد: به علت
شباهت ظاهری زیادی که با رییس جمهور
منتخب آمریکا دارم،‌ از من خواسته شد
تا در نقش وی در یک برنامه تلویزیونی
شرکت کرده و به ایفای نقش بپردازم.

مادر آمریکایی اوباما به نام "آن
دانهام" پس از آن که از شوهر کنیایی
خود جدا شد، با یک مرد مسلمان در
اندونزی ازدواج کرده و به مدت چهار
سال در این کشور زندگی کرد.

"آناس" در ادامه یادآور شد: هنگامی که
اوباما در انتخابات ریاست جمهوری
آمریکا برنده شد، همکلاسی‌ها و
همکارانم مرا مجبور کردند تا همانند
او کراوات ببندم و کت و شلوار بپوشم و
با من عکس یادگاری می‌گرفتند و پس از
آن بود که تصویر من به سرعت در
اینترنت و سایت‌های مختلف پخش شد و من
به عنوان بدل اوباما در جهان شناخته
شدم !
 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 لطفا تا باز شدن
کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد
بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه
Show Picture
را انتخاب کنید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/11/17 :: ساعت 3:38 عصر )

»» گل واژه های ناب و پر معنای زندگی


گل واژه های ناب و پر معنای زندگی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

پر معنی ترین کلمه "ما" است
آن را
بکار ببندیم

عمیق ترین کلمه "عشق" است
به آن
ارج بنهیم

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است
آن را
از بین ببریم

سرکش ترین کلمه "هوس" است
با آن
بازی نکنیم

خود خواهانه ترین کلمه "من" است
از آن
حذر کنیم

ناپایدارترین کلمه "خشم" است
آن را
فرو ببریم

بازدارترین کلمه "ترس" است
با آن
مقابله کنیم

با نشاط ترین کلمه "کار" است
به آن
بپردازیم

پوچ ترین کلمه "طمع" است
آن را
در خود بکشیم

سازنده ترین کلمه "صبر" است
برای
داشتنش باید دعا کنیم

روشن ترین کلمه "امید" است
به آن
امیدوار باشیم

ضعیف ترین کلمه "حسرت" است
توجهی
به آن نداشته باشیم

تواناترین کلمه "دانش" است
آن را
فراگیریم

محکم ترین کلمه "پشتکار" است
ایکاش
آن را داشته باشیم

سمی ترین کلمه "غرور" است
باید در
خود بشکنیمش

سست ترین کلمه "شانس" است
به امید
آن نباشیم

شایع ترین کلمه "شهرت" است
دنباله
رو آن نباشیم

لطیف ترین کلمه "لبخند" است
آن را
همیشه حفظ کنیم

حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت" است
از آن
فاصله بگیریم

ضروری ترین کلمه "تفاهم" است
سعی
کنیم آن را ایجاد کنم

سالم ترین کلمه "سلامتی" است
به آن
اهمیت بدهیم

اصلی ترین کلمه "اطمینان" است
به آن
اعتماد کنیم

بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است
مراقب
آن باشیم

دوستانه ترین کلمه "رفاقت" است
از آن
سوء استفاده نکنیم

زیباترین کلمه "راستی" است
با آن
روراست باشیم

زشت ترین کلمه "دورویی" است
یک رنگ
باشیم

ویرانگرترین کلمه "تمسخر" است
دوست
داری با تو چنین کنند؟

موقرترین کلمه "احترام" است
برایش
ارزش قایل شویم

آرام ترین کلمه "آرامش" است
امید
داشته باشیم تا به آن برسیم

عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است
حواسمان
را جمع کنیم

دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت" است
اجازه
ندهیم مانع پیشرفتمان بشود

سخت ترین کلمه "غیرممکن" است
باور
کنیم که وجود ندارد

مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است
مواظب
پل های پشت سرمان باشیم

تاریک ترین کلمه "نادانی" است
آن را
با نور علم روشن کنیم

کشنده ترین کلمه "اضطراب" است
آن را
نادیده بگیریم

صبورترین کلمه "انتظار" است
منتظرش
باشیم

بی ارزش ترین کلمه "انتقام" است
بگذاریم
و بگذریم

ارزشمندترین کلمه "بخشش" است
سعی
خودمان را بکنیم

قشنگ ترین کلمه "خوشروئی" است
راز
زیبائی در آن نهفته است

تمیزترین کلمه "پاکیزگی" است
رعایت
آن اصلا سخت نیست

رساترین کلمه "وفاداری" است
چه خوب
است سر عهدمان بمانیم

تنهاترین کلمه "گوشه گیری" است
بدانیم
که همیشه جمع بهتر از فرد بوده

محرک ترین کلمه "هدفمندی" است
زندگی
بدون هدف، واهی پیمودن است

و هــدفمنــدتـرین کلــمه "موفقیت"است
پس همه
با هم پیش به سوی موفقیت


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/11/17 :: ساعت 3:23 عصر )

»» فجر مبارک



اولین روز دهه فجر بر فجر افرینان غیور مبارک

جای امام خیلی خالیه


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( شنبه 87/11/12 :: ساعت 6:5 صبح )

»» مکاشفه در آینه

مکاشفه در آینه

آینه

مستی نه از پیاله نه از خـم شروع شـد 
از جاده سـه ‌شنبه شب قم شروع شد
آییـنـه خیره شـد بـه مـن و مـن به آینــه
  آنقدر «خیره» شد که تبسم شروع شد
خورشیـد ذره‌بیـن به تماشای مـن گرفت 
آنـگـاه آتـش از دل هیــزم شــروع شــد
وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت  
بـی‌تـابــی مـزارع گـنـدم شــروع شــد
مـوج عـذاب یـا شـب گــرداب ؟ هیـچ‌یـک  

دریـا دلـش گرفـت و تلاطم شروع شــد

از فال دست خـود چه بـگویـم کـه مـاجـرا 
از ربــنـــای رکــعــت دوم شــروع شــد
در سجـده توبـه کـردم و پایـان گـرفت کـار 
تـا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

 

                                                                                                
فاضل نظری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/11/10 :: ساعت 5:28 عصر )

»» مکاشفه در آینه

مکاشفه در آینه

آینه

مستی نه از پیاله نه از خـم شروع شـد 
از جاده سـه ‌شنبه شب قم شروع شد
آییـنـه خیره شـد بـه مـن و مـن به آینــه
  آنقدر «خیره» شد که تبسم شروع شد
خورشیـد ذره‌بیـن به تماشای مـن گرفت 
آنـگـاه آتـش از دل هیــزم شــروع شــد
وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت  
بـی‌تـابــی مـزارع گـنـدم شــروع شــد
مـوج عـذاب یـا شـب گــرداب ؟ هیـچ‌یـک  

دریـا دلـش گرفـت و تلاطم شروع شــد

از فال دست خـود چه بـگویـم کـه مـاجـرا 
از ربــنـــای رکــعــت دوم شــروع شــد
در سجـده توبـه کـردم و پایـان گـرفت کـار 
تـا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

 

                                                                                                
فاضل نظری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » دکتر سارا ( پنج شنبه 87/11/10 :: ساعت 5:28 عصر )

<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

سال جدید
سال نو مبارک
روز پزشک گرامیباد
رمضان...
میلاد نور مبارک.......
اس ام اس ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز
27رجب عید مبعث پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک
اشیایی پرکاربرد که کثیفتر از کاسه توالت هستند!
7 نکته درباره آلرژی
4 قانون در مصرف دارو
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 99
>> بازدید دیروز: 137
>> مجموع بازدیدها: 3320016
» درباره من «

سروش دل
مدیر وبلاگ : دکتر سارا[1786]
نویسندگان وبلاگ :
dr shohre  khanom
dr shohre khanom[154]
mastane_j[492]
iman_karami
iman_karami[197]
ehsan[50]
بی نام ونشون ...[263]
mohsen_f[201]
دکتر بیگدلی[404]
دکتر سلیمی راد
دکتر سلیمی راد[350]

پزشک هستم که آرزو دارم بتوانم از تخصصم در جهت کمک به همنوعم به نحو احسن استفاده کنم و بیاری خدا دردی از دردهای بیماران دردکشیده را از تن رنج کشیده اشان کم کنم ....

» پیوندهای روزانه «

دستورات دارویی [73]
استار دانلود [88]
سراب بهاییت [48]
همنشین [24]
سایت امام علی (ع) [64]
سایت امام علی (ع) [29]
تالارهای گفتمان کشف الیقین [31]
وب سایت ختم قرآن مجید [24]
سایت پاسخ به سوالات و شبهات(ایت الله انصاریان) [56]
سایت امام رضا(ع) [94]
پزشکان بدون مرز [78]
احادیث وروایات [174]
لبیک [30]
وب سایت شهید اوینی [83]
وب سایت تبیان [124]
[آرشیو(18)]

» آرشیو مطالب «
نوشته های روزانه
اخبار
ایام شهادت مولای دوجهان
مناجات
ضرب المثل
حدیث
حکایت
اس ام اس
مطالب علمی_پزشکی
امام عصر جانم بفدایت
نوشته های مذهبی
دلنوشته ها
متفرقه
اشعار
دانستنیها
نکته ها
بسیج
طنز وشوخی
هنر
تابستان 1387
زمستان 1386
مهر 1387
پاییز 1386
دی 1387
بهمن 1387
زمستان 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
شهریور 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 89
مرداد 1389
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
دی 90
آذر 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
مرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
تیر 92
خرداد 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
من وآینده من
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
عاشقان
عشق و شکوفه های زندگی
ترنم یاس
اگه باحالی بیاتو
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
بانـــــــوی دشــــــــــت رویــــــا
آیینه های ناگهان
لحظه های آبی
***جزین***
لــبــخــنــد قـــلـــم
همنشین
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دختر بهار
موضوعات اقتصادی
آخرالزمان و منتظران ظهور
لیلای بی مجنون
سید علی خامنه ای
عشق سرخ من
قل هوالله احد
نگاهی به اسم او
نگاهی به اسم او
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
upturn یعنی تغییر مطلوب
نظرمن
افســـــــــــونگــــر
یکتاز
جاده های مه آلود
hamidsportcars
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
منتظرظهور
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
بندیر
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

سجاده ای پر از یاس
سرباز ولایت
شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خندون
هم نفس
صندلی داغ پارسی بلاگ
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
پر پرواز
آخرین روز دنیا
ورود ممنوع
.:: مرکز بهترین ها ::.
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
حنا، دختری با مقنعه
پرپر
نگارستان خیال
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
SELENA MARIE GOMEZ
نغمه ی عاشقی
MNK Blog
هفت خط
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
.:: رایحه ::.
PARANDEYE 3 PA
فانوسهای خاموش
کانون فرهنگی شهدا
پژواک
نزار تنها بمانم
شهرستان بجنورد
یک کلمه حرف حساب
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
بی سر و سامان
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
آقاشیر
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
اتشنشانی بنادر کشور
web4life
صراط مستقیم
برترین عاشقانه ها و عکس ها
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
روانشناسی آیناز
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
خلوت من
نمایندگی دوربین های مداربسته
محب علی
۩۞۩ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ۩
کلبه عشق
نیمکت آخر
بانک اطلاعات ترفند های موبایل وکامپیوتر
کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
شادیهای کوچک یک خانم خانه دار
تکنولوژی کامپیوتر
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جاده خاطره ها
هستی تنهاااااا.....
سارا احمدی
معیار
امام زمان
ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان
سکوتی پرازصدا
xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
.: شهر عشق :.
مــــــ هـــــ ر بـــا ن
تراوشات یک ذهن زیبا
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
بادصبا
زنبور درمانی در جهان
جاده مه گرفته
فرق بین عشق و دوست داشتن
ایران اسلامی

تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
جـــــــــــــــــــــــــذاب
.:: رمز موفقیت ::.
نرگس 1
اس ام اس جوک SMS jok
عکس سرا + جام جهانی 2010
O2H-SMS
منتظر مفرد مذکر غایب
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
محقق دانشگاه
فقط عاشق ها وارید شوند.................منامن
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
دوستدار علمدار
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
به امید او
هگمتانه
محمدمبین احسانی نیا
انسان جاری
زمزمه های تنهایی من...
برای اولین بار ...
حلقه منتظران
نمکستان
واقعه
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
خون شهدا
دلداده
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رازهای موفقیت زندگی
«نجوای شبانه»
عشق آباد شهرمن
تازه ترین ها
بچه های خدایی
تولید ورمی کمپوست//شرکت نوآوران جوان آوان پارس دزفول
شبستان
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
تفریحی
welcome to my profile
یامهدی
دل نوشته
har an che az del barayad
آدمکها
خدا، یه کاری کن ...
اسطوره عشق مادر
دانلود هر چی بخوایی...
نور
S&N 0511
**عاشقانه ها**
اتاق آبی
پاسبان*حرم دل *شده ام شب همه شب
الهگان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
یادداشت های من
توشه آخرت
✘ Heart Blaugrana
در غزل فلسفه ی چشم تو در زیر سوالم
ترخون
عشق پنهان
Manna
دریایی از غم
Deltangi
ساحل نشین اشک
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
گل یا پوچ؟2
کبوتر نامه بر
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
رونوشت /سرنوشت.زارچ/سرچشمه فضیلت ها/یادداشت های احمد ترابی زارچی
خنده بازار
گل همیشه نازم
گل خشک
گلهای یاس
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
بچه های باخرز
نت سرای الماس
ستاره طلایی
السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
مردود
عمو همه چی دان
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما

جام جهان نما
خاطرات من و دکترم
نه/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
COMPUTER&NETWORK
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
.: هواداران دو آتیشه ی استقلال :.
شاه تور
متین
هر چی تو فکرته
Note Heart
ستاره سهیل
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
خط سوم
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها
wanted
بهونه های بارونی
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
همه چیز از همه جا
یه کم فکر کنیم...!
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
نور غدیر
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
این نیز بگذرد
دانلود کتاب
جواد قدرتی javadghodrati
شادِ شاد
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
ژئوماتیک
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
نجوای عاشقانه
وفا
کیمیا
اخراجیها
کشکول
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
شعر و شکر ...
عشق پاک
نوری چایی_بیجار
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
دل نوشته های مائده
روزهای عاشقی یک سیب
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
حباب زندگی

» صفحات اختصاصی «
گاهی به نگاهت نگاه کن !
هیچ میدونی یکی هست که مراقبمونه ؟؟
خوشبختی یک سفر است
اس ام اس تبریک عید فطر
بهترین مفهوم زندگی = زیستن
تاثیر بچه دار شدن بر مردان
چطور چربی بیشتری بسوزانید ؟
فنون آرایش صحیح بابی بروان
۱۴ میان وعده ای که چاق کننده نیست
چگونه پوستمان را جوان نگه داریم ؟
راز شخصیت شما در چهره تان نهفته است :
روش برخورد با کسانی که خود را عقل کل می دانند !
خیر بیبینی این شب چله مادر !
بیست و یک جمله انرژی زا از آنتونی رابینز
با آگاهی زندگی کنید
خیر بیبینی این شب چله مادر !
روز مادر مبارک
دعای هر روز ماه مضان
22 بهمن مظهر ایستادگی وحضور همیشگی ملت ایران است

» لوگوی لینک دوستان «







» وضعیت من در یاهو «
یــــاهـو
» طراح قالب «

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.